نام پدر : ابراهیم
تاریخ تولد :1330/05/02
تاریخ شهادت : 1361/01/06
محل شهادت : رقابیه - اهواز

زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد محمّد مُلّا محمدي پولي*

 

 

نام پدر: ابراهيم

«محمّد» در 3/5/1330 در خانواده متديّن و زحمتکشی چون «ابراهیم و زهره»، و در روستاي «لَشكنار» از توابع چالوس، چشم به جهان گشود.

كودكي بيش نبود كه پدرش از دنيا رفت. از اين‌رو، همراه مادرش، به چالوس مهاجرت كرد.

به جهت شرايط نامساعد اقتصادي آن روزها، تحصيلات محمّد به پايه ششم ابتدائي ختم مي­شود.

محمد در ايّام نوجواني، راهي تهران، و در یکی از  هُتل‌های این شهر مشغول به كار شد.

در بیان تقیدات دینی این فرزند نیک‌سیرت، همین بس که در انجام فرائض واجب و اجرای فرامین الهی، اهتمامی خاص داشت؛ و در ترک محرمات نیز، کوشا بود. علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت(ع)، همواره در پی کسب فضیلت انسانی و کمال معنویت بود.

اینک با گفته‌های «موسی»، گذری به خصوصیات اخلاقی برادرش می‌زنیم؛ «به جهت رفتار متواضعانه و مودبانه با مردم، از محبوبیت خاصی بین آنان برخوردار بود. علاوه بر آن، با از خودگذشتگی و انفاق، سعی در دستگیری از دیگران داشت. طوری‌که سوخت منزلش را به مردم می‌داد و خودش برای گرمای خانه‌اش، از هیزم استفاده می‌کرد.»

اذعان همسر محمد، «مهین شجاعی»  نیز، در تکمیل صحبت‌های موسی، خود گواه این مدعاست: «گاز و کوپن‌هایش را به مردم می‌بخشید. می‌گفتم: پس ما چه؟ می‌گفت: ما دو نفر هستیم. بگذار به آن‌هایی برسد که نیازمندترند.»

محمد از سال 1355، به مدّت دو سال، به عنوان آشپز، در بيمارستان ولي­عصر قائم­شهر مشغول به كار بود. توزيع اعلاميه­ها و نوار سخنراني امام‌خميني، از جمله فعاليت­هاي اين انقلابي مبارز در آن دوران محسوب مي­شود. ناگفته نماند كه او به دليل انجام فعاليت­هاي سياسي، يك هفته در زندان ساري به سَر بُرد.

برادرش در ادامه، روايت ديگري درباره محمد عنوان مي­كند: «هنگام تشييع جنازه منافقين، يك‌سري زن‌هاي بي­حجاب هم شركت داشتند. او از خانه خودش براي آن­ها روسري آورد و راهنمائي­شان كرد. آن­­ها هم پذيرفتند.»

محمد هم‌زمان با پوشيدن جامه پاسداري در 9/1/1359، در واحد عمليات سپاه قائم­شهر در پشت جبهه مشغول انجام وظيفه شد. از 11 اسفند همين سال(59) نيز، به مدت دو ماه، در دادگاه انقلاب مأمور به انجام خدمت بود. او همچنين به مدت يك‌سال، به عنوان نگهبان فرمانداري قائم­شهر انجام وظيفه كرد.  

بنا بر استناد سخنان خانواده، «زمانی که او فرمانده زندان سپاه بود، دایی‌اش در روز عید قربان، یک ران گوسفند را برایش برد. از آن‌جایی که آن روز قربانی‌های زیادی به سپاه آورده بودند، محمد همه زندانی‌ها را بیرون آورد و به آن‌ها کباب گوسفند داد. وقتی یکی از دوستانش دست برد تا کباب را بخورد، با دست به پشتش زد و گفت: اول باید این زندانی‌ها بخورند، بعد ما.»

محمد در 5/12/1360، با سِمَت فرماندهي گروهان از گردان رزمي، راهي عمليات فتح‌المبين در رقابيه شد.

و سرانجام، محمد در اوّل فروردين 1361، به مقام شامخ شهادت نائل آمد. جسم مطهّرش نيز با وداع دو يادگارش «حسين و روح­الله»، در بوستان شهداي «كوچكسرا» از توابع چالوس به خاك سپرده شد. 


وصیت نامه

*وصیتنامه شهید محمد ملا محمدی پولی*

 

 

بسم الله رب الشهداء و الصدیقین

نرید ان نمن علی الذین استضعفو فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنود هما منهم ما کانوا یحذرون (قرآن کریم)

ما اراده کردیم که مستضعفین روی زمین را منت گذاریم و آنان را امامان و پیشگامان و وارثان گردانیم و در روی زمین بدیشان توان رهبری بخشیم و به فرعون و هامان و همه لشکریان و هوادارانش در همه زمانها آن چیزی را بنمائیم که از آن ترسان بودند و هستند.

بار خدایا! پروردگارا! ای حامی مستضعفان! و ای دشمن مستکبران! اینک تصمیم گرفتم در کنار رزمندگان اسلام به نبرد علیه کافران بعثی، آن مزدورانی که افسارشان بدست اربابشان است و با اراده آنها چون عروسک کوکی هستند که سرنوشتشان را بدست دارند. من با حالتی شادمانه بسوی جنگ حق علیه باطل میروم تا شاید با نثار خون ناچیزم بتوانم خدمتی به دین اسلام بکنم. دینی که صدها هزار شهید در راه آن جان دادند و جهان را با خونشان گلگون نمودند. آری ما می جنگیم و به تمام مستکبران جهانی، خصوصاً امپریالیزم آمریکا شیطان بزرگ نشان دهیم تا زمانی که جان در بدن داریم نخواهیم گذاشت وجبی از خاک عزیز اسلامیمان زیر سلطه چپاولگران باشد.

همسرم! اگر لیاقت شهادت را پیدا کردم و به خدای خود پیوستم، هرگز ناراحت نشو و چون شیر زنانی که همسران خود را از دست دادند و با شهامت و ایمان کامل افتخار می کنند، تو هم افتخار کن، فرزندم حسین را خوب بزرگ کن و سعی کن زینب وار او را تربیت نمائی و در آینده فردی مومن به اسلام باشد و حسین وار در جامعه زندگی کند: پیام من به کلیه برادران و خواهران مسلمان این است که هرگز به خاطر مادیات ایمان خود را ضعیف نکنند و گوش به فرمان رهبر عزیز انقلاب دهند و با وحدت کلمه از امام بزرگوار پشتیبانی کنند و گوش به حرف ضد انقلابیون و ورشکستگان ننمایند و با تمام قدرت علیه منافقین و گروههای ضد انقلاب بایستند و نکند خدای ناکرده مرتکب اعمالی شوید که به انقلاب اسلامیمان لطمه وارد شود.

همسرم! چنانچه فرزندم به دنیا آمد اگر دختر بود اسمش را زینب و اگر پسر بود اسمش را روح الله بگذار. پیام من به خانواده ام، از جمله مادر، خواهر، برادر و دیگر اقوام من این است که در آخرین لحظات نصیحت مرا گوش کنند و در درجه اول سعی کنید احکام خدا خصوصاً نماز را بپا دارید و سعی کنید که با تمام قدرت و با اخلاص برای خدا زندگی نمائید و چون خورشید بدرخشید و چون کوهی استقامت کنید و همیشه در سختیها بردبار باشید.

اگر کسی از من طلبی دارد که شاید یادم نباشد پول آنرا بپردازید که من در آتش جهنم نسوزم. بعد از شهادت انیجانب اگر جنازه ام پیدا شد مرا در کوشک سرا چالوس دفن کنید. والسلام

بسمه تعالی

بدینوسیله اینجانب محمد ملا محمدی پاسدار اسلام لیاقت شهادت بودن را ندرام اگر این افتخار بر من نصیب شد مرا به چالوس – آرامگاه کوچک سرا بخاک بسپارید برادر عزیزم مادرم را سرپرست باش زندگی من آنچه که پول نقد دارم به وصی مادرم که برادرم باشد بدهید ناظر من برادر عزیزم علی آخوندی، برادر عزیز علی جان! تنها وصیت من این است که خواهر مرا خوب نگهداری کنید. یک مقدار از اثاثیه خانه ام را به مادرم بدهید. مادر- برادر- خواهر- زن داداش – داماد عزیزم – همسرم – بستگانم – دوستانم! شما را به خدا قسم می دهم شما را به شرفم قسم می دهم شما را به ایمانتان قسم قطره اشکی برایم نریزید هر کی اشکی برایم بریزد به من خیانت کرده آرزوی من در زندگی این است اگر شهامت دارید ادامه دهنده راه من باشید راهی که به الله خاتمه پیدا می کند راهی که فی سبیل الله است اگر کسی از شما خواست تسلیت بگوید نپذیرید بگوید که تبریک بدهد.

خدایا مرا به آرزوی دلم که آنهم شهادت باشد برسان از سن 12 سالگی بنده در انتظارش بوده ام من یادم می آید با پدرم رفته بودم تو جنگل برای هیزم []را دیدیم پدرم می گفتم خوش به حال اینها که به راه خدا رفته به شهادت رسیده اند آن وقت من به پدرم گفتم من هم یک روزی راهش را ادامه می دهم پدرم خندید گفت اگر تو همچین لیاقتی را داشته باشید باعث افتخار من است حال این افتخار نصیب من شد.

برادران و خواهران ایرانی! من مسیرم به سوی خدا است برای تمام مستضعفین جهان آماده برای شهادت تا آخرین لحظه عمرم را داشته ام.

                                           شاگرد دانشگاه انقلابم                       قرآن بود برنامه و کتابم

گلزار دین را با خون کنم تر                      الله اکبر خمینی رهبر

 

اناالله و انا الیه راجعون

خدا! مرا روسفید کن- خدا! گناهان مرا بریز- خدایا! آبروی مرا نریز

خدایا! شهادت را نصیب من کن شهادتی که شرف است، شهادتی که به سوی خدا ختم می شود.