نام پدر : رجبعلی
تاریخ تولد :1345/05/19
تاریخ شهادت : 1363/04/11
محل شهادت : بانه

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید هاشم منتظری*

 

«ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا با احیاء عند ربهم یرزقون». (آل عمران)

گمان مبرید آنانکه که در خدا کشته شده اند؛ مرده‌اند بلکه زنده هستند و در نزد خدا روزی می‌خورند.

اینجانب هاشم منتظری، فرزند رجبعلی، تاریخ تولد 1345، شماره شناسنامه 324، ساکن بلاحیدرکلا بابل می‌باشم. با سلام و درود به منجی عالم بشریت حضرت بقیه الله اعظم و نائب بزرگوارش امام خمینی آن یار مستضعفان جهان و خا چشم دشمنان شرق و غرب و با سلام و درود به روان پاک شهدا و رزمندگان جان بر کف اسلام در جبهه‌ها.

در زمانی که همه طاغوتیان و جباران تاریخ که دست‌شان تا موفق به خون مستضعفان آلوده است و کمر به نابودی اسلام بسته‌اند و قصد نابودی انقلاب خونبار حسینیان را در سر دارند. به وظیفه ما در این دنیا بسیار بزرگ می‌باشد. و شما برادران و خواهران امروز که باید بر همه اتمام حجت کنیم که در آخرت هیچ عذری پذیرفته نمی‌شود و در این دنیای گذر هیچ ارزشی ندارد که به واسطه آن زندگی و آبروی آخرت را خراب کنیم. از بین تمام رنگها، رنگ سرخ را برگزیده‌ام و از نواع مرگ‌ها مرگ شهادت را از تمام باغ‌ها گورستان را و از میان تمام گل‌ها گل لاله را. هیچ یک از ما به مرگ طبیعی نمی‌میرد. مرگ طبیعی ما شهادت است وقتی که به گناهانم می‌اندیشم مرگ را در مقابل چشمانم حقیر می‌بینم چه کار بهتر از شهادت در راه خدا است که فقط نصیب بندگان خالص و پاک می‌شود. اول او را عاشق خود می‌کند و می‌برد به سوی خود. و بر شماست که زینب‌وار حاصل پیام خون شهیدان باشید و مصمم‌تر از پیش در راه هدف اصلی و اعتلای کلمه حق گام‌ها را استوارتر سازید و یک پیام هم به برادران و خواهران دانش‌آموز  دارم و آن اینکه سنگر مدرسه را خالی نکنند. چرا که اسلام عزیز به شما احتیاج دارد. و به ملت قهرمان و شهیدپرور ایران توصیه دارم که این بهتر روشن ضمیر یعنی «امام خمینی» را همواره دنباله‌رو راه باشید زیرا راه وی راه حسین (ع) و راه حسین (ع) راه الله است.

و تو ای پدر و مادر مهربان! می‌دانم چقدر برایم زحمت کشیده‌اید. اما این را بدانید که من مال شما نبوده‌ام. بکه امانتی بوده‌ام نزد شما و شما صحیح و سالم به صاحب اصلی یعنی همان «الله» باز گردانده‌اید و از خداوند متعال می‌خواهم که در آخرت اجری بس عظیم به شما عنایت بفرماید. ان شالله.

و تو ای مادر عزیز همچون زینب‌وار زندگی کن و مثل کوهی سر به فلک کشیده باش که مبادا منافقین از شهادت فرزند تو سوء استفاده کنند بلکه خوشحال باش که چنین فرزندی داشتی که در راه اسلام عزیز و انقلاب داده ای.

و تو ای خواهر! تو هم چون گذشته حجاب را رعایت کن. چرا که عفت زن حجاب است ما خون می‌دهیم تو حجاب خودت را نگه داشته باش. در آخر نماز جمعه و نماز جماعت در محل و دعای کمیل و دعای توسل یادتان نرود. در این مجالس‌ها شرکت کنید. چرا که با همین دعا‌ها است که داوند متعال پیروزی را نصیب ما کرده است در آخر کلام خودم:

مرا در آرامگاه معمتدی دفن کنید. نمی‌دانم چرا ما سنگر را با جهان عوض نمی‌کنیم چون حسین (ع) همسنگر ما است. وقتی که در سنگر جای می‌گرفتم تنگی قبر را فراموش می‌کردم و همیشه بعد از نماز دعا به جان امام عزیز و و پیروزی رزمندگان اسلام و شفای مجروحین و معلولین و ظهور هرچه نزدیک‌تر شدن آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف را فراموش نکنید. دیگر عرض ندارم.

والسلام علیکم

«خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار»

«از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا»              «مجروحین انقلاب شفا عنایت بفرما»

«خدایا خدایا ظهور حجتت را نزدیک‌تر بگردان»

                                                          «رزمندگان اسلام پیروزشان بگردان»

شهید سید هاشم منتظری


زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد هاشم منتظري كلمي*

 

نام پدر: رجب­علي

در 19 مرداد 1345 در روستای «سلطان‌محمدطاهر» بابل و در کاشانه «رجب‌علی و سکینه» چشم به جهان گشود.

پدرش كشاورز بود.

«هاشم» هفت ساله كه شد، با ثبت­نام در مدرسه ابتدائي «مؤسسه فلاح» زادگاهش، به دنياي آگاهي و دانايي پا نهاد. سپس به دلیل شرایط نامناسب آن روزها، تحصیلاتش را تا مقطع راهنمایی در بابل ادامه داد. از این‌رو، کمک‌حال پدر در امر کشاورزی شد.

او که پرورش‌یافته یک تربیت دینی بود، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن، این منبع نور و حکمت نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.

در بیان خلق‌وخوی وی باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در اطاعت‌پذیری از آنان، پیشتاز. همچنین، با دیگران نیز در نهایت گشاده‌رویی و ملاطفت رفتار می‌کرد. از این‌رو، نزدشان از محبوبیتی وافر بهره‌مند بود.

خواهرش‌ «خديجه» مي­گويد: «در تواضع و فروتني فوق­العاده بود. كم­ حرف مي­زد تا غيبت ديگران را نكند. هميشه مواظب زبانش بود. حفظ آبروي مؤمن، از ويژگي­ اخلاقي­اش بود.»  

با آن­كه هاشم در دوران انقلاب سنّ كمي داشت، امّا  هم‌پای مردم در راهپيمائي­ها شركت مي­كرد و فریاد تظلم علیه طاغوت سر می‌داد.

سختي­هاي كار و مشكلات طاقت­فرساي زندگي، هيچ­گاه مانع فعاليت­هاي مذهبي و اجتماعي اين جوان پرشور و انقلابي نبود؛ چرا که بعد از پيروزي قیام سال 1357، به  عضويت بسيج محل در آمد و فعاليت‌هاي خود را در راستای حراست از دستاوردهای انقلاب گسترش داد.

گفته‌های «سیدموسی سیدی» نیز درباره دوست دیرینش شنیدنی است؛ «به خاطر قدردانی از فعالیت‌های تبلیغاتی و فرهنگی او در جذب جوانان به بسیج، یک شب در مراسم شهادت شهیدان رجایی و باهنر، در مهدیه از وی تقدیر شد. هاشم قبل از این‌که اسمش را بخوانند، دستم را فشرد و از من خواست که با هم به بیرون برویم. وقتی به حیاط مهدیه رفتیم، او یک‌سری از کارهای روزهای آینده را برایم مطرح، و درباره‌شان با من مشورت کرد تا زمان مراسم تشکر از وی بگذرد. بعد از ده دقیقه که وارد مهدیه شدیم، هاشم با ذکر صلوات، از سوی حاضرین مواجه شد.»

با آغاز جنگ تحمیلی، هاشم که در راه دفاع از کشور، آرام و قرار نداشت، در سال 1360 رهسپار میادین نبرد با دشمن شد.

او بعد از عضویت در سپاه، در دومین اعزامش در 10/7/62 راهی بانه شد و در کسوت فرمانده قرارگاه به ادای تکلیف پرداخت.

و عاقبت، او در 11/4/63 در منطقه بانه، به خیل یاران شهیدش پیوست. پيكر پاکش نیز با بدرقه اهالی قدرشناس بابل، در گلزار شهداي آرامگاه «معتمدي» این شهر به خاك سپرده شد.