نام پدر : رمضان
تاریخ تولد :1338/11/06
تاریخ شهادت : 1364/01/17
محل شهادت : مهران

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید یوسف (امین) مسکین بالادهی*

 

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ

آنانکه ایمان آوردند و از وطن هجرت کردند و در راه خدا با مال و جانشان جهاد کردند آنها را مقام بلندی است در نزد پروردگار و آنان بخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند.

ما ملتی هستیم که شهادت را سعادت می دانیم. (امام خمینی)

با سلام و درود به آقا صاحب الزمان (عج) و با سلام درود به رهبر عزیز انقلاب اسلامی و امید مستضعفین جهان و سلام و درود به کلیه شهدای اسلام و جانبازان و رزمندگان عزیز و فداکار در جبهه های حق علیه ظلم و خانواده های محترم شهدا و اسیران جنگ تحمیلی و شما مردم غیور و ایثارگر.

ملت مبارز و مجاهد و شهید پرور! ما از ابتدای پیروزی انقلاب و قبل از آن تا به امروز توطئه های مختلفی را علیه انقلاب دیده ایم و در مقابل این توطئه ها ایستاده ایم و مقاومت کرده ایم قطعا پیروز شده و ان شاء الله در آینده نیز متحد تر خواهیم ایستاد و پیروز خواهیم شد. دشمنان جمهوری اسلامی پس از پیروزی انقلااب انواع و اقسام توطئه هایی که گمان میرفت کوچیکترین مانع در راه انقلاب باشد را به میان آورند به زعم خویش فکری کردند که بهترین راه مقابله با اسلام همان است و با بکار بستن آن بر این حرکت الهی پیروز خواهند شد اما جزء یاس چیزی برای آنها نمانده است و در این میان نه احزاب راستی و نه چپی به کارشان آمد و نه اغتشاشات خیابانی و نه جنگل و کردستان و نه کودتاه و جنگ و حتی در روند این جنگ نیز موشک های روسی و فرانسوی بمب های شیمیایی انگلیسی مهمات مصر عربستان سعودی و نه هواپیماهای تپلف و سوپر اتاندار همه و همه اثر معکوس داشت و این امت حزب الله را مصمم تر نمود و این انقلاب را مقاوم تر.

همچنین در انقلاب های دوم و سوم باعث شد که حرکت امت اسلامی به سوی اهداف عالیه اسلامی سریعتر از قبل صورت پذیرفته و گامهای مهمتر و استوارتری در این راه برداشته شود . چرا که در انقلاب دوم فتح لانه جاسوسی امریکا بذلت افتاد و در انقلاب سوم با سرکوب شدن لیبرالیسم ابتکار عمل در میدان جنگ به دست حزب الله افتاد و آرزوی فتح 3 روزه تهران در قلب سردار قادسیه مدفون گشت و اکثر شهر ها ی اشغال شده از چنگال دشمن صهیونیستی آزاد گشت و اکنون ایران به چیزی جز تحقق جمهوری اسلامی در عراق رضایت نمی دهد پر واضح است که این حرکت عظیم شما ملت شهید پرور و مقاوم اثر شکوهمند خویش را در اقصی نقاط جهان گذارده است و مردم مستضعف جهان به شیشه ای بودن عصر های فرعونیان زمان پی برده اند و نه تنها در لبنان و مراکش بلکه در قلب آمریکا خون آشام و در فرانسه مکار به آنان ضربه هایی سهمگین و هولناکی وارد آورند و آرام و قرار را از ابر قدرتها ربوده اند پس حرکت عظیم مسلمانان در کشورهای اسلامی و حرکت های مستضعفین در سرتاسر جهان بیانگر این است که آنان انقلاب اسلامی را بعنوان یک الگو و یک اسوه برای خویش انتخاب کرده اند و سعی دارند تا با دادن هزاران شهید از زیر بار ظلم و استبداد استعمار بدر آیند و همچون ایران آزاد زندگی کنند و از شما امت امام انتظار دارند برای آزادی کربلای حسین و قدس عزیز پرچم مبارزه را با  رژیم اشغالگر قدس بر دوش گرفته و آنان را در کابوس وحشتناک قرار دهند پدر بزرگوارم می دانم برای بزرگ کردن من چه زحمت ها و مشقت هایی را متحمل شده اید و بجای مادر از من سرپرستی کردی و بر گردن من حق دارید خدا را شکر میکنم چنین پدر با شخصیت مهربان و دلسوزی دارم که مرا این گونه ببار آورده با آن همه سختیها و گرفتاری ها توانسته معنویت اسلام و قرآن را در دل ما زنده نگه دارد. که الان پاسدار کوچکی از خیل پاسداران اسلام شوم. پدرم به منافقین و دشمنان دین تبیین اسلام اعلام کن که من با دید وسیع و آگاهی کافی این راه را که همان راه حسیسن بن علی (ع) است انتخاب نموده و به ندای  هل من ناصر ینصرنی حسین (ع) که از حلقوم خمینی کبیر بیرون آمده لبیک گفتم و از شما می خواهم به فرزندانت بگوی مبادا امام امت این این قلب امت این هدیه خدا را تنها بگذارند مبادا باعث ناراحتی او شوند مبادا از کمبود های مصنوعی که ضد انقلاب آمریکایی برایمان ایجاد کرده و میکنند از اهداف خود منحرف شوید و می دانید که من علاقه خاصی به برادران پاسدار و بسیجیهای عزیز این بازوان امام دارم هر وقت برای جبهه های حق علیه باطل کمک خواسته اند به انان کمک کن.

همسر مهربانم! همانطوریکه میدانید عظیم ترین و اساسی ترین اثر وثمره مقدس و مبارک انقلاب اسلامی این بود که حاکمیت  طاغوت و نظام کفر و شرک والحاد را سرنگون کرده و حاکمیت الله ونظام توحید و اسلام را جانشین ان نمود وحالا که الله نور ربوبی وسواج ------محمدی (ص) و مشکات نور علوی و حسینی در ایینه وجود خمینی این ولی فقیه در هدایت انسانها از تاریکیها وسیاهی ها وتباهی ها تابیدن دارد و اکنون میرود تا اشعه و تلالو ء بیکرانش کران تاکران جهان را روشن سازد و زمینه ظهورو طلوع خورشید عالم امکان و شمس جهان افروز اسمان ولایت و امامت حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه را اماده سازد بر تو تکلیف است بر هدف و ارزومان و خط وحرکت او را درنظر قرار دهید و در اجرای فرامینش مطیع باشید چنانچه لیاقت یافتم و به درجه شهادت نائل شدم شما را وصی خود قرار داده تا فرزندانم هاجرو مهدی را در دامان اهل بیت نبوت و ولایت تربیت ونگهداری نمائید و بر ایشان قیم و معلم و اسوه بندگی محسوب شوی و خود نیز همچون رهبر کاروان اننقلاب زینب کبری (س) صبر واستقامت پیشه نما و در میدان مبارزه باطاغوت و یزیدیان همیشه اماده باش. برادرم نقش روحانیت متعهد و اگاه و مبارز را میدانید که ترسی از دشمنان اسلام ندارند و شجاعانه بر علیه ظلم و ستم جباران زمان به قیام برمی خیزد و در طول تاریخ در قیامها وانقلابهای مردمی نقش حساس را بر عهده داشته اند وکلا رهبری حرکتهای ضد استکباری محرومین و مستضعفین را بعهده داشته اند این روحانیون متعهد همیشه در سنگر حق پرچم دار مبارزات خونین مردم مسلمان مجری و اجرا کننده وظیفه خطیر رسالت انبیاء بوده اند. لذا برشماست که با آنان در قطع دست ایادی داخلی وخارجی همگام شده و در به ثمر رساندن انقلاب اسلامی در جهان برعلیه کفر مبارزه و مجاهدت نمائیدوسنگر شهدای اسلام را خالی نگذارید.

برادر عزیزم! تفنگ بر زمین افتاده مرا بدست بگیر و به دشمنان اسلام ثابت نما که بردوش کشیدن مهمات وسلاح در میدان مبارزه نور علیه ظلمت از بغل گرفتن فرزندانم برایم راحتر بوده است وهمچنین فعالیت خود رادر بسیج شهید اباد ادامه بده.

خواهر خوبم! به تو سفارش می کنم که حجاب اسلامی کامل خود را رعایت کن ودر تربیت فرزندانت بکوش و اخلاق اسلامی را به انان بیاموز تا مبارز و مجاهد فی سبیل ا.... بار آیند بنا به فرموده امام عزیزمان از دامن زن مرد به معراج می رود پس اینگونه باش. دیگر عرضی ندارم همگی شما را بخدا می سپارم در ضمن چون علاقه وافری به حاج اقا سید صابر جباری امام جمعه محبوب ومحترم بهشهر و نماینده ام دارم نماز و سخنرانی را ایشان بجا آورد و مرا در مزار شهدای شهید آباد دفن نمائید واز فرزندانم خوب مواظبت نمائید وصیت نامه ام را برادر خانمم اسماعیل و یا اصغر بخوانند.  

والسلام

یوسف امین (مسکین سابق) مورخ   1363/3/23

اگر مردم دستانم را از تابوت بیرون بگذارید

تا مردم بدانند که چیزی را با خود نمی برم

چشمانم راباز بگذارید تا ببینند کور کورانه کشته نشدم

 برمزارم یخ بگذارید تا بجای مادرم بگرید

وقتی که مردم مادرمبرمزارم آمد بگوئید تا گریه نکند که بدانید که خودم راه مردن را انتخاب کردم                 60/6/20


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید يوسف (امين) مسكين بالادهي*

 

نام پدر: رمضان

«رمضان»کشاورز بود و در روستاي «تروجن»از توابع«قره‌طغان» بهشهر با کسب روزی حلال روزگار می‌گذراند. «هاجر» نیز با بضاعت اندك زندگي همسر مي­ساخت و با صبوري، او را همراهي مي­كرد.

آن‌ها در 6 بهمن 1338 صاحب نوزادی شدند که نامش را «یوسف» نهادند. اگرچه اغلب او را «امین» صدا می‌کردند.

تحصیلات یوسفبه پایه چهارم ابتدائیدر دبستان «تاج »زادگاهش ختم می‌شود.

در بیان خلق‌وخوی او باید گفت: که نسبت به والدین، احترام خاصی قائل بود و در همه امور، مطیع‌شان. با دیگران نیز با گشاده‌روئی و ملاطفت رفتار می‌کرد.

انقلاب که به اوج رسید، یوسف نیز هم‌پای دیگر انقلابیون،در راهپيمائي­ها حضور یافت و ندای آزادی از بند جور سر داد.

در سال 1358 به خدمت سربازي فرا خوانده شد وبه مدت دو سال در نيروي هوايي ارتشمشهد به سر برد.

او در همان ایام خدمت نیز، با «سيده‌فاطمه خالقي» ازدواج كرد، که حاصل اين پیوند «هاجر، محمدمهدي و ام­البنين» هستند.

خانم خالقی از همسرش مي­گويد:«ما حدود پنج سال زندگي مشترك داشتيم. من نديدم که در اين مدت،در انجام واجبات و ترك محرمات كوتاهي كرده باشد. او را به خاطر همين اعتقادات و عشق به خدا،برای زندگی انتخاب کردم.»

یوسف در 9 آبان 1362 به عضویت سپاه درآمد و به عنوان نگهبان، در پایگاه بهشهر مشغول به خدمت شد.

سال 1363 نیز با همراهی گردان حمزه، در سمت جانشین گروهان به مناطق نبرد عزیمت کرد. 

دخترش «هاجر» نقل می‌کند:«يك روز سر سفره­ صبحانه، من و مادرم به همراه برادرم نشسته بوديم. يك­دفعه بيرون را نگاه كردم و به شوخي گفتم: بابا آمد. مادر و برادرم سريع بیرون رفتند، ولي از پدر خبري نبود. صبح فردا واقعاً پدرم آمده بود. گفتم: بابا و بیرون پريدم. در حالی کهمادرو برادرم، به حرفم توجهي نكردند. بعد از چند دقيقه، وقتي بیرون آمدند كه من بغل پدرم بودم.»

و سرانجام، یوسف در 64/1/17 ، در کسوت جانشین گروهان، در منطقه چنگوله به فیض عظیم شهادت نائل آمد؛ و يك ماه بعد در «مسجد جامعه ­النبي(ص) شهيدآباد» بهشهر به خاك سپرده شد.

«ذبيح ­الله رجبي» از چگونگی شهادت هم‌رزمش این‌گونه می‌گوید:«با اين­كه فرمانده گروهان بود، امّا هيچ‌كس نمي­دانست.چون مثل رزمنده ­ها عمل مي­كرد. در صحنه نبرد، اگر قرار بود كاري انجام بگيرد، اول خودش پيش­قدم مي‌شد و جلو مي­رفت، بعد نيروهايش حركت مي­كردند. روحيه­ شهادت­ طلبي در چهره­ اش پيدا بود. خط بين ما و عراقي­ها در چنگوله دویست تا سیصد متر بود. وقتي براي سركشي به نگهبان­ها رفته بود، زخمي شد. جراحتش زياد بود. هم­رزمانش مجبور به انتقال او به اورژانس عقبه شدند. بين خط اول و اورژانس، چند كيلومتري راه بود. وقتي آمبولانس به وسط راه رسيد، از طرف گروه ملك­شاهي كمين خوردند. امدادگر و راننده را همان­جا به شهادت رساندند، امّا چون يوسف لباس سپاهي تنش بود، او را به اسارت گرفتند و پس از شكنجه، بدنش را آتش زده، او را به شهادت رساندند.»