«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»
الف)تولد و کودکی :
1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :
امید مقیم پور بیژنی
2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:
سال 1347، شهر بابل
3- نام و شغل پدر :
ناصر، بازنشسته، خیاطی هم می کرد
4- نام و شغل مادر:
فراگیس، فرمانده پایگاه، خانه دار
5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:
دو برادر، یک خواهر، فرزند ششم
6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :
مادرشهید : نماز و روزه اش ترک نمی شد و من نماز شب را از ایشان آموختم. نمازش را در مسجد می خواند. فوق العاده نسبت به غیبت حساسیت داشته و می گفت مبادا صحبتی بکنید که غیبت باشد که بدترین چیز است. به آدم های متدین و بسیجی علاقه داشت. یک جمعه نماز را در خانه نمی ماند. هر شب چهارشنبه دعای توسل را می خواند و شب جمعه دعای کمیل. ماه رمضان چند بار قرآن را ختم می کرد و همیشه می گفت: من اگر در منزل نماز بخوانم قرآن نمی توانم بخوانم می روم مسجد قرآن می خوانم. همیشه می گفت: غیبت کردن حق الناس است احترام ویژه ای برای ائمه قائل بود
زینب - خواهرشهید: ایشان به حضرت امیر ارادت داشت و سعی می کرد در رابطه با بعد اخلاقی امام به حدیث ها و روایت هایی که بود دقت می کرد و می گفت من مشتاق این هستم که زندگی امیر را بخوانم ایشان در مورد مسائل مذهبی و زندگی ائمه مطالعه داشتند. اوقات فراغت قرآن و نهج البلاغه می خواند
7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه – نام فرد آموزش دهنده ):
ـــــــــــــــــــ
8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــــــــ
ب)تحصیلات:
1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :
ابتدایی- پنج سال در مدرسه اسلامی انصاری در شهر بابل سپری کرد.
2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :
سه سال راهنمایی را در مدرسه اسلامی انصاری در شهر بابل
3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :
اول تا چهارم نظری یعنی تا مرحله دیپلم را در هنرستان نوشیروانی در شهر بابل سپری کرد.
4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــ
5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ــــــــــــ
6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ــــــــــــ
پ)سربازی :
1- خدمت سربازی : ــــــــــــ
2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــ
3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــــــــ
ت ) ازدواج :
1-وضعیت تاهل : ــــــــــــ
2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ــــــــــــ
3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــــــــ
4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):
مادر شهید: از کوچکی تابستان می رفت شاگردی مغازه عمویش. با همه خوب بود و به خانواده شهدا هم سر می زد و کارشان را انجام می داد. همیشه به پسر خاله هایش می گفت: کاری نکنید که در مقابل عمل انجام شده قرار بگیرید، اگر از کسی چیزی می خواهید بگیرید اول رضایت بگیرید اگر کسی چیزی به شما سپرد حتی یک حرف، این حرف مثل یک امانت پیش شما است.
زینب- خواهرشهید: ایشان در رفتار باپدر و مادر متواضع بود و احترام ویژه ای برای آن ها قائل بود و همیشه به همه سفارش می کرد که پدر و مادر گوهری هستند کم یاب. با خواهر و برادرش هایش با احترام و با محبت رفتار می کرد. سعی می کرد دوستانش را از افرادی انتخاب کند که با تقوا و با ایمان باشند و تقوای شخص برایش مهم بود
حسین رمضان نژاد- دوست شهید: از خصوصیات بارز ایشان خوش رویی و خوش رفتاری بود که همیشه تبسم بر لب داشت.
ث)شغل شهید :
1- شغل رسمی و شغل فرعی : ــــــــــــ
2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــــــــ
3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــ
ج) فعالیت های انقلابی :
1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :
مادرشهید : انقلاب که شد و زمانی که امام می خواست به وطن برگردد شهید با خواهرزاده خودم و دو تا از برادرهایش با یک عکس امام برگشتد بعد گفتم: عکس کیه؟ گفت:« مادر! نمی شناسی؟ امام خمینی است.» هنوز ساواک فعال بود، گفتم: شما را دستگیر نکردند؟ گفت:« مادر! یک سنگ می زینم سرشان.» فرزندم از همین راه و از طریق خواهر زاده خودم با امام آشنا شد.
2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد :ــــــــــــــ
3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ـــــــــــــ
4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :
حسین رمضان نژاد-دوست شهید: ایشان بیشتر با جوانان محله سرو کار داشتند و با صحبت های خود آن ها را به بسیج هدایت می کرد و خود مسئول آموزش بسیج محله بود تا بتواند با بچه ها بیشتر کار کند.
محمد حسن رمضانی- دوست شهید: ایشان جهت جمع آوری وسایل برای جبهه ها فریاد می زد و وسایل جمع آوری می کرد. عضو پایگاه شهید چمران ایستگاه گنج افروز بود که فعالیت زیادی داشت.
5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــــــ
ح) سوابق جبهه :
1- حضور در جبهه : ــــــــــــ
2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :
15/4/64 به مدت 3 ماه داوطلب از بسیج بابل راهی هفت تپه شد.
10/3/65 از بسیج بابل به عنوان بسیجی داوطلب به مدت 33 روز عازم مهران شد. عملیات کربلای 1 مسئولیت فرمانده گروهان.
3- مجموع مدت حضور در جبهه : ــــــــــــ
4- مسئولیت در جبهه :
رزمنده، فرمانده گروهان
5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــــــــ
6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــ
7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :
13/4/65 در مهران عملیات کربلای 1بر اثر اصبت ترکش به چشم و پهلو به فیض شهادت رسید
8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :
به مدت 10 روزی مفقود الاثر بود و 23/4/65 تشییع شد و در آرامگاه متعمدی شهر بابل دفن شد.
ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:
1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)
زینب- خواهرشهید: آخرین باری که می خواست برود احساس می کنم که می دانست شهید می شود. نگاهش پر معنا بود که من به شوهرم گفتم ایشان شهید می شود. انگار می دانست وداع آخرش است حتی دو تا از بچه هایم عباس و عاطفه را آنقدر بوسید که دختر بزرگم گفت: دایی جا همیشه با ما روبوسی می کرد اما این بار یک معنی دیگر داشت.
وقتی در منزل با او خداحافظی کردم یادم نمی رود با دوچرخه آمده بود! من همین طور نگاهش را بدرقه می کردم هر لحظه می دیدم که پشت می کند و نیم نگاهی می اندازد
حسین رمضان نژاد- دوست شهید: در عملیات کربلای 1 آزاد سازی مهران در مرحله سوم از عملیات عازم قله قلاویز شدیم.دشمن در کوه مستقر بود و نیروهای خودی را زیر باران گلوله های خود گرفته بود طوری که نیروها یکی پس از دیگری نقش زمین می شدند. بچه ها خود را به سیم خاردار رساندند و شهید نفر سوم یا چهارمی بود که عبور کرد و فاصله باسنگر دشمن به 20متر رسیده بود و این هنگام تیری به سینه راست شهید اصابت کرد و نقش زمین شد. یکی از بچه ها ایشان را که به شدت مجروح شده بودآن طرف سیم خاردار انداخت تا شاید با مجروح ها حمل شود. آتش شدید شد و فرمانده دستور عقب نشینی داد و از سیم خاردار که رد شدم چشم ام به شهید افتاد خواستم با خود او را بیاورم ولی مجروح شدم آن لحظه و افتادم. همه عقب نشینی کردند و ما هم ماندیم چندین ساعت بعد نیروی برای نجات مجروحین آمد و چندین بار اعلام کرد که فقط زنده ها را به عقب برید چون آتش دشمن شدید بود. مرا عقب بردند و ایشان تا آن لحظه که من بودم زنده و بد حال بودآن جا ماندند و بعدا شهید شدند.