نام پدر : علی
تاریخ تولد :1345/01/10
تاریخ شهادت : 1361/08/11
محل شهادت : عین خوش

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید علی اصغر مقری*

 

به شما عزیزان توصیه می کنم که مطیع امر رهبر باشید و از روحانیون متعهد پیروی کنید. در دفاع از میهن از هیچ چیز دریغ نکنید، چرا که دفاع از میهن دفاع از ناموس است و مرگ باعزت بهتر اززندگی با ذلت است. نماز اول وقت را فراموش نکرده ودر انجام فرائض دینی کوشا باشید. از خواهرانم می خواهم که در حفظ حجاب خود نهایت کوشش را داشته باشند که حجاب آنان کوبنده تر از خون شهیدان است.


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

علی اصغر مقری

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

10/1/1345، درزی کلا شیخ شهر بابل

3- نام و شغل پدر :

علی، خیاط

4- نام و شغل مادر:

عالیه خمسه دزرتی، خانه دار ( آموزش قرآن می داد به بچه ها)

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

پنج برادر، فرزند پنجم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

مادرشهید: اصغر در سن 5 سالگی نماز می خواند و روزه می گرفت. نماز شب اش را همیشه اول وقت می خواند. همیشه نماز اش را سر وقت می خواهد و از کار که می آمد می گفتم: بیا ناهار بخور. می گفت:« پلو آن جا هست، پلو را نمی برند نماز اول وقت ام را بخوانم .» از اول  تا آخر عشق اش نماز بود.  دخترها که برای قرآن یاد گرفتن نزد من می آمدند می گفت:« مگر ملا باجی نیستی؟ به آن ها بگو روسری شان را پایین آورند.» علاقه به نماز و نماز شب داشت. اگر دسته روی و سینه زنی می شد جلوتر از همه بود

برادرشهید: اجازه غیبت و تهمت را به کسی نمی داد

اسداله- برادرشهید: سفارش به رعایت حجاب می کرد و شرکت در نماز جمعه

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ـــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

ابتدایی پنج ساله را در مدرسه 25 شهریور شهر بابل درس خواند

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

سه سال راهنمایی را در روستای دیوکلا شهرستان بابل

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ـــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

بله، کارگری می رفت.

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ـــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ـــــــ

2- یگان اعزام کننده : ـــــــ

 3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل : ـــــــ

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

مادرشهید: ایشان دلسوز پدر و مادرش بود. خیلی فقیر دوست بود و به فقرا کمک می کرد. وقتی صحرا می رفتم و خسته بودم او می رفت برای مرغ ها غذا خمیر می کرد و یا حیاط را جارو می زد، کاری می خواستم انجام می داد. هر غذایی درست می کردیم می خورد.  فوتبال می رفت و کار هم می کرد و کار را کسر شان نمی دانست  و می گفت: « 2 چیز در دنیا کسر شان آدم است: 1. دزدی 2. اذیت کردن دیگران»

با همه خوب بود و برای همسایه ها نان می خرید و می آورد. یک بار چهار تا نان گرفت دو تا سوخته دو تا سالم آورد خانه. گفتم: چرا نان سوخته خریدی؟  گفتم:  پس دو تا سوخته را می دهیم به لیلا ( همسایه)  و دو تا را خود می گیریم. گفت:« مادر جان! اگر این کار را بکنی جواب خدا را چه  می کنی؟ چه می گویی؟ یک نان سوخته و یک سالم مال تو یک نان سالم و یک سوخته مال لیلا.» لباس ها و ظرف ها را خودشان می شستند هر کدام از برادر ها.

برادرشهید: احترام خاصی برای پدر و مادر قائل بود. برای همه اعضای خانواده احترام قائل بود.

اسداله- برادرشهید: به حرف پدر و مادر گوش می داد و هر کاری از دستش بر می آمد انجام می داد.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی : ـــــــ

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

مادرشهید: آن موقع که همه مردم مرگ بر شاه می گفتند او که مدرسه بود بهانه چیزی را می کرد مثلا می گفت سرم درد می کند و به خانه می آمد کتاب را خانه می گذاشت و می دوید و مرگ بر شاه می گفت و می آمد خانه چشم هایش را می بست می گفتم: چه شده؟ می گفت: گاز اشک آور زدند. تا بابلسر  می رفت و  می آمد.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

ایشان در پایگاه بسیج شرکت می کرد و فعالیت داشت.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

آموزشی را در پادگان گوهر باران سپری کرد و تاریخ 15/3/61 از سپاه بابل بسیجی عازم تکاب کردستان شد با مسئولیت رزمنده (3 ماه)

21/6/61 بسیجی از سپاه بابل عازم خرمشهر شد با مسئولیت تک تیر انداز

 

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

4- مسئولیت در جبهه :

رزمنده، تک تیر انداز

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد :

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

ایشان 11/8/61 در عملیات محرم در عین خوش بر اثر اصابت تیر به پیشانی به فیض شهادت دست یافت.

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

4 روز بعد تشییع شد و در گلزار شهدای درزی کلا شیخ شهر بابل دفن شد.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

مادرشهید: از مدرسه، بیرون یا سر کار به خانه می آمد با انگشت اشاره به پیشانی می زد. من خنده ام می گرفت می گفتم: علی اصغر! چرا این طوری میکنی؟ می گفت:« این جا تیر می خورد و از پشت در می آید» من عصبانی می شدم می گفتم: من که اجازه نمی دهم تو بروی می گفت: «جواب حضرت زهرا را چه می خواهی بدهی؟ تو امضاء دادی مگر می شود امضایت را پس بگیری؟»

یک شب دیر کرده بود و بارانی هم بود، حاجی رفت نان گرفت و آمد. گفتم: امشب می دانم با تو چه کنم! شام ات را بخور بعد شام به حسابت می رسم. شام را خورد بعد شام به او گفتم: بازی بیرونت واجب بود که این پیرد مرد مریض باید می رفت نان می خرید؟ همین طور که داشت نان می خورد سرش را انداخت پایین و شروع کرد آرام آرام گریه کردن. بعد بلند شد و رفت سمت پدرش  او را بغل کرد گفت: پدر جان! از بزرگی ات مرا بگذر دیگر اگر برف  هم بارید خودم می روم نان می خرم نمی گذارم بروی نان بخری.» دلسوز پدر و مادرش هم بود.

قاسمعلی حسین پور- دوست شهید: شهید مقری با این که سن ایشان کم بود به مرحله خود ساختگی رسیده بود یعنی اهل سیر و سلوک بود و ایشان به مرحله ای رسیده بود که  اهل سیر و سلوک بود  و عبادت نیمه شب  و آن حالی که در دعا و مناجت داشت. انگار او با ما فرق داشت و خود را آماده کرده بود برای شهادت و اصلا نگرانی ای نداشت برای سفر آخرت. با این که صورتش مو نداشت ولی به آرامش رسیده بود یعنی اینقدر به مرحله ایمان رسیده بود. ایشان اصلا ریا و خود نمایی نداشت و فردی خوش اخلاق بود.