در توصیف شخصیت بینظیر شهید، خواهرشهید –پروین- با ذکر مطالب و خاطرهای می گوید: «برادرم خیلی مهربان بود. خصوصاً با پدر و مادر. از باب ارادت ایشان به پدر و مادر یادم میآید روزی از بهشهر حمام را گرم کرد و به گرجیمحله آمد و با موتور پدر را به بهشهر برد و در حمام به استحمام او پرداخت. آنقدر مهرش در دل پدر جای داشت که با شهادتش پدر نتوانست دوام بیاورد و یکی، دو سال بعد، به سرای باقی شتافت. او کلاً خیلی دلسوز و مهربان بود. به خانمش نیز ارادت زیادی داشت. یادم می آید بعد از زایمان خانمش، من به منزل آن ها رفتم و دیدم که او در حال درست کردن خورشت است و به من گفت:« من هم آشپزی بلدم، امروز باید دستپخت من را بخوری و ببینی چه غذایی پختم. » برای همه ارزش قائل می شد. تقوا و زهد ایشان خیلی خوب بود و به اعتقاداتش خصوصاً خواندن نماز و رعایت حقوق دیگران خیلی اهمیت میداد. عشق و آرزوی او شهادت در راه خدا بود. او آنقدر تلاش کرد تا به آرزوی خویش رسید.»