نام پدر : سید محمد
تاریخ تولد :1341/08/20
تاریخ شهادت : 1362/03/10
محل شهادت : جفیر

وصیت نامه

 

*وصیت نامه شهید سید عظیم مرتضوی*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«من المومنین رجال صدقوا، عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر»

«از مؤمنین مردانی هستند که به آن‌چه با خدای‌شان عهد بستند صادقانه عمل کرده و جان خویش را در این راه از دست دادند و گروهی نیز در انتظار شهادت به سر می‌برند.»

 شکر و سپاس بر خدایی که بر آدم منت نهاد تا خود انتخابگر راه خود باشد. در دوران زندگی هر فردی یک روز امتحان است و هستند کسانی که از این امتحان الهی پیروز بیرون می‌آیند .

در این زمان که حق و حقیقت در خطر است و تمام ملل جهان که به نابودی آن بسته‌اند و در این زمان که کشور اسلامی ایران مورد حمله دشمنان خدا قرار گرفته وظیفه شرعی خود دانسته‌ام که پای در چکمه کنم و دین خدا را یاری نمایم تا خدایم یاری دهد و نیز به ندای حسین (ع) رهبر، دینم پاسخ دهم و در کربلای ایران جان بی‌قابل خود را نثار دین و راه حسین نمایم. چون می‌دانم که مرگ با شرافت بهتر از زندگی با خواری و مذلت است، که ما وارث حسینیم و نباید مرگ با خواری را انتخاب کنیم. پس این راه را انتخاب کردم.

پدرم درود بر تو که چون ابراهیم فرزند خویش را به فرمان خدای بزرگ به قربان‌گاه فرستادی. بدان و آگاه باش که اسماعیلت هرگز از فرمان باری تعالی سر باز نمی‌زند و شهادت را جزء بهترین نعمت‌های خداوند می‌داند. پدر و مادر عزیز در زندگی رنج فراوان به شما داده‌ام ولی امیدوارم که جانم را در راه شما فدا کنم، که راه شما همان راه خداست. امیدوارم هیچ وقت به من ناکام نگویید چون در نهایت کام را گرفتم که بهترین نعمت‌هاست. برای من گریه نکنید زیرا بردباری و صبر شما بیشتر باعث شکست دشمن می‌شود. برادرانم را بیشتر به دین اسلام تشویق کنید و بگویید که راهم را دنبال کنند. پدر و مادر و خواهران و برادران امکان دارد اتفاقی واقع شود که جنازه من به دست شما نرسد، آنگاه به یاد شهدای کربلا بیفتید و ناراحت نشوید و هر وقت دل‌تان گرفت بر مزار این همه شهید بنگرید، آن وقت درد خود را فراموش خواهید کرد.

 پدر و مادر عزیزم، اگرچه دنیا زیبا و دوست داشتنی است و آدم را به طرف خودش می‌کشد، اما جهان پاداش الهی، از دنیا خیلی زیباتر است و اگر مال دنیا را آخرت کار باید گذاشت و رفت، پس چرا در راه خدا انفاق نشود. و اگر بدن‌های ما ساخته شده که آخر کار بمیرد، پس چرا در راه خدا با شمشیرها و گلوله‌‌ها قطعه قطعه نشود.

 الهی حمد و ثنایم را بپذیر و هدایتم فرما و جرائم مرا ببخش. دریچه مغفرت و رحمت را به روی من باز کن و حال جان سرگشته مرا به جوار رحمت خود به سوی بهشت راه نمای، به روان مطهر رسول خدا حضرت محمد (ص  درود فرستم که به فروغ اسلام و قرآن ما را حیات گرانمایه داده و قلب‌های سیاه و گناه‌آلودمان را با خورشید آن گرم و روشن نمود. درود بر امام امت علی علیه السلام و یازده فرزنده پاک او در راه دین خدا مشقت کشیدند و ما را به اطاعت از فرمان خدا و قرآن دعوت کردند و درود بر عزیز دل ما خمینی که از جان و دل دوستش داریم و ما را از بت‌پرستی‌‌ها رهانید و به خداپرستی دعوت کرد. خدایا خدایا پاداش را به این فرزند رسول خدا (ص) ارزانی بدار. درود بر امت محمد (ص) حزب الله.

مردم فداکار و صبور و ایثارگر وطنم که قدم به قدم به امام خود راه پر فراز و نشیب انقلاب اسلامی را پیمودند و نَفس به نَفس خدا را خواستند و اسلام را طلب کردند و قرآن را وسیله قرب خدا قرار دادند. خدایا طردم مکن، بنده‌ای محتاج و ذلیلم. به امید فضل تو روی به درگاهت آورده‌ام و پیشانی شرمساری بر خاک نهاده‌ام تا به تو بپیوندم.

و اما ای امام! ما را به عنوان سربازی ساده برای اسلام و پاسداری برای انقلاب اسلامی بپذیر و آن‌چه که خواستارم دعای خیر شماست. دعا کنید که مورد رمت و بخشش خدای رحمان قرار گیرم.

 

به امید پیروزی حق علیه باطل

به امید ظهور مهدی (عج) فرمانده کلی نیروهای اسلام

 

 


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید سيّدعظيم مرتضوي*

 

نام پدر: سيّدمحمد

«سيّدعظيم» در خانواده­اي مذهبي، از مادري پاكدامن و پدري ارادتمند به اهل بيت عصت و طهارت، به تاريخ 20 آبان 1341 در «پايين­گتاب» بابل چشم به جهان گشود.

پدرش «سيّدمحمد» كشاورز بود و با مقدار زميني كه داشت، خرج خانواده را تأمين مي­كرد. مادرش «عذرا» نیز، بانویی خانه­دار كه هم­دوش همسر در كارها كمك­حالش بود.

سيّدعظيم ابتدائي و راهنمايي را در زادگاهش به پايان رساند. سپس تحصیلاتش را تا مقطع متوسطه، در رشته تجربی در دبیرستان «شهید مفتح» فعلی بابل ادامه داد. او علاوه بر آن، کمک‌حال پدر در امور کشاورزی هم بود.

سیدمحمد از فرزندش چنین می‌گوید: «وقتی کارم زیاد بود، قبل از من به سر زمین می‌رفت. به او می‌گفتم: تو درست را بخوان، من کارها را انجام می‌دهم. ولی او تا ظهر، سر زمین کمکم می‌کرد. بعداز ظهر هم به درسش می‌رسید.»

سیدعظیم به سبب تربیت دینی خانواده، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن، این سرچشمه معرفت و حکمت نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.

در بیان خلق‌وخوی او، باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در همه حال، مطیع اوامرشان. با دیگران نیز، در نهایت گشاده‌رویی و ملاطفت رفتار می‌کرد. از این‌رو، نزدشان از محبوبیتی خاص بهره‌مند بود.

در بحبوبحه­ انقلاب، او همگام با دیگر انقلابیون در تظاهرات ندای آزادی سر داد و خواستار براندازی حکومت جور شد. علاوه بر آن، در توزیع اعلاميه امام خمینی نیز، فعاليت مستمر داشت.

با تشکیل بسیج، سید عظیم ادامه اقداماتش را در این راستا از سر گرفت.

با شروع جنگ تحمیلی، به فرمان پير جماران، پا به جبهه نبرد حق عليه باطل گذاشت و در كلاس­هاي آن، درس عشق و ايثار آموخت.

او در 10 شهریور 1361 به عضويت سپاه در آمد و راهی عمليات­هاي رمضان و محرم شد.

و سرانجام، او در 10/3/62  با حضور در  جبهه جفير به عنوان امدادگر، به درجه والای شهادت نائل آمد. پيكر پاكش نیز پس از تشييع باشكوه در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.

«لیلا» از برادرش چنین می‌گوید: «دو بار اول که می‌خواست به جبهه برود، با من روبوسی نکرد؛ اما در آخرین اعزامش، با این‌که موقع رفتنش خواب بودم، مرا بوسید. انگار می‌دانست که دیگر بر نمی‌گردد.»


وصیت نامه

اسکن وصیتنامه درقسمت تصاویرموجودمی باشد