نام پدر : محمد حسین
تاریخ تولد :1348/05/01
تاریخ شهادت : 1365/10/20
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید وحید منصور سمایی*

 

به شما عزیزان توصیه می کنم به روحانیت احترام بگذارید و تابع ولایت فقیه باشید تا از مسیر حق منحرف نشوید.اوقات خود را به بطالت و بیکاری نگذرانید و برای کسب روزی حلال تلاش کنید و بدانید تلاش برای کسب روزی حلال با جهاد در ره خدا برابر است.به تعهدات خود وفادار باشید که از نشانه های بارز مومنان است.عمل به واجبات و ترک محرمات را سرلوحه زندگی خود قرار دهید تا شیطان از وسوسه کردن شما ناامید شود.                                                                                      

 


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

وحید منصور سمائی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1/5/1348، روستای سماء کجر شهرستان نوشهر

3- نام و شغل پدر :

محمد حسین، کشاورز

4- نام و شغل مادر:

نجیبه، خانه‌دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

سه برادر – پنج خواهر، فرزند پنجم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

پدر: نسبت به مسایل دینی و مذهبی علاقه مند بود و همیشه ما را هم به این امر سفارش می کرد و زمانی که من مسجد می رفتم همراه من می آمد و شوق زیادی داشت و در مراسم عزادای شرکت می کرد. علاقه مند به مراسم تعزیه امام حسین بود. نماز خواندن را دوست داشت. در خانه بلند قرآن می خواند و مداحی می کرد و می گفت برای این که شما هم فیض ببرید و نسبت به مسائل مذهبی حساس بود و خیلی مقید بود و می گفت: هر چه داریم از اسلام داریم. ایشان در نماز جمعه شرکت می کرد و ایشان خودش مداح اهل بیت بود. عبدالرحیم- برادر: در نماز همیشه در صف اول بود. آقای شهسواری- مدیر مدرسه شهید: ایشان در نماز جماعت مدرسه و برگزاری آن فعال بود و در مراسم هایی که ماه محرم برگزار می شد تا جایی که می شد کمک می کرد.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

قبل مدرسه توسط برادرش قرآن خواندن را آموخت.

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

ابتدایی را در مدرسه ی ارشاد در روستای دارمش کلا شهرستان چالوس گذراند.

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

راهنمایی را مدرسه بهار آزادی روستای دارمش کلا شهرستان چالوس گذراند (فقط سه سال راهنمایی درس خواند.

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :ـــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

در کار باغ داری و کشاورزی به خانواده کمک می کرد.

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ـــــــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ـــــــــــ

2- یگان اعزام کننده : ـــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

پدر: به پدر و مادرش علاقه ی زیادی داشته و برایشان احترام قائل بود و همیشه به حرف های ما توجه می کرد. سعی می کرد به من و مادرش کمک کند و بازی کردن را به کمک به ما ترجیح نمی داد. با دیگر فرزندانم هم با محبت و مهربان رفتار می کرد و همیشه به آن ها می گفت مهربان باشید و به هم محبت کنید. بعد انجام تکالیف درسی در باغ به من کمک می کرد. صله رحم را خوبی به جا می آورد. در برخورد با مسائل و مشکلات صبور بود. انسان امانت داری بود. اگر پولی پیدا می کرد به قولی مسجد می داد تا صاحب اش را پیدا کند به او برساند. عبد الرحیم- برادر: وقتی می خواست جبهه برود دست پدر و مادر را می بوسید و هر طور بود باید رضایت آن ها را جلب می کرد. به مادرش خیلی علاقه داشت و با او مانوس بود. سفارش می کرد اگر شخص پیری وسیله ای سنگین حمل می کند نیاز به کمک دارد کمک کنید. سفارش می کرد با انسان خوب و با شخصیت رفت و آمد کنید. رمضان علی- شهسواری مدیر مدرسه شهید: ایشان بچه ی مودب و منضبطی بود، با مربیان همکاری می کرد. در تعلیم علم کوشا بود و هوش زیادی داشت. کار فرهنگی زیاد در مدرسه انجام می داد. با کسی مشکلی نداشت و با لبخند در کلاس بود همیشه.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی : ـــــــــــ

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ـــــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه : ـــــــــــ

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود :

پدر: ایشان از طریق رادیو و شنیدن سخنان امام و از طریق مقالات و اطلاعیه ها با امام آشنا شد. ایشان مخالف احزاب و گروه های سیاسی مخالف انقلاب بود و پوسترها و نوشته هایی را که روی دیوار می زدند وبا رنگ می پوشاندند و تبلیغات آنها را از بین می بردند. حتی چندین بار به خاطر این کار مورد شکنجه قرار گرفت و بدن اش را با سیگار سوزاندند. دراوایل انقلاب هم اعلامیه های امام را پخش می کرد. ایشان به نهادهای انقلابی علاقه داشتند و همان اول راهنمایی بیش تر فعالیت های او در بسیج بود و بعضی شب ها در بسیج می ماند و نگهبانی می داد و فعالیت می کرد. برای بازرسی ماشین ها می رفت. انجمن اسلامی مدرسه هم فعالیت می کرد.

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

ایشان به گفته ی عبدالرحیم برادرش سال تولدش را از سال 1348 به 1345 تغییر داد و کپی گرفت و برای جبهه اعزام شد یعنی اولین اعزم ایشان به جبهه در سال 62 در سن 14 سالگی بود.

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه :

آر پی جی زن

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :

3 بار مجروح شد 1ـ از گردن بر اثر ترکش در منطقه ی فاو که در بیمارستان شهر قم مدت 1 هفته بستری شد. 2ـ یک بار هم مجروح شد از زانو بر اثر ترکش که در بیمارستان اهواز 15 روزی بستری شد. 3ـ بر اثر ترکش به کمر و شکم در بیمارستان صحرایی در آبادان 20 روزی بستری شد. 20/10/65 در عملیات کربلای 5 در شلمچه بر اثر اصابت مستقیم آر پی جی به شهادت رسید و 8 سال مفقود بودند که سال 73 تشییع شد و گلزار شهدای شهرستان چالوس دفن شد.

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت : ـــــــــــ

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری : ـــــــــــ

 

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

پدر: ایشان برایم تعریف می کردند که: یک روز که دشمن منطقه را بمباران می کرد دست رفیق اش را گرفت به او گفت: «داخل سنگر بیا » در حالی که دست دوستش در دست شهید بود یک ترکش بمب به رفیق اش اصابت کرد و رفیق اش شهید شد. شهید تا زمانی که زنده بود برای دوستش قرآن می خواند و به یاد او بود.