نام پدر : احمد
تاریخ تولد :1349/04/08
تاریخ شهادت : 1364/11/22
محل شهادت : فاو

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید محمد مصطفی پور*

 

 

بنام عزت مستضعفان و فروغ قلب خالصان

الها یا محجوب من احبه یا غوث من اراده یا موجود من طلبه یا موعود من وعده.

با سلام و درود به سرور آزادگان جهان حسین بن علی (ع) کسی که رزمندگان ما از او درس ایثار و از خودگذشتگی از او آموختند و با درود و سلام به فرزند زهرا(س) دوازدهمین پیشوای شیعیان جهان مهدی موعود و با سلام به نائب برحقش امام امت پیرجماران خمینی کبیر و رزمندگان سلحشور ایران این شیران روز و زاهدان شب که با نثار جان خویش این نهال انقلاب را آبیاری کردند و تا به اینجا رساندند خدایا تو خود می دانی که بر رضای تو و برای رسیدن به قرب تو به این مکان مقدس آمدم تا اگر می شود جان ناقابل را فدای رهبر و انقلاب کنم. خدایا تو می دانی که من در این بیابان سرد و خموش همچنان می گذرم و برفهای نشسته بر روی زمین را با دستهایم به کناری زده تا لاله ای که شهادت است پیدا کنم تا شاید که بتوانم راهی به سوی آن پیدا نموده و پایم را از زنجیر زندگی دنیوی آزاد نموده و حیات اخروی را برای خود برگزینم.

و اما این راه به پدر گرامیم بگویم، ای پدر عزیزم که برایم زحمت ها کشیده ای و بزرگ نموده ای تا بتوانم برای جامعه فردی مثبت باشم و بتوانم برای وطنم خدمت کنم همه اینها درست است اما شما در نظر بگیرد یک انسان تا چه حد می تواند ساکت نشسته و همچنان شاهد زور و ستم پیشگان که همچون موریانه بر پیکر مسلمین، مستضعفان جهان افتاده اند.

پدر گرامیم من خدا را شکر می کنم که توانستم در این سن کم راه خدا و راه حق را از باطل توسط شما پیدا کرده و به سوی مقصد نهایی خودم یعنی لقاء الله حرکت کنم و جای بسی سعادت است که در این راه پیروز شوم و بتوانم شما را که از جان خود بیشتر دوست می دارم اول در نزد خدا و دوم پیش فرمانده ام آقا امام زمان (عج) و در نزد مردم روسفید باشم پس شما هم در این نعمت شکرگذارید و برایم طلب آمرزش از درگاه خداوند نمائید.

و ای مادرم عزیزم که از کودکی تا حال زحمت کشیده اید نمی گویم برایم گریه نکند نه این شما بودید که شبها برای من خواب را از چشمان خود گرفته و شب زنده داری نمودید تا مرا بزرگ کردید اما باید متذکر شوم که دشمن منتظر همین موقعیت است که بگوید مادر آن شهید ناراضی است و یا از این سن کم من سوء استفاده کرد و بگوید ندانسته به جبهه رفته است خیر، این طور نیست من با چشمانی باز گوشی شنوا درک کامل پای در این راه نهادم و شهادت را نه مرگ بلکه حیات جاودانی دیدم پس مادرم در جای خلوت گریه کن و بدانکه گریه بر شهید نه اینکه اشکال دارد بلکه ثواب دارد و مادرم از شما می خواهم که مرا بخشیده و از خدا طلب پیروزی رزمندگان اسلام کنید.

و اما سخنم با خواهرانم از داخل سنگر و راه دور بر شما سلام می فرستم از شما می خواهم بعد از شهادتم گریه نکنید خواهرانم دلم می خواهد بعد از شهادتم راه زینب را ادامه دهید و زینب گونه باشید بدانید که حجاب شما کوبنده تر از خون شهیدان است از شما می خواهم دنباله رو شهیدان باشید. پیام به برادرم تمام مدت زندگی شما را از جان و دل دوست داشتم و شما را مانند برادری دلسوز می دانستم که در زندگی می توانند راهنمایم باشد برادرجان امیدوارم که بعد از من راهم را ادامه دهی هر که از این انقلاب و رهبر بد می گوید بر دهانش زده همیشه گوش به فرمان امام باش.

پیام به ملت: برادران و خواهرانی که از نزدیک با من آشنایی داشته اید و یا اینکه در مجلس من شرکت نموده اید من خود را لایق این نمی بینم که بتوانم با ملتی که این چنین با دادن خونهای زیاد اسلام واقعی و آزادی به تمام معنا را برای ایران به ارمغان آورده و کشور اسلامیمان را در نزد جهانیان روز سفید نموده و پیامبر(ص) را خشنود نموده اند پیام بدهم فقط می خواستم برای لحظه ای کوتاه به فکر فرو رفته و حقیقت محض را درنظر آورید فقط به این فکر باشید که آیا می شود همچنان نگاه کرد و دید که اسلام غریب شده اسلامی که در طی سالیان دراز آماج حملات مشرکین و مستکبرین بوده و هم اکنون به فداکاری ما نیاز دارد رهایش نموده، آیا نباید به حرف پروردگاری که این نعمت را به ما ارزانی داشته گوش دهیم آیا فکر می کنید خدایی که تا این حد توانایی داردنمی تواند دینش را که جز اسلام نیست در جهان پاینده نماید خیر، هر که این فکر را بر سر می پروراند بدانید که در گمراهی بسر برده و احتمال رسیدنش به خدا کم می باشد.

خدا ما را توسط این جنگ مورد آزمایش قرار داده است و خوشا به حال آنکس که در این امتحان قبول شده و موجب رضایت خدایش را فراهم آورد پس این ما هستیم که به اسلام احتیاج داریم نه اسلام به ما.

 

والسلام علیکم و رحمت الله

تاریخ 12/11/64


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

محمد مصطفی پور

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

سال 1348. بابل

3- نام و شغل پدر :

احمد، آزاد

4- نام و شغل مادر:

فرخنده حسین زاده، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

یک برادر، سه خواهر، فرزند چهارم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

مادرشهید: روی مساله حجاب و غیبت حساس بود. ایشان روی حق الناس حساس بود  و با این سن کم اش خیلی تاکید داشت.

فرهاد - برادرشهید: به قرآن علاقه داشت. ایشان واقعا دلسوخته اهل بیت بود و محرم در پایگاه بسیج در مراسم عزاداری شرکت می کرد.

سکینه- خواهرشهید: ایشان به خیلی از مسائل شرعی واقف بودند و به جای می آوردند. همیشه روی حجاب مان تاکید داشته و همیشه نوارهای حاج حسین انصاریان را گوش می داد و می گفت: قرآن این طور می گوید و این صحبت را میکند. دعای توسل را که همیشه زمزمه می کرد، اهل راز و نیاز بود. نمازش را همیشه به جا می آورد. شب های قدر در آرامگاه نماز شب می خواندند.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

برای حوزه ثبت نام کرد و می رفت.

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):ـــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

اول تا پنجم ابتدایی در بابل خواند

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

تا سوم راهنمایی درس خواند.در بابل

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

بله، به پدرش کمک می کرد در کار

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

به خاطر جبهه ترک تحصیل کرد.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ــــــ

2- یگان اعزام کننده : ــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل : ــــــ

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

مادرشهید: با همه مهربان بود هم تو خانه هم بیرون! در کار خانه کمک می کرد. به پدرش در کار کمک می کرد. هیچ وقت نمی گفت کم داریم در زندگی می گفت:« خدا ارحم الراحمین است و خدا را داریم کم نداریم. »اگر کار کسی اشتباه بود می گفت کارتان اشتباه است بزرگ و کوچک فرقی نمی کرد!

فرهاد- برادرشهید: ایشان با کل خانواده اخت داشتند. در مورد صله رحم  خیلی صرار داشت. بیشتر با مادر حرف می زد.

سکینه- خواهرشهید: ایشان فردی با متانت و با وقار بوده و دوست داشتنی در خانواده. ایشان به پدر و مادر خیلی احترام می کرد و با احتیاط رفتار می کرد. از نظم و انضباط برخوردار بود. در انتخاب دوست خیلی حساسیت داشت بیرون از مدرسه دوست هایش بزرگتر از خودشان بودند که از این ها چیزهای بیشتری یاد بگیرد و به ما هم توصیه می کرد، من و ایشان رابطه تنگاتنگی با هم داشتیم.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی : ــــــ

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

ایشان برای انجمن ها فعالیت می کرد و بسیار فعال بود و شب ها هم کشیک می دادند.

سکینه - خواهرشهید: ایشان به همراه پدرم و برادرم قبل از انقلاب  در فعالیت  و کمک هایی که به ارگان ها کمک می کرد. از جمله فعالیت فرهنگی ایشان این بود که تو جشن های پیروزی انقلاب تو مدرسه فعالیت می کرد. تو جشن ها و اعیادی که تو مسجد بود یا مراسم مذهبی برای رحلت فعالیت می کرد. ایشان در بسیج و جهاد هم فعالیت می کرد.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

  در جبهه حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

در غرب امدادگر بود.

ایشان ابتدا اعزام شد به غرب کشور به صورت بسیجی  و اعزامی هم به جنوب کشور داشته که در عملیات والفجر 8  شرکت در فاو سال 64.

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

4- مسئولیت در جبهه :

امدادگر

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :  ـــــــــــــــــ                           

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــ     

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

ایشان 21/11/64  در فاو عملیات والفجر 8 بر اثر بر اثر اصابت تیر مستقیم به فیض شهادت رسید

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

27/11/64 تشییع شد و در آرامگاه معتمدی بابل دفن شد

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

سکینه - خواهرشهید: از لحاظ رازداری که بخواهم بگویم این زمانی که مرخصی می آمد از به در مسجد فعالیت می کرد. لباسش که گل می شد می آمد خانه مادرم می گفت: چرا لباس ات گل شد؟ می گفت: زمین خوردم اعلام می کردکه مثلا بیاید بگوید من الان مسجد بودم، انجمن بودم، بسیج بودم یا داشتم کمک می کردم. می گفت: زمین خوردم و لباسم کثیف شد و این طوری راز داری می کرد.

علی رضا دادپور- همرزم شهید: ایشان موقع رفتن به جبهه چند بار برای اعزام رفتند چون سن شان کم بود قبول نمی کردند لذا ایشان فتوکپی شناسنامه را  که متولد 49 بود 48 کرد. برای پادگان آموزشی اعزام شد اما به دلیل قد کوتاهشان قبول نکردند ایشان را و مرحله بعدی با پوشیدن پوتینی که چند شماره  از پایش کوچک تر بود کارش را انجام داد و وقتی رفتم پادگان او را دیدم گفتم چه طور شد گفت: این کلک را زدم. ایشان بچه شادابی بود و هر کجا که او بود بچه ها با شادابی سر می کردند.