نام پدر : قربان علی
تاریخ تولد :1334/11/25
تاریخ شهادت : 1360/05/01
محل شهادت : مریوان

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید عبدالرحیم مرتبی*

 

به شما عزیزان توصیه می کنم حق الناس را رعایت کنید؛ چرا که خداوند از حق الناس نمی گذرد.در راه پیمایی ها و تظاهرات شرکت کنید تا دشمنان اسلام و انقلاب  با دیدن وحدت تان به خود اجازه تعدی ندهند.به والدین مخصوصا مادر خود احترام بگذارید تا خداوند از شما راضی باشد.خانواده های شهدا را فراموش نکنید تا احساس تنهایی نکنند.نماز خود را بخوانید و بدانید که نماز محکم ترین رشته ی الفت بین بندگان و خداست.                                                                                               


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

عبدالرحیم مرتبی، (مستعار: بهرام)

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

سال 1334، شهرستان چالوس

3- نام و شغل پدر :

قربانعلی، مغازه دار

4- نام و شغل مادر:

رخشنده، خانه‌دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

دو برادر ، دو خواهر. فرزند اول

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

مادر: ایشان از همان کودکی در مورد نماز و قرآن از پدر بزرگ و مادر بزرگ سوال می کرد، طریقه ی صحیح وضو گرفتن را سوال می کرد. در پنج سالگی به کمک پدر بزرگ اش قرآن می خواند و سوره های کوچک را حفظ می کرد و تا جایی که یاد دارم یک روز نماز قضا نداشتند. در مراسم مذهبی شرکت می کرد و برای بچه ها کلاس قرآن می گذاشتند و پسر عمو، دختر عمو و حتی من را جمع می کرد قرآن یاد می داد و اگر سوره ای را حفظ می کردیم هدیه می داد و مسایل دینی را گوشزد می کرد و در مورد حجاب به خواهران سفارش می کرد. وقتی من عصبانی می شدم سوره ی والعصر را می خواند می گفت: «مادر! انسان باید صبور باشد. » نماز شب هم می خواند. عبدالکریم- برادر :ایشان در مورد نماز و حجاب خیلی تاکید می کرد. ایشان تربیت، قرآنی داشته و همیشه بعد از  نماز دعای امام زمان را فراموش نمی کرد. عاشق اهل بیت بود و در عزای ائمه لباس سیاه بر تن می کرد.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ایشان قبل مدرسه درمسجد قرآن می آموخت.

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):ـــــــــــــــ

 

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان : ـــــــــــــــ

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی : ـــــــــــــــ

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

تا مرحله ی دیپلم خواند. نظری یک سال به خاطر فعالیت های انقلابی مردود شد.

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

بله، در کار مغازه به پدرش کمک می کرد.

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ـــــــــــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد

2- یگان اعزام کننده :

سه ماه آموزشی در تربیت حیدریه گذراند و راهی تهران شد برای خدمت که بعداز  انقلاب معاف شد و ادامه سربازی را نرفت.

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

مادر: خواهر اول اش را بیش تر از بقیه دوست داشت. در کنار مدرسه به پدرش در کار مغازه کمک می کرد. اخلاق اش خیلی خوب بود و اگر کسی بلند صبحت می کرد راهنمایی می کرد حقوق دیگران را رعایت می کرد وبرای فقرا و بیچارگان همیشه لباس می برد. عبدالکریم- برادر: ایشان با برادرها و خواهرها خیلی خوب بود. از نظر حجب و حیا و از هر لحاظ خوب بود. خواهرش: کارهایش را با خونسردی انجام می داد و خمشگین نمی شد و بی نهایت احترام والدین را نگه می داشت. در سلام کردن به خواهر و برادرها پیشی می گرفت.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

در مغازه کنار پدرش کار می کرد.

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

در آن زمان ها از حضرت امام و آیت الله  طالقانی و شهید بهشتی کتاب داشتند و علت این که به دست ساواک افتاده بود تعدادی اعلامیه داشتند و ما آن روز گفتیم اعلامیه ها را نبرکه گفتند حتما باید این ها را امروز پخش کنم. ایشان را در حالی که می خواستند اعلامیه ها را بچسبانند گرفته بودند. می رفتند از قم اعلامیه می آوردند بین مردم پخش می کردند و از پدر نیز تقاضای خرید یک چاپگر برای چاپ اعلامیه ها را کرده بود و پدرش با این ها همکاری می کرد و یک چاپگر خریدند و اعلامیه را چاپ و پخش می‌کردند. ایشان با سپاه و بسیج همکاری می کرد.

عبدالکریم- برادر: ایشان زمانی که امام می خواستند بیایند بدون این که به ما بگوید برای زیارت امام بهشت زهرا رفته بود. ایشان به اتفاق چند نفر دوست ساختمان بسیج را در چالوس درست کردند و بنیاد مسکن چالوس را به همراه احمد صفر زاده در چالوس ایجاد کردند.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه : ـــــــــــــــ

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــــــ

 

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

ایشان آموزشی را در تیپ 3 لشکر 25 کربلا گذراند مدت 3 ماه. ایشان آذر ماه سال 60 عازم مریوان شد به مدت 3 ماه و خورده تقریبا و 17 فروردین سال 61 برگشت و چند روزی مرخصی بود و مجدد عازم شد به سمت اهواز از بسیج چالوس و دو، سه ماهی را آن جا ماندو مجدد راهی مریوان شد. سرانجام در مریوان به موجب انفجار ماشین جیپ مهمات بر اثر اصابت خمپاره مجروح شد و به شهادت رسیدو دو روز بعد از شهادت تشییع شد و گلزار شهدای شهرستان چالوس دفن شد. (19 رمضان شهید شد و 21 رمضان تشییع شد.)

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه :

مسئولیت ایشان به گفته ی خانواده فرمانده بود.

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت : ـــــــــــــــ

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری : ـــــــــــــــ

 

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

مادر: برای فقرا و بیچارگان لباس می برد. مثلا وقتی مغازه کار می کرد ما نمی فهمیدیم پول را چه کار می کند اگر از ایشان می پرسیدیم که چه کار می کند می گفت:« مادر! مگر شما گرسنه اید؟» می گفتم: خیر! می گفتند:« عده ای هستند که احتیاج دارند » همچنین می گفت:« اگر امروز چیزی داریم باید به فکر دیگران باشیم.» می گفتم: چرا زود به زود می روی جبهه؟ می گفت: «وقتی که انسان می بیند چگونه خواهران ومردم به دست دشمن می افتند با خود می گویی که اصلا در خانه نمان و برو جنگ» و این موضوعات را می گفتندو اشک می ریختند و می گفت: «شما نمی فهمید که دوستان چگونه از دست می روند و باید یکی باشد که جای آن ها بجنگد.»