نام پدر : میرباقر
تاریخ تولد :1335/05/06
تاریخ شهادت : 1365/07/17
محل شهادت : خندق

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید قربان مطهری منش*

 

بسمه تعالی

و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین کله ا... (قرآن مجید)

با سلام و درود بر بقیه الاعظم و با سلام بر امام امت و امت شهیدپرور و سلام بر تمام شهیدان از صدر اسلام تا کربلای حسینی و از کربلای حسینی تا کربلاهای ایران.

می دانم که شما ملت عزیز ایران تاکنون با تمام وجود جنگ را حس کرده اید ودر تمام صحنه های جنگ و انقلاب حضور فعال داشته اید و من کوچکتر از آنم که بخواهم به شما نصیحتی در مورد جنگ یا چیزهای دیگر بکنم ولی از جهت اینکه تذکر برای مؤمن مفید است نکاتی چند را یادآوری می کنم:

در ایران شش سال است که انقلاب شده است و انقلاب جهت برقراری حکومت جمهوری اسلامی بوده است ولی دشمنان اسلام و قرآن تحمل حکومت خدا را نداشتند و چشمان آنها از نور اسلام کور می شود با فکر پوچ خود دست به حملات ناجوانمردانه خود زدند بلکه بتوانند این نور خدایی را خاموش سازند از توطئه کردستان و طبس و کودتا و جنایت بنی صدر و منافقین گرفته تا جنگ تحمیلی ولی دیدید که به حول و قوه الهی همه توطئه های شرق و غرب نقش بر آب شد و ایران اسلامی محکمتر از روزهای اول ایستاده است

عزیزانم همانطوری که می دانید خداوند در قرآن فرموده است: (آنقدر بجنگید تا فتنه از روی زمین برداشته شود و حکومت روی زمین از آن خدا باشد) می دانید منظور از فتنه چیست؟ یعنی فساد بزرگ وقتی که سربازان مزدور اسرائیلی در حمله به دو اردوگاه فلسطینی صبرا و شتیلا به هفتصد زن مسلمان تجاوز می کنند این بزرگترین فتنه است و اگر یک مسلمان این خبر را بشنود و از سرجای خود تکان خورد او مسلمان نیست پس برخیزید که دست خدا با شماست و تا او نخواهد شما زندگی خواهید کرد اگر چه در جبهه باشید که قرآن می فرماید: «مرگ شما را در می یابد اگر چه در برجهای بسیار محکم باشید» و در مورد کمی افراد به مسلمانان می گوید: «گروه قلیلی بر گروه کثیری به سبب ایمان پِیروز می شوند» پس با توکل به خدا عزم خود را جزم کنید جبهه ها را گرم نگهدارید که اگر شما به جبهه نروید جبهه به پیش شما می آید و آن وقت همه باید بجنگید از مرد و زن و امروز روزی است که حسین نیاز به یاری دارد و هل من ناصر حسین شما را می طلبد.

چند کلمه ای هم خدمت پدر و مادر عزیزم عرض دارم شما زحمت بسیاری برای من کشیدید و انشاءا... که من توانسته باشم پاسخ زحمتهای شما را داده باشم هر چند که هیچ وقت نمی توانم در مرگ سرخم گریه و زاری نکنید درغم من صحنه کربلا را به یاد آورید حسین را با علی اکبرش به یاد آورید مگر خون من از خون علی اکبر سرخ تر است مگر من از آنها عزیزترم.

بدانید که فقط چند روزی در بین شما نیستم وعده ما در آخرت انشاءا... آن جا در کنار شما خواهم بود این دنیا دو روز است و در یک چشم بهم زدن تمام می شود خانه استراحت آنجاست و تا می توانیم باید آنجا را بسازیم اما در پایان به شما سفارش می کنم که راضی نیستم خون شهدا به هدر رود نکند خدای ناکرده تفرقه در بین شما ایجاد شود و اسلام و امام و انقلاب را فراموش کنید تا آخرین قطره خون خود از اسلام و امام دفاع کنید که (الاسلام یعلو و لا یعلی علیه) و اگر هم شما هم فدا شوید ارزش دارد و بدانید که این کشور الان نور چشم رسول ا... است پس آنرا محکم نگهدارید و این را هم بگویم کسی که نسبت به انقلاب بدبین است و به عبارتی ضد انقلاب است در تشییع جنازه من شرکت نکند کتابهایم را به بسیج هدیه می کنم و به همه سفارش می کنم که نماز را سبک نشمارید که نماز ستون دین است و مستحبات را بجا آورید.

 

والسلام و علیکم و رحمه الله و برکاته

 

 


زندگی نامه

شهيد ميرقربان مطهّري­ منش

فرزند: ميرباقر

در 6 مرداد ماه سال 1335، صداي گريه نوزادي در كاشانه «ميرباقر و كبري» طنين ­انداز شد با نام «ميرقربان». كودكي برخاسته از دامان پدر و مادري متديّن در روستاي «مالخواست» از توابع چهاردانگه ساري.

تحصيلات وي به يادگيري آموزه­هاي قرآني درمكتب و كسب معارف الهي ختم مي­شود، از اين­رو علاقه وافري به اين كتاب آسماني داشت و در عمل به آن كوشا بود.

به گفته برادرش، «سيّد تقي»:

«فردي گشاده­رو و متواضع بود و در رفتار با ديگران رئوف. علاوه بر آن نسبت به پدر و مادر نهايت ادب و احترام را به جا مي­آورد و هرگز حرمت آن­ها را نمي­ شكست.»

اين نوجوان مبارز در روزهاي انقلاب با حضور در تظاهرات ضدّ رژيم در روستاي «زاغمرز» نكا، هم­پاي ديگر مردم خواستار براندازي حكومت جور و برپايي عدالت شد.

تقي در ادامه چنين مي­گويد:

«تحول فكري­اش متأثر از شهيدان مطهّري و رجايي بود. در همان ساعات اوليه پيروزي انقلاب، وضو گرفت و دو ركعت نماز شكر به جا آورد.»

ميرقربان بعد از انقلاب، جهت كسب شرايط شغلي، راهي سمنان شد. او در سال 1363 از بسيج ناحيه اين شهر به بانه عزيمت كرد و به مدّت 6 ماه در آن­جا به سر بُرد.

سپس در 10/4/1365، همزمان با آغاز دوره پاسداري، از سپاه سمنان رهسپار مناطق نبرد شد و به مدّت 3 ماه در تيپ 12 قائم در لشكر امام رضا (ع) به انجام تكليف پرداخت.

عاقبت، اين شهيد دلاور مازندراني در 17 مهر ماه سال 1365 در «خندق» جنوب به جمع ياران شهيدش پيوست. پيكر پاك­اش نيز با وداع همسرش «معصومه شاهانی» و تنها يادگار او، «كبري»، در بوستان شهداي زادگاهش آرام گرفت.