نام پدر : احمدعلی
تاریخ تولد :1323/07/10
تاریخ شهادت : 1365/10/04
محل شهادت : ام الرصاص

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید یوسف مرزبان*

 

بسم الربّ شهدا و الصديقين

وَلا تَحسَبَنَّ الذينَ قُتِلوا في سَبيلِ الله أمواتا بَل اَحياء عِندَ رَبِّهِم يُرزَقون.

گمان مبريد آن­ها را در راه خدا شهيد شدند، مرده­اند بلكه آن­ها زنده­اند و از بحر خداي­شان روزي مي­خورند.

با درود و سلام بر مهدي موعود (ع) و نائب برحقش، حضرت امام امت و درود بر آيت­الله العظمي منتظري، اميد امام و امت و درود و سلام بر رزمندگان اسلام و سلام بر ارواح طيبه شهداي اسلام بالاخص شهداي محله­مان.

وصيت­نامه اين­جانب يوسف مرزبان، فرزند احمدعلي، شماره شناسنامه 3406، ساكن كلاگرمحله جويبار، وصي­ام همسر و فرزند بزرگم رضاعلي مرزبان.

و امت حزب­الله! اي كاش صد جان داشتم و در راه امام و انقلاب فدا مي­كردم. دوّمين بار است كه به جبهه حق عليه باطل مي­روم. امت حزب­الله از چگونگي وضعيت بنده اطلاع دارند. از كودكي با نداشتن پدر و زحمت­هاي طاقت­فرساي مادر بزرگ شدم و با كارگري كردن به صورت آزاد توانستم به اين­جا برسم. از زحمت بي­پايان مادر پيرم تشكر مي­كنم. و به همسرم مي­گويم كه اگر نتوانستم زندگي خوبي را فراهم كنم، مايه­ي زحمت و سختي شما بودم، مي­بخشيد و اميدوارم بعد از من زندگي خوبي داشته باشيد. به همسرم سفارش اكيد من است كه فرزندانم را خوب و زينب­گونه سرپرستي كنيد و نگذاريد مانند من در سختي بزرگ شوند. هرچه فكر كردم شما و فرزندان و مادرم را به چه كسي بسپارم، بهتر آن ديدم به صاحب اصلي­اش خداوند بسپارم. اي كساني­ كه فكر مي­كنيد بسيجي­ها به خاطر پول و زندگي به جبهه مي­روند، بنده براي چي رفتم و چه چيزي از زندگي دنيوي گيرم آمد؟ شما نمي­فهميد و بسيجي را نتوانستيد درك كنيد. هدفم جز رضاي خدا و رسيدن به وصال حق نبود و نيست. از اوّل انقلاب كه فعاليت و خدمت خود را به انقلاب شروع كردم، وضع زندگي­ام چه چيزي تغيير يافت، جز اين­كه با جبهه رفتن از مسائل مادي عقب افتادم. ما از خداوند مي­خواهيم كه دنياي آخرت را راحت بگذرانيم. بگذاريد اين كج­فهمان جامعه به بسيجي­ها تهمت زنند، ما همه چيز را به خاطر رضاي خدا و انقلاب و راه امام تحمل مي­كنيم امّا هرگز نمي­گذارم اين­ها به انقلاب و كشور عزيز اسلامي­مان تجاوز كنند و ضربه بزنند. من مي­روم تا به كفار صدامي هجوم ببرم و آن­ها را برجاي خودشان بنشانم كه ديگر حسّ تجاوز به كشورمان به خود راه ندهند. شما اي منافقان، ضد انقلاب­ها گور خود را با تهمت­ها و افتراها و كارهاي صدام­گونه­تان مي­كَنيد، حيا كنيد و دست از ضد انقلابي كشيده.

مادرم و همسرم! در آخر از شما خداحافظي مي­كنم و به خدا مي­سپارم و بدي­هاي مرا ببخشيد.

فرزندان عزيزم، رضاعلي، عظمت خانم، دوست­علي، مريم خانم، حمزه­علي و فرزند كوچكم گلعلي! همه شما را به خدا مي­سپارم و اميدوارم راه شهدا و شهيد خودتان را ادامه دهيد. از رضاعلي  می خواهم بعد از من از مادر و ننه­ي خود و برادرها و خواهر [  ] مواظبت كنيد. مگر مي­شود خون شهدا، شهيد گنجي­ها، گردن ما حق داشته باشند ولي ما به علت زن و مادر و فرزند [  ] بايد به جبهه رفت و خون ناچيزمان را بر زمين بريزيم. در آخر از همه فاميلان و آشنايان مي­خواهم مرا ببخشند و إن­شاءالله عزيزان بسيجي بتوانند این انقلاب را از خطرات محافظت كنند.

خدايا! خدايا! تا انقلاب مهدي، خميني را نگهدار.