نام پدر : الماس
تاریخ تولد :1349/06/20
تاریخ شهادت : 1367/04/14
محل شهادت : سردشت - دوپازا

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید حسین مروتی*

 

به شما عزیزان توصیه می کنم که مطیع امر رهبر باشید و از روحانیون متعهد پیروی کنید. در دفاع از میهن از هیچ چیز دریغ نکنید. نماز اول وقت را فراموش نکرده ودر انجام فرائض دینی کوشا باشید. از خواهرانم می خواهم که در حفظ حجاب خود نهایت کوشش را داشته باشند که حجاب آنان کوبنده تر از خون شهیدان است.


زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد حسين مروّتي زرج­آبادي*

 

نام پدر: الماس

در 20/6/1349 در «شهسوار» چشم به دنيا گشود. پدرش «الماس»، مردي زحمتكش، و مادرش «طرلان»، بانويي مؤمنه بود.

به سبب مهاجرت خانواده، دوره ابتدائي «حسين» در تنكابن طي شد. سپس به مدرسه راهنمايي «دكتر عشقي» در اين شهر راه يافت؛ اما در همين مقطع به ترك تحصيل روي آورد.

«جواد» از برادرش این‌گونه می‌گوید: «بسیار آرام و صبور و باگذشت بود. یک بار در منزل با هم بحث کردیم. موقع اذان بود. یک لیوان آب سرد برایم آورد و گفت: برادر! حق با شما است. مقصر من هستم. ناراحت نباش! این آب را بخور تا آرام شوی. موقع اذان هست، بیا به مسجد برویم. بعد با هم برای نماز رفتیم و آن دعوا یادمان رفت.» 

مادرش می‌گوید: «به پدرش بسیار احترام می‌گذاشت. یک بار سفره گذاشتم. گفت: مادر منتظر می‌شویم تا پدر بیاید!؟ به بچه‌ها گفت: نزدیک اذان هست؛ تا ما نماز بخوانیم، پدر هم می‌آید.»

پدر كودكانه­هاي فرزندش را بعد از سال­ها، چنين مرور مي­كند: «يك روز به مادرش گفتم: حسين و جواد را به بازار ببرد و براي­شان كيف و دفتر و مداد بخرد. وقتي به منزل برگشتند، ديدم حسين وسايلش را به برادرش داد. گفتم: چرا براي خودت نگرفتي؟ بعد متوجه شدم كه چون جواد گفته بود كه من اين وسايل را مي­خواهم، او  لجبازي نكرد و دفتر و مداد را به برادرش داد. پسر باگذشتي بود.»

در ايّام انقلاب، حسین نیز هم­پاي ديگر انقلابيون، با تظاهرات ضدّ رژيم، خواستار برپايي حكومت عدل شد.

با تشكيل بسيج، فعاليت­هايش را در اين زمينه تحقق بخشيد.

در 8/7/1366 با مسئوليت تك‌تيرانداز گردان ذوالفقار از تيپ 58 مالك اشتر، رهسپار جبهه مبارزه با دشمن دون شد.

در 9 بهمن 1366 به عضويت سپاه در آمد و در كِسوت فرماندهي گروهان، مجدّد به ميادين عمليات عزيمت كرد.

ناگفته نماند كه وي، يك بار در جبهه سردشت، از ناحيه پا مجروح و راهي بيمارستان شد.

پدر در مورد خصوصیت اخلاقی حسین می‌گوید: «همیشه سعی می‌کرد به دیگران کمک کند. حق دیگران را رعایت می‌کرد. با شنیدن اذان می‌گفت: این آهنگ و صدا به انسان آرامش می‌دهد. بسیار به ما احترام می‌گذاشت.»

عمویش «عباس» می‌گوید: «یک روز جمعه به مغازه آمد وگفت: عمو! جمعهها هم کار میکنی؟ من که متوجه منظورش نشدم، گفتم: چه کنم عمو؟ زندگی خرج دارد! گفت: عمو کمک می‌کنم وسائل را جمع کنی تا با هم به نماز جمعه برویم. سکوت کردم. بعد، با کمک حسین مغازه را بستم و به نماز رفتیم.»

و سرانجام، حسین در 14/4/1367 در قلّه دوپازا به خيل هم‌سنگران شهيدش پيوست؛ و ده روز بعد، با حضور پرشكوه اهالي قهرمان­پرور تنكابن،‌ تا گلزار شهداي «وادي» اين شهر بدرقه شد.