نام پدر : محمد علی
تاریخ تولد :1344/05/02
تاریخ شهادت : 1362/07/30
محل شهادت : مریوان

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید قاسمعلی مدانلو*

 

بسم الله الرحمن الرحيم

به نام خداي عزّ وجل

سپاس و ستايش بر آن هستي­بخش وجودم كه به من نيرو و توان عطا فرمود تا به اندازه توانايي خود در راه خدا قدم بگذارم و جانم را در راه او فدا كنم.

وَلا تَحسَبَنَّ الذينَ قُتِلوا في سَبيلِ الله أمواتا بَل اَحياء عِندَ رَبِّهِم يُرزَقون.

آنان كه در راه خدا كشته شده­اند مرده مپنداريد بلكه زنده­اند و در نزد خداي خويش روزي مي­خورند. با درود فراوان به مهدي (عج) منجي عالم بشريت و سلام بر امام خميني وارث برحق امام حسين (ع) و امت شهيدپرور و حزب­الله ايران، سلام بر سلحشوران و پاسداران جان بركف اين وارثان كربلاي حسيني. قلبم روشن است كه اسلام پيروز مي­شود و بايد پيروز شود پس در راه پيروزي بيشتر كوشش كنيد. امروز من در راه جاودانه­ايي گام نهادم كه انتهاي آن حكومت مستضعفين بر جهان است راه و حركت ما امروز با چند روز آغاز نشد، از تاريخ و داستان هابيل و قابيل شروع شده است. اميدوارم اين انقلاب زمينه­ساز انقلاب حضرت مهدي (عج) باشد. إن­شاءالله...

اينك به نداي امام كبيرمان لبيك مي­گويم تا اسلام و مسلمين براي هميشه در تاريخ شاد و سربلند بماند  اينك كه تمامي دشمنان ما از عرب جنايتكار تا شرق تجاوزگر و چپاولگر و عمّال عربي و شرقي آن­ها و نوكران برغلبه آن­ها بجنگيم و إن­شاءالله كه پيروزي، زيرا ما بر حق­ايم... امام هميشه بانگ برآورد تا امت اسلامي هميشه بيدار و در صحنه باشند، بانگ برآورد تا جنايتكاران دست از جنايت برداشته و لحظه­اي به خود بيانديشند و خود را بازيابند. ما وارثان حسين (ع) همواره در تاريخ مي­خروشيم و مي­جوشيم تا تاريخ را دگرگون سازيم و انسان­ها را بخروشانيم تا كربلا براي هميشه تكرار شود و تاريخ جهاد را شيعه با خون ورق زند، با خون خود مي­گويم: منّاالذّله...

سخني با مادر گرامي: سلام، اي زن به تو از فاطمه اين­گونه خطاب است، ارزنده­ترين زينت زن حفظ حجاب است. مادر گرامي! به خاطر دارم كه از زماني كه كودك خردسال بودم و تاكنون كه به سن بزرگي رسيدم، چگونه دستورات را به ما بازگو مي­كردي تا مبادا دچار انحراف شويم و يا همراه كساني قدم بزنيم كه ما را گمراه نمايند. ننه جان! آن­قدر به شما علاقه دارم كه زبانم از گفتن آن لال و نمي­توانم آن را بر روي كاغذ بنويسم چون آن­قدر از شما محبت و لطف و صميميت ديدم كه به هيچ وجه قابل توصيف نيست تقاضا دارم كه برادران و خواهران را بيشتر با قوانين اسلام آشنا سازند چون جامعه فعلي ما احتياج به مغزهاي فعّال اسلامي خواهد داشت.

مادر گرامي! در پايان از شما مي­خواهم كه اشتباهات مرا مورد عفو و مرحمت قرار دهيد كه بخشش شما وسيله­ايي براي پيوستن من به بهشت ابديت مي­باشد. زيرا كليد بهشت زير پاي مادران است و مادر گرامي مي­خواهم دعا براي رزمندگان كنيد و دعا براي رهبر عزيزمان خميني بت­شكن كنيد و دعا براي مجروحين و معلولين بيشتر كنيد. بابا جان! من به پيروي از خط سرخ حسين ثارالله و رهبري پاك روح خدا، خميني روح­الله و براي نجات سرزمين اسلام به جبهه آمدم تا به مسئله جهاد كه يكي از فروع دين مبين اسلام است، عمل نماييم و به فرموده رهبر عالي­قدر چه بكشيم و چه كشته شويم، پيروزيم. و از شما تقاضا دارم كه خط امام را كه همان خط اسلام راستين است، ادامه دهيد و دعاي معروف خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار، هرگز يادتان نرود...

باباجان! اكنون كه دشمن در مقابل ما است و من هر لحظه مرگ را در مقابل ديدگانم مي­بينم، آخرين كلامم اين است كه در تربيت فرزندان نهايت كوشش و دقت عمل را بكنيد تا فرزنداني نيك تحويل جامعه گردد و نام شما به عنوان پدر نمونه در دنيا به ثبت برسد و تقاضاي ديگرم اين است كه بعد از مرگم مرا در بهشت شهيدان سراج­كلا در كنار ديگر شهدا دفن كنيد، گريه و زاري نكنيد تا مردم از شما عبرت گرفته و فرزندان رشيد خود را با اشتياق كامل در اختيار اسلام بگذارند. سلام مرا به تمام افراد خانواده و دوستان و فاميلان برسانيد. برادران گرامي من! سلام، إن­شاءالله كه خداوند به شما نيروي عظيم عطا فرمايد. برادر جان، اصغر و تقي، اگر خطا يا اشتباهي از من ديديد، حتماً به بزرگي خودتان مرا ببخشيد و شما را به پيروي از خط امام كه همان خط اسلام راستين است، سفارش نموده و مي­خواهم كه در انتخاب دوست نهايت سعي و كوشش را داشته باشيد تا به گير آدم­هاي بد نيافتي و در جويبار و در هرجاي ديگر آن­چنان متين و باوقار باشيد و برخورد با مردن نهايت احترام را به عمل آورده تا مبادا به پيشگاه خداوند با هم خجالت­زده نباشيم. إن­شاءالله...

خواهران عزيزم، سلام! از شما تقاضا دارم كه همچون مادر همه فرزندان اسلام و دختران رسول­الله حضرت فاطمه، بانوي نمونه جهان اسلام در حفظ حجاب اسلامي و اخلاق و آداب اسلامي رعايت كامل را داشته باشيد و همچون حضرت زينب پيام ما را به گوش ديگران برسانيد و از تمامي خواهران و مادران مي­خواهم با حجاب اسلامي با كفر آمريكا و شوروي، عراق يا جاهاي ديگر كه بر ضد اسلام و دين هستند مبارزه كنند و از خواهرانم مي­خواهم در مجلس و در تشييع جنازه­ها و مراسم دعاي كميل بيشتر شركت كنيد و از خواهر بزرگ­ام مي­خواهم شب جمعه در كنار مزارم بيايند و از تمامي فاميل­ها مي­خواهم كنار مزارم يا سر قبرم بيايند تا إن­شاءالله چشم دشمنان اسلام كور شود و از خواهرم مي­خواهم هرگز پدر و مادرم را تنها نگذاريد و از تمام فاميلان و دوستانم مي­خواهم سلام مرا به امام بزرگوارم برسانيد و شعري دارم مي­خواهم بنويسم.

                      مادر منشين چشم بره برگذر امشب                  بر خانه پرمهر تو امشب نيايم

                      آسوده بيارام و مكن فكر مرا هيچ                   بر حلقه اين در دگر پنجه نسايم

با خواهر من نيز مگو او به كجا رفت                        چون تازه جوان است و تحمل نتواند

پيراهن من را به در خانه بياويز                    تا مردم اين شهر بدانند پسر نيست

و از برادران مي­خواهم وصيت­نامه مرا چاپ كنيد و تبليغات باشد و مردم بدانند كه اسلام است، اسلام پيروز مي­شود إن­شاءالله.

 

شعار هميشگي­تان از ياد نرود:‌

خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.

خدايا، خدايا رزمندگان اسلام پيروزشان بگردان.

آمين.


زندگی نامه

شهيد قاسم­علي مدانلو جويباري

فرزند: محمدعلي

تقويم سال 1342 به دوّمين طلوع مرداد رسيده بود كه صداي گريه­اش در كاشانه «محمدعلي و رقيه» طنين­انداز شد. نو رسيده­اي برخاسته از طبيعت زيباي «باغلو» از توابع «گيل­خوران» در جويبار.

تحصيلات «قاسم­علي» به پايه چهارم ابتدايي در دبستان «رودكي» جويبار ختم مي­شود. البته ناگفته نماند كه او در همان ايّام نزد شخصي به نام حاج آقا «كاظمي» قرآن آموخت، از اين­رو اغلب اوقات با اين سرچشمه معارف الهي همنشين بود.

ايّام فراغت­اش نيز به انجام حرفه بنّايي مي­گذشت. زمزمه­هاي انقلاب كه در شهر پيچيد، اين نوجوان آگاه نيز به جمع تظاهرات­كنندگان پيوست و هم­پاي آنان خواستار براندازي حكومت جور شد.

قاسم­علي با آغاز جنگ تحميلي، داوطلبانه به مناطق نبرد با دشمن عزيمت كرد و به دفاع از وطن پرداخت. او از 20/11/1360 الي 2/2/1361 به عنوان تك­تيرانداز گردان رزمي در مريوان به سر بُرد. مدّتي هم عهده­دار سِمَت مسووليت دسته در اين جبهه بود. ناگفته نماند كه يك بار نيز در منطقه جنوب آسيب ديد. وي در 2/7/1362 با پوشيدن جامه پاسداري، در كِسوت آر.پي.جي­زن گردان مسلم­بن­عقيل رهسپار عمليات والفجر 4 شد. سپس در 30 مهر ماه همين سال در منطقه پنجوين به مقام شامخ شهادت دست يافت. سپس با بدرقه اهالي شهيدپرور جويبار، در گلزار شهداي «سراج­كلا» به خاك سپرده شد.

«اَسدالله» از همرزم شهيدش مي­گويد:

«قبل از شهادت عمليات والفجر 4، با هم در پادگان «شهيد بيگلو» اهواز بوديم. او هميشه اوّلين نفري بود كه در نماز جماعت حاضر مي­شد. بچه­ها بعد از وعده­هاي نماز، به سجده مي­افتادند و گريه مي­كردند، ولي يك نفر بود كه بعد از نماز صبح، عجيب گريه مي­كرد!! من هميشه پيگير بودم كه اين گريه از كجاست. هر كاري كردم، نتوانستم او را بشناسم؛ چون صورتش را با چفيه مي­پوشاند. به يكي از بچه­ها گفتم: او چه كسي است كه اين­طوري گريه مي­كند؟ گفت: همشهري شما، قاسم مدانلو.»

و امّا گل­گفته­هاي شهيد، خطاب به پدرش:

«بابا جان! من به پيروي از خط سرخ حسين ثارالله و رهبري پاك روح خدا خميني روح­الله و براي نجات سرزمين اسلام به جبهه آمدم تا به مسئله جهاد كه يكي از فروغ دين مُبين اسلام است، عمل نماييم و به فرموده رهبر عالي­قدر: چه بِكُشيم و چه كشته شويم، پيروزيم. از شما تقاضا دارم كه خط امام را كه همان اسلام راستين است، ادامه دهيد.»