*وصیت نامه شهید یوسف مرزبان*
بسم الربّ شهدا و الصديقين
وَلا تَحسَبَنَّ الذينَ قُتِلوا في سَبيلِ الله أمواتا بَل اَحياء عِندَ رَبِّهِم يُرزَقون.
گمان مبريد آنها را در راه خدا شهيد شدند، مردهاند بلكه آنها زندهاند و از بحر خدايشان روزي ميخورند.
با درود و سلام بر مهدي موعود (ع) و نائب برحقش، حضرت امام امت و درود بر آيتالله العظمي منتظري، اميد امام و امت و درود و سلام بر رزمندگان اسلام و سلام بر ارواح طيبه شهداي اسلام بالاخص شهداي محلهمان.
وصيتنامه اينجانب يوسف مرزبان، فرزند احمدعلي، شماره شناسنامه 3406، ساكن كلاگرمحله جويبار، وصيام همسر و فرزند بزرگم رضاعلي مرزبان.
و امت حزبالله! اي كاش صد جان داشتم و در راه امام و انقلاب فدا ميكردم. دوّمين بار است كه به جبهه حق عليه باطل ميروم. امت حزبالله از چگونگي وضعيت بنده اطلاع دارند. از كودكي با نداشتن پدر و زحمتهاي طاقتفرساي مادر بزرگ شدم و با كارگري كردن به صورت آزاد توانستم به اينجا برسم. از زحمت بيپايان مادر پيرم تشكر ميكنم. و به همسرم ميگويم كه اگر نتوانستم زندگي خوبي را فراهم كنم، مايهي زحمت و سختي شما بودم، ميبخشيد و اميدوارم بعد از من زندگي خوبي داشته باشيد. به همسرم سفارش اكيد من است كه فرزندانم را خوب و زينبگونه سرپرستي كنيد و نگذاريد مانند من در سختي بزرگ شوند. هرچه فكر كردم شما و فرزندان و مادرم را به چه كسي بسپارم، بهتر آن ديدم به صاحب اصلياش خداوند بسپارم. اي كساني كه فكر ميكنيد بسيجيها به خاطر پول و زندگي به جبهه ميروند، بنده براي چي رفتم و چه چيزي از زندگي دنيوي گيرم آمد؟ شما نميفهميد و بسيجي را نتوانستيد درك كنيد. هدفم جز رضاي خدا و رسيدن به وصال حق نبود و نيست. از اوّل انقلاب كه فعاليت و خدمت خود را به انقلاب شروع كردم، وضع زندگيام چه چيزي تغيير يافت، جز اينكه با جبهه رفتن از مسائل مادي عقب افتادم. ما از خداوند ميخواهيم كه دنياي آخرت را راحت بگذرانيم. بگذاريد اين كجفهمان جامعه به بسيجيها تهمت زنند، ما همه چيز را به خاطر رضاي خدا و انقلاب و راه امام تحمل ميكنيم امّا هرگز نميگذارم اينها به انقلاب و كشور عزيز اسلاميمان تجاوز كنند و ضربه بزنند. من ميروم تا به كفار صدامي هجوم ببرم و آنها را برجاي خودشان بنشانم كه ديگر حسّ تجاوز به كشورمان به خود راه ندهند. شما اي منافقان، ضد انقلابها گور خود را با تهمتها و افتراها و كارهاي صدامگونهتان ميكَنيد، حيا كنيد و دست از ضد انقلابي كشيده.
مادرم و همسرم! در آخر از شما خداحافظي ميكنم و به خدا ميسپارم و بديهاي مرا ببخشيد.
فرزندان عزيزم، رضاعلي، عظمت خانم، دوستعلي، مريم خانم، حمزهعلي و فرزند كوچكم گلعلي! همه شما را به خدا ميسپارم و اميدوارم راه شهدا و شهيد خودتان را ادامه دهيد. از رضاعلي می خواهم بعد از من از مادر و ننهي خود و برادرها و خواهر [ ] مواظبت كنيد. مگر ميشود خون شهدا، شهيد گنجيها، گردن ما حق داشته باشند ولي ما به علت زن و مادر و فرزند [ ] بايد به جبهه رفت و خون ناچيزمان را بر زمين بريزيم. در آخر از همه فاميلان و آشنايان ميخواهم مرا ببخشند و إنشاءالله عزيزان بسيجي بتوانند این انقلاب را از خطرات محافظت كنند.
خدايا! خدايا! تا انقلاب مهدي، خميني را نگهدار.