نام پدر : سید ابوالقاسم
تاریخ تولد :1308/04/01
تاریخ شهادت : 1367/02/05
محل شهادت : 1

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید سید جواد مقدم پور*

 

به شما عزیزان توصیه می کنم با انصاف باشید و حق کسی را ضایع نکنید و به حق خود قانع باشید؛چراکه خداوند از حق الناس نمی گذرد.امانت دار باشید که از نشانه های بارز مومنان است.به ارزش های انقلاب پایبند باشید تا خون شهدا پایمال نشود. نماز را اول وقت و در مسجد بخوانید که بهترین ساعات برآورده شدن حاجات وقت های نماز است.در نماز جمعه که مظهر شکوه اسلام است پیش قدم باشید.به والدین خود احترام بگذارید و با آن ها به مهربانی رفتار کنید تا خداوند از شما راضی باشد.                                                                                                                 

 


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

سید جواد مقدم پور نشرود کلی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1/4/1308، روستای نشرود کل از توابع بخش سنگر شهرستان

3- نام و شغل پدر :

سید ابوالقاسم، بازنشسته کارخانه حریر بافی

4- نام و شغل مادر:

نجمه خانم، خانه‌دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

سه برادر و دو خواهر، فرزند سوم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

سید جلال- برادر: ایشان با نماز و با خدا بود و اصلا نمازش قطع نمی شد. غروب می شد می رفت نمازش را می خواند و با کسانی که با خدا و با نماز بودند دوست بود. حق الناس را رعایت می کرد. اهل قرآن بود و همیشه با هم نماز جمعه می رفتیم. همیشه در عزاداری ها شرکت می کرد. همسر: فرزند من سه ساله بود که ایشان را با خود به نماز جمعه می برد. طیبه- فرزند: همیشه سر وقت نماز می خواند. همسرش: کارمند مخابرات بود و ی حقوق کمی داشت و من بیش تر با او همراهی می کردم، قناعت می کردم و با این حقوق کم با این فرزندان خیلی به سختی خانه ساختیم.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):ـــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):

ابتدا در روستای نشرود کل از توابع بخش سنگر شهرستان رشت استان گیلان زندگی چند سالی بعد راهی استان مازندران روستای پالوجده شهرستان چالوس شدند و بعد ازدواج 7 سالی را در لاهیجان زندگی می کردند به خاطر کار در مخابرات و چند وقتی هم در گرگان زندگی می کرد.

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

ابتدایی، 6 قدیم را در رشت بود.

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

سه سال راهنمایی را در شهرستان چالوس

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

تا سوم نظری شبانه خواندند.

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ـــــــــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ـــــــــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ـــــــــــــ

2- یگان اعزام کننده : ـــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

متاهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

عذرا واسع لشگری سال 1334

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):

دارای 4 پسر و 3 دختر هستند.

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

جلال- برادر: اخلاق خوبی داشتند و با خانواده مهربان بودند. و با همسر خوب بودند. انسان صادقی بود و مهربان و چون بشکه ی نفت داشتند آن هایی که نداشتند می رفت در خانه شان به آن ها نفت می داد. انسان با استقامتی بود. صدیقه- خواهر: در خانواده اگر کسی مشکلی داشت احترام گذار مردم بود. هر روز به پدر و مادر سر می زد. رفتارش با همسرش خیلی مهربان بود آنقدر که همسرش می گفت من بدون او نمی توانم زندگی کنم. با من خیلی خوب بود و چون شوهرم فوت شده بود. با بچه هایم رابطه ی بسیار خوبی داشتند. با حجب و حیا بود .ایشان  به زبان انگلیسی و فرانسه مسلط بود.

عذرا واسع لشگری - همسر: انسان مردم خواه و پاکی بود و آدمی بود که مردم دوست بود و به اقوام و آشنایان احترام می گذاشتند. هر گز به من بی احترامی نمی کرد و خوش سلیقه بود. با پدر و مادر خواهرش و من خوب بودند. بچه هایش را خیلی دوست داشته و به آنها احترام می گذاشتند. دوست داشت بچه هایش درس بخوانند. آدمی نبود که فقط برای خودش کار کند. در امور خانه خیلی با من مشورت می کرد و حتی اگر چیزی می خواست بگیرد با هم می رفتیم از بیرون می آمد به بچه هایش دست می داد. طیبه- فرزند: در کارها نظارت می کرد و در خانه کمک می کرد.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

کارخانه حریر بافی شهرستان چالوس ، 7 سال به طور رسمی کارگر بود و با مسئولیت مدیر دفتر مخابرات، وارد اداره ی مخابرات شد که 7 سالی در لاهیجان بودند و مدتی هم به خاطر این شغل اش در  قبل  از انقلاب گرگان بودند تا بازنشستگی. شعبه نفت فروشی داشتند بعد از  بازنشستگی

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

سید جلال- برادر: از اول انقلاب اعلامیه پخش می کردند و در سپاه و بسیج هم فعالیت می کردند بعدها . همسرش: ایشان قبل انقلاب مبارزه می کرد وبا قاچاق و معتاد هم مبارزه می کرد.

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ـــــــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه : ـــــــــــــ

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــــ

 

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

ایشان 10/60 از بسیج چالوس بسیجی عازم کردستان شده با مسئولیت امدادگری یا بهیاری. 24/10/62 تا 24/12/62 آموزش امدادگری دید. 10/9/65 تا 14/12/65 در مریوان خدمت می کرد به عنوان بهیار. یک بار دیگر هم به جنوب اعزام شد اما سال آن معلوم نیست.

3- مجموع مدت حضور در جبهه :ــــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه :

امدادگری

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد :

به گفته همسرش ایشان چند باری ترکش خوردند. ایشان 5/2/67 در فاو در عملیات پدافندی بر اثر انفجار آمبولانس و ترکش به سر به فیض شهادت رسید. 7/2/67 تشییع شد و  در گلزار شهدای یوسف رضا چالوس دفن شد.

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت : ـــــــــــــــــــــــ

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری : ـــــــــــــــــــــــ

 

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

صدیقه- خواهر: بعد از زمان بازنشستگی پدرم زمینی به ایشان داد یک مغازه را به صورت واحد نفت فروشی کردند. من یک روز خانه شان رفتم وقتی دیدم خانه شان سرد است رفتم از خانه ی خود برای آنها نفت آوردم. گفتم: «داداش! تو خودت شغل ات این است چرا خانه تان سرد است؟ »گفت: «اول مردم بعد خودم» و اگر من که خواهرش بودم برای گرفتن نفت می رفتم باید به صف می ایستادم تا نوبت من شود.

همسر شهید: سید جواد آخرین بار که داشت می رفت گفتم: با بچه ها چه کار کنم؟ ناراحت هستند. گفت:« این دفعه دیگر کار تمام است »و رفت دیگر برنگشت.