نام پدر : ناصر علی
تاریخ تولد :1338/11/18
تاریخ شهادت : 1361/09/09
محل شهادت : سومار

وصیت نامه

1.    مادر! خرج ایام هفت برایم نگیر! این همان وصیتی است که تو به من کردی که در عزاداریت خرج نکنم و به افراد بی بضاعت بی سر وصدا کمک کنم اما حالا من به تو مادر، می گویم توقعی از تو ندارم ... اگر خواستی محبتی بکنی، با ظرفی میوه و یا وعده ای اطعام از مهمانانت پذیرایی کن ... با شرمندگی از تو می خوام که مابقی پولش را به نهاد انقلابی هلال احمر که من از همین طریق داوطلبانه به جبهه رفتم، اهداء نمایی. تا هر طور که مصلحت می دانند، مصرف کنند.

زندگی نامه

اسکن زندگینامه درقسمت تصاویرموجودمی باشد


وصیت نامه

نام پدر: ناصرعلى
 تاريخ تولد: 1338/11/18
 تاريخ شهادت: 1361/9/9
 محل شهادت: سومار
 عمليات:    5078333
 
 وصيتنامه شهيد على ملك‏زاده آملى
 با سلام به رهبر كبير انقلاب، خمينى بزرگ، درهم شكننده بساط طاغوتيان.
 مادر! خدا را سپاس مى‏گويم كه در دامن مادرى مثل تو پرورش يافتم. مادرى مذهبى و مكتبى بدون رنگ و ريا و خدا را سپاس مى‏گويم كه با اجابت دعاهاى نيمه شبت راهت را كه راه قرآن است و راه پيامبران و امام زمان)عج( است و راه نائب برحقش حسين زمان است. در اين لحظه كه بعد از مدت‏ها تصميم‏گيرى مصمّم شدم كه به عنوان يك فرد كوچك در صف سربازان امام زمان قرار گيرم و به يارى امام امّت بروم و با صداميان كافر بجنگم تا دِينم را به امت شهيدپرور ايران ادا نمايم. اگر اين خدمت ناچيزم مورد قبول امام زمان)عج( واقع شود.
 مادر! اين نعمت را مديون محبت تو هستم. تو مادرم كه شبها در كنارم مى‏نشستى و راه و رسم رسيدن به صراطالمستقيم را نشانم دادى. براى نوشتن حرف زياد دارم اما بس كه شوق رفتن دارم قلم براى نوشتن، كلمه‏اى را پيدا نمى‏كند. فكرم به جائى نمى‏رسد. فقط تو را مى‏بينم و يارب يارب تو را مى‏شنوم و حرف تو در گوشم است كه مى‏گفتى ما براى اين انقلاب چه كرديم. بايد به يارى امام زمان)عج( و براى  زنده كردن دين برويم. من دانشجوى دانشكده فنى اصفهان داوطلبانه به جبهه حق عليه باطل به عنوان راننده به يارى ديگر رزمندگان مى‏روم. اگر برگشتم فكر مى‏كنم وجودم براى اين مملكت مثمر ثمر باشد. شايد بتوانم گره كوچكى از كار اين مردم را واكنم. اما مادر چگونه بگويم كه تو تحمل شنيدنش را داشته باشى. اگر برنگشتم به راهى مى‏روم كه شهداى صدراسلام رفته و تو به آن مى‏باليدى و به سوى حسين)ع( سرور آزادگان و سالار شهيدان و ياران باوفايش رفته كه تو عاشق كربلايش بودى و به سوى شهداى گلگون كفن ايران رفته كه تو هميشه برايشان درود مى‏فرستادى. مادر! تقاضايم اين است كه برايم دلواپس نباشى. مى‏دانم سخت است اما براى تو نه. مادر! سفارش پدرم را به تو مى‏كنم، او ضعيف‏تر از توست بايد كمكش نمائى. مادر! ايام هفته برايم نگيرى اين وصيتى است كه تو به من كردى كه برايت ايام عزادارى خرج نكنم و به افراد بى‏بضاعت، بى‏سر و صدا كمك نمايم. اما حالا من به تو مادر مى‏گويم توقعى از تو ندارم وعده به تو زياد داده‏ام اما وعده خلافى كردم كارى برايت نكردم، اما اگر خواستى محبتى بكنى با ظرفى ميوه و يا وعده‏اى اطعام برايم از مهمانانت پذيرايى كن. از آنها عذرخواهى كن. با شرمندگى از تو مى‏خواهم كه پولش را به نهاد انقلابى هلال احمر كه من از همين طريق داوطلبانه به جبهه مى‏روم اهداء نمائيد تا هرطور كه مصلحت مى‏دانند مصرف نمايند. اگر ازنظر شرعى چيزى احتياج دارم لازم به گفتن نيست خودت مى‏دانى.
 در خاتمه مادر! در مورد دفنم هرطور كه مى‏خواهى همانطور عمل كن.
 مادر! دست و صورت تو مادر عزيزم را مى‏بوسم و از تو خداحافظى نمى‏كنم چون هميشه به ديدارت خواهم آمد. ضمناً عبدالله بايد جاى مرا در دانشكده گرفته و عوض من به اين ملت انقلابى خدمت نمايد.