نام پدر : اباصلت
تاریخ تولد :1332/05/12
تاریخ شهادت : 1365/02/25
محل شهادت : فاو

زندگی نامه

شهيد «اباذر محمودي»

نام پدر: اباصلت

در 12 مرداد 1332،«اَباصلت و حديث» چشم به راه رسيدن اوّلين ثمره زندگي­شان بودند. نورسيده‌اي كه «اباذر» نام گرفت و شد چشم و چراغ‌ِزوجی متديّن، كه در روستاي «اَلمده» از توابع «رويان» نور، با پيشه كشاورزي،روزگار مي­گذراندند.

اباذرتا پايه ششم ابتدائي در دبستان زادگاهش تحصیل کرد.او بعد از ترک تحصیل، در مغازه ای که پدرش باز کرده بود، مشغول به كار شد.مادرش حدیث، در این‌خصوص می‌گوید:«وقتی از مغازه می‌آمد،می‌گفت: من از مغازه‌داری و از این‌که ترازو، حق و ناحق می‌کند،می‌ترسم و نمی‌توانم آن‌جا باشم.»

انقلاب كه اوج گرفت، اَباذر نيز چونان ديگر مردم كوچه و خيابان، با شركت در تظاهرات، خواستار براندازي حكومت جور و برپايي عدل شد. توزيع نوارها و اعلاميه­هاي امام خميني، از ديگر فعاليت­هاي اين مبارز آگاه به شمار مي­رود.

حدیث از فصل انقلاب فرزندش، این‌گونه یاد می‌کند: «پنج‌شنبه‌ها داخل کوله‌پشتی‌اش، نوار و ضبط می‌گذاشت و از خانه بیرون می‌رفت. به او می‌گفتم: کجا می‌روی؟ می‌گفت: کوهنوردی می‌روم و زود برمی‌گردم. او می‌رفت و شنبه برمی‌گشت. یک روز صبح، متوجه کاغذی در حیاط منزل شدم. آن را برداشتم و به بچه‌ها نشان دادم تا برایم بخوانند. نوشته بود:اگر اباذر را دستگیر کنیم،تکه‌تکه می‌کنیم. بعد متوجه شدیم که اباذر اعلامیه پخش می‌کرد.»

حدیث، در ادامه از مناجات­هاي شبانه پسرش، مي‌گويد:«ساعات قبل از اذان، مي­ديدم كه چراغ اتاقش روشن است و دارد با خدا راز­ونياز مي‌كند. بعد از نماز، به تلاوت قرآن مي­پرداخت.به‌­قدری صوت زيباداشت که مي­نشستم و گوش مي­دادم.»

اباصلت نیز، ازعارفانه‌های فرزندش، چنین سخن می‌راند:«در اتاقش قرآن می‌خواند. ما هر صبح با صوت قرآن او بیدار می‌شدیم. الان هم با دیدن اتاقش،فکر می‌کنیم که او هنوز دارد در آن‌جا قرآن می‌خواند.»

اباذر در 07/06/1358 با عضویت در سپاه، به سمت مسئول انبار واحد تدارکات در پایگاه نور منصوب شد. سپس، در 19 بهمن 58، در کسوت تک‌تیرانداز، در غائله گنبد حضور یافت. يك‌سال بعد، در سِمَت فرمانده دسته، به ترتيب در واحد عمليات سنندج، سرپل‌ذهاب و گردان رزمي باختران، مشغول به خدمت شد.

او همچنین، در كِسوت مسئول دبيرخانه سپاه نور نيز، خدمات ارزنده­اي از خود به يادگار گذاشت.

اباذر از 06/11/1362 الی 26/02/1363 عهده‌دار فرماندهی دسته در گردان مالک بود. در 21 خرداد 1364، به سمت مسئول تعاون تیپ یک، در واحد پرسنلی لشکر 25 کربلا انتصاب یافت. در 6/7/1364، به عنوان جانشين گروهانگردان مالك،راهی منطقه عملياتي جنوب شد و چهار ماه بعد، از ناحيه كشاله ران دچار مجروحيت شد. پدرش در این‌خصوص می‌گوید:«يك‌بار كه مجروح شد و به خانه برگشت، گفتم: ديگر بس است! حالا كه تير خوردي، منزل بمان تا حالت خوب شود. گفت: جان و مال و ناموس مردم در خطر است. همه مثل پدر، مادر و خواهر ما هستند و بايد از اين مرز و بوم دفاع كنيم. تا زماني‌كه عراقي­ها در اين خاك هستند، بايد به جبهه رفت و مقاومت كرد.»

همسرش «مهری محمودی» می‌گوید:«اباذر احترام خاصی به پدر و مادرش می‌گذاشت.او هر روز، حتی برای چند لحظه هم که می‌شد، به دیدار آنان می رفت. رفتارش با آن‌ها عالی بود و حاضر بود جانش را برای‌شان بدهد.»

و سرانجام، اباذر در 25 ارديبهشت 1365، در ادامه عمليات والفجر 8 در فاو، به نداي حق لبيك گفت. پيكر پاكش، سیزده سال بعد با وداع همسرش و يادگارانش «محمد، علي، حسين، زهرا و مريم»، در گلزار شهداي رويان به خاك سپرده شد. 


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید اباذر محمودی*

تاریخ: 2/11/62

از جبهه مریوان

به خانواده­ام و امت حزب­ الله

                             بسم الله الرحمن الرحیم

 

وَلا تَحسَبَنَّ الذينَ قُتِلوا في سَبيلِ الله أمواتا بَل اَحياء عِندَ رَبِّهِم يُرزَقون.

مرده مپندارید کسانی را که در راه خدا کشته می­شوند بلکه آن­ها زنده­اند و نزد خدای خود روزی می­خورند.

با سلام و درود خدمت مولایم آقا امام زمان، سلام الله علیه و خدمت نائب بر حقش، خمینی بت­شکن و سلام بر شهیدان به خون خفته انقلاب اسلامی و درود فراوان به رزمندگانی که با ایثار و از خودگذشتگی جان به جانان تسلیم کرده و حافظ اسلام عزیز هستند، مطلب خود را آغاز می­کنم.

اصولاً ما در مکتبی پرورش یافته­ایم که مکتب سرخ تشیع علوی است که با قوانین الهی و نیز مربیان الهی روح انسان­ها را تعالی بخشیده و واژه­ی شهادت را از درون انسان احیاء کرده و انسان­های آزاد پرورش می­دهد که در مقبل زر و زور و تزویر که سه قطب دشمن اسلام هستند، ایستادگی کرده و ریشه­ی آن­ها را از بیخ و بن می­کنیم. رهبری این خط را پیامبر عزیز و امامان معصوم و بعد از امام معصوم ولایت فقیه به عهده دارند که خود اسوه و الگوی جوامع بشری هستند و روشنایی در ظلمات هستند و انسان­ها را به سوی معبود هدایت کرده و هدف از خلق انبیاء و امامان هم همین بوده و این وظیفه خطیر الهی را به عهده دارند. ما که مکتب انسان­ساز اسلام را قبول کردیم نیز باید همان­طور که در شعار گفتیم درعمل نیز نشان دهیم که از همین مکتب هستیم.

ای امت حزب­الله! من روی سخنم با شماست که آگاه باشید و هوشیارتر از هر زمان باشید . قدر این رهبری و روحانیت مبارز را بدانید که در هر زمان رهبری جامعه را به عهده داشته­اند. آن­ها لباس پیامبر را بر تن دارند و در همه­ی انقلاب­های اخیر در ایران از صدر مشروطیت تاکنون سینه خود را سپر کرده و به هیچ قدرتی جز قدرت الهی تکیه ندارند و هیچ­گاه کوچک­ترین خیانتی به دست نکردند و این­ها دلسوز شما هستند و فریب این اجنبی­ها و وطن­فروشان ملی­گرا که خائن به ملت و دوست با اجنبی هستند را نخورید. آن­ها امتحان خود را پس دادند و برای ما تجربه­های زیادی شده است و دیدیم که هر کجا روحانیون بودند، چگونه به آن­ها با قیافه مزدورانه خیانت کرده و گوشه­نشین کردند. امروز شما تکلیف دارید و باید عمل کنید و آن این­که الان تمام ابرقدرت­های جهان و نیز نوکران آن­ها همین گروه­های ضد انقلاب در داخل دست به دست هم داده و قصد ریشه­کن کردن اسلام عزیز که هزار و چهارصد سال است که با بهترین خون­ها آبیاری شده را دارند. شما امروز چه بکشید پیروزید و چه کشته شوید پیروزید و تکلیف را عمل کرده­اید. پس به چیز دیگری فکر نکنید. معنویات را درنظر داشته باشید که خداوند قادر رحمان باقی است. این را بدانید که شما سربازان مکتبی هستید که خداوند آن مکتب را توسط پیامبرش فرستاده و شما به آیین آن پیامبر درآمده­اید سپس خداوند برای حفاظت از دین خود، شما را یاری خواهد کرد و می­دانید که یدالله فوق اَیدیَهُم دست خدا بالاترین دست­هاست. البته این مسائل را گفته­ام همه جهت تذکر بوده زیرا که بنده­ی حقیر خود را لایق آن نمی­دانم که به شما نصیحت کنم و این­ها همه من­باب تذکر است. من در این­جا پیامی دارم به امت حزب­الله که مبادا دست از امام عزیز کشیده و او را تنها کنید که سخت در گناه فرو می­روید زیرا که فردای قیامت جواب پیامبر (ص) را چه خواهید داد.

تنها خواهشی که دارم این است که دست در دست هم داده و اختلافات جزئی را کنار بگذارید و این­قدر اختلاف سلیقه نداشته باشید که پیروزی ما در وحدت کلمه است این را امام عزیز فرمودند و پیامی به گروه­های ضد انقلاب که به دامن اسلام روی آورید که آغوش رحمت اسلام بر همه شما باز است. تا دیر نشده است دست از این شقاوت و عداوت بردارید.

 شما که دم از اسلام راستین می­زنید و آن­هایی که دم از دشمنی با استکبار جهانی می­زنید شما مستقیماً در بغل این ابرقدرت یا آن ابرقدرت هستید و این اسلام  و امت اسلامی است که به همه­ی این­ها جواب نه داده است پس معیار را گم نکنید.

و پیام به آن­هایی که سودجو و فرصت­طلب هستند دارم که دست از این کار زشت بردارید که سودی نخواهد برد زیرا که شما فکر می­کنید که سود می­برید، خیر، شما همه این­ها را باید رها کرده و به سوی خدا بیایید. آن زمانی که جان شما از روح گرفته شده دیگر فرصت جبران را ندارید پس از الان در فکر جبران گناه باشید.

و پیامی به خانواده­ام دارم که خوشا به سعادت شما ای پدر و مادرم که توانسته­اید وظیفه خود را ادا کنید و فرزندانی تربیت کنید که سربازان امام زمان باشند و در راه خدا با دشمنان دین شما قتال کنند و چه سعادتمند هستید شما که فرزندان خود را قربانی این مکتب الهی کردید.

و پیام به همسرم که چقدر صبر و شکیبایی را پیشه کرده و در راه تربیت فرزندانم و آشنایی آن­ها با این مکتب شهادت آشنا کرده تا بتوانند ادامه­دهنده راه ما باشند. شما امروز به مراتب اجر و پاداشی بیشتر از ما دریافت خواهید کرد زیرا که چنین مسوولیتی را قبول کردید که زینب­وار عمل می­کنید و کار شما به مرتب سخت­تر و دشوارتر ز کار ما خواهد بود. پس خداوند به شما در این راه پراهمیت نیرو و توان الهی دهد تا بتوانید به مسوولیت خود لباس عمل بپوشید.

و پیام به برادران و خواهرم این است که شما نیز کارتان به مراتب سخت­تر شد، زیرا که باید اسلحه برادر شهیدم فریدون و مرا در دست بگیرید و نگذارید که این سنگر خالی بماند و آن صبر و شکیبایی را در خود حفظ کنید که إن­شاءالله خداوند به شما توفیق خدمت را عطا فرماید.

در پایان از شما خواستارم که شعار همیشگی را فراموش نکنیم. خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدر.

 

فرزند کوچک اسلام

اباذر محمودی