نام پدر : فتح الله
تاریخ تولد :1350/06/01
تاریخ شهادت : 1371/05/24
محل شهادت : بوکان

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید لطف الله مرادجعفری*

 

به شما عزیزان توصیه می کنم در انتخاب دوست دقت کنید و کسانی را به عنوان دوست انتخاب کنید که عاقل باشند تا به علم شما بیفزاید. به مطالعه کتب مذهبی بپردازید. با اقوام و همسایگان تان به مهربانی رفتار کنید و به حقوق آن ها احترام بگذارید. هیچ گاه راضی نباشید به چیزی برسید که با رسیدن به آن حقوق دیگران ضایع شود. به دیگران در حل مشکلات شان کمک کنید. قرآن بخوانید و به دستورات آن عمل کنید. جوانان و نوجوانان را به درس خواندن سفارش می کنم تا در آینده بتوانند به جامعه خدمت کنند. 


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

لطف الله مراد جعفری

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1/6/1350، مرزن آباد شهرستان چالوس

3- نام و شغل پدر :

فتح الله، کشاورز

4- نام و شغل مادر:

ناز پورابراهیم، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

هشت فرزند، فرزند سوم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی : ـــــــــ

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ): ـــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

مدرسه همافران مرزن آباد شهرستان چالوس

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی : ـــــــــ

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ـــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

دامداری و کشاورزی

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

بعد از دوران ابتدایی به علت مشکلات اقتصادی خانواده، دیگر ادامه تحصیل نداد.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد.

2- یگان اعزام کننده :

سپاه

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی :

18/8/69 الی 24/5/71

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

ایشان با همه ی افراد خانواده خوش رفتار بود و در کارهای کشاورزی و دامداری به آن ها کمک می کرد. مادرش می گوید زمانی که از خدمت سربازی به مرخصی می آمد سرکار می رفت و مزد خود را به من می داد و در کار و خرج زندگی کمکمان می کرد.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

ـــــــــ ،جوشکاری

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــــ ،آزاد

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــ

 

 

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ـــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

عضو بسیج مرزن آباد بود و شب ها نگهبانی می داد.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

18/8/69،از سپاه نوشهر با عضویت سرباز  به بوکان اعزام شد.

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــــ

4- مسئولیت در جبهه : ـــــــــ

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

24/5/71 در بوکان، بر اثر اصابت  گلوله  به شهادت رسید .

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

26/5/71،درگلزار شهدای امام زاده خلیل مرزن آباد شهرستان چالوس دفن گردید .

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

پدر شهید می گوید : روزی من و ایشان به روستای انگوران رفتیم و کدخدای محل به نام برات را در حین ساختن یک ساختمان دیدیم شهید به من گفت من می خواهم چند روزی را اینجا بمانم تا به ایشان در ساختمان سازی کمک کنم، من هم قبول کردم و او بعد از چهار روز به خانه آمد.

مادر شهید می گوید: آخرین باری که به مرخصی آمده بود ایام محرم بود، زمانی که آمد همیشه در مسجد بود و کمتر به خانه می آمد عصر روز تاسوعا آماده ی رفتن به سربازی شده بود من هم او را با آب و قرآن بدرقه کردم و زمانی که پشت سر او داشتم می رفتم برگشت و به من گفت: مادر همراه من نیا شما اگر بیایید من بر می گردم. ولی خودش تا لحظه آخر بر می گشت و من را نگاه می کرد انگار می دانست که دیگر بر نمی گردد بعد از مدتی خبر شهادت او را برایمان آوردند.