نام پدر : علی
تاریخ تولد :1343/11/02
تاریخ شهادت : 1365/10/04
محل شهادت : ام الرصاص

زندگی نامه

شهيد «ناصر محمودی»

نام پدر: علي­ اوسط

سال 1343 صدای گریه‌اش در كاشانه «علي‌اوسط و شهربانو»، در روستاي «رستم­رود» نور طنين­انداز شد.

تحصيلاتش به ديپلم اقتصاد در دبيرستان «شهيد بهشتي» نور ختم مي­شود.

زمزمه­هاي انقلاب كه در شهر پيچيد، او نيز همگام با مردم كوچه و خيابان، خواستار براندازي حكومت جور و برپايي عدالت شد.

با پیروزی این نهضت اسلامی، با انتصاب به مسئولیت پایگاه مقاومت بسیج، فعالیت‌هایش را در زمنیه تبلیغ در جذب جوانان و نوجوانان نسبت به اهداف انقلاب تحقق بخشید.

«حسن شاه‌حسيني» از فعالیت‌های دیگرِ دوست دیرین خود، سخن می‌راند: «[در رویارویی با عناصر ضد انقلاب،] اگر قابل هدایت بودند، سعی در ارشاد آنان داشت. در غیر این‌صورت، در برابر آن‌ها برخوردی قاطع از خود نشان می‌داد. علاوه بر آن، تحلیل منطقی و حساب شده‌اش از حوادث انقلاب، همواره راهگشا بوده، مورد استفاده دوستان قرار می‌گرفت.»

همسر ناصر، خانم «فریده شاه‌حسینی» می‌گوید: «تا جایی‌که می‌توانست، در نمازهای جماعت مسجد محل شرکت می‌کرد. به نماز اول وقت خیلی اهمیت می‌داد. اگر کاری داشتم، خودش آن را بعد از نماز انجام می‌داد تا من هم بتوانم [این فریضه را در اول وقت ادا کنم.]»

ناصر از سال 1360 الي 1363، بارها در جامه پاسداری، جهت دفاع از كشور، راهی ميادين نبرد با دشمن شد.

همسرش در ادامه، به نقل خاطره‌ای از ناصر، روایت می‌کند: «شهادت را مرگي شيرين مي­دانست. از او پرسيدم: از مرگ نمي­ترسي؟ گفت: اگر الان به خيابان بروم و كشته شوم، از اين مرگ مي­ترسم؛ ولي از مرگي كه در راه خدا باشد، هرگز ترسي ندارم و به آن افتخار مي‌كنم. وقتي مي­خواست به جبهه برود، فصل سرما بود. دخترم «مريم»، دو ماهه بود. من هم تازه وارد زندگي شده بودم و تجربه­اي نداشتم. از «ناصر» خواستم كه چند ماهي صبر كند تا فصل سرما بگذرد. گفت: نگذار شيطان تو را گول بزند.»

و عاقبت، ناصر در 4/10/1365، طي عمليات كربلاي 4 در ام­الرصاص، به ديدار معبود شتافت. پيكر پاكش نيز شش روز بعد، با تشييع باشكوه اهالي رستم­رود، در «مسجد جامع» اين روستا به خاك آرميد.

آقای شاه‌حسینی، خاطرات آن ایام را چنین مرور می‌کند: «قبل از عملیات کربلای4، به عنوان مسئول بنیاد تعاون لشکر 25 کربلا، راهی جبهه شد؛ اما به دلیل عدم حضور واحد تعاون در این عملیات، تلاش ناصر بر این بود که به عنوان عنصر مخابرات، در عملیات حضور یابد. لذا در کسوت پیک گردان، به عملیات کربلای 4 عزیمت کرد.»


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید ناصر محمودی*

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا والله علیهم من نخبه و منهم من ینتظروا و ما بدلو تبدیلا

برخی از مومنان بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمان که با خدا بستند کاملاً وفا کردند پس برخی بر آن عهد ایستادگی کردند تا براه خدا شهید شدند کاملاً وفا کردند پس برخی با انتظار مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند .

بنام یگانه شنونده دردها و اجابت کننده دعاها یگانه یار و یاور بی کسان و به نام خدائی که طغیان خونها برای اوست .

با درود فراوان به آن روح خدا که این چنین سخنان و اعمال پیامبر گونه اش این سیل خروشان حرکت امت حزب الله را به یاری خداوند متعال و بازوی امام زمان (عج) رهبری می کند خروشان و قاطع در برابر قدرتهای شرق و غرب و عوامل داخلی آنها برخورد می کند قبل از هر چیز نصیحت و پند و اندرزی می دهد و سپس هشدار و بعد هم اخطار می کند و با آن که می داند این خدا بی خبران کارشان و روزگارشان سیاه و از نصیحت گذشته است ولیکن وظیفه را مقدم می داند و امر به معروف و نهی از منکر را قبل از هر چیز برای آنها طرح می کند و هر جمله ای که می گوید چنان معنا دارد که نویسندگان و محققان باید کتاب ها برای هر جمله ای  از سخنانش بنویسند .

درود بر شهیدان که گواه مظلومند و مظلومانه این سخن مظلوم انقلاب را ثابت کردند که بهشت را به بها می دهند نه به بهانه . آری بذر وفا را با حرف خشک و خالی نمی توان ببار آورد که آبیاریش از خون باید تا بارور گردد . چون در حریم وفا قدم برداشتی عاشقانه بردار و این راه را خالی از خطر مپندار و یا سودای مجاهد بودن در سر پروران و یا همچون شهدای صدر اسلام شهیدان کربلای حسین (ع) و کربلای حزب جمهوری اسلامی باید از خون گذشت تا به ساحل استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی رسید. بله خدا را شکر می کنم که قدری مهلتم داد تا اسلام واقعی و اسلام شهید پرور را بشناسم ودر خط اسلام و شهیدان قرار گیرم در جائی که هر روز تکرار عاشورا و هر زمینی مکرر کربلاست و هر روز حسینها و علی اکبرهائی به خدا می پیوندند ، و خونشان بر زمین ریخته و لاله هایی می روید ، که هر روز شاهد جوانهای معلول و مجروح و جانباز هستیم که از کنار چشمانمان عبور می کنند و در حالی که هر لحظه در هرگوشه عکس شهیدانی می باشد . و مادران و خواهران و خانواده های شهیدان چشمانشان به عملکردهای ما دوخته شده چگونه می توانیم آرام بنشینیم چگونه می توانیم راه این شهیدان را ادامه دهیم و بر خود وظیفه دانستم که به جبهه رفته و دین خود را شاید بتوانم نسبت به خانواده ام ادا نمایم .

ای اولین و آخرین پناه گاه! معبودا !از سوی تو آمده ام و به سوی تو برمی گردم ، بی تو من هیچم مرا لحظه ای به خود وامگذار. به نام مقدست قسم می خورم که جز تو کس یا چیز دیگر را نپرستم از تو می خواهم در آن دنیا  به پوست نازکم رحم کنی من عاشقانه در راه تو گام بر می دارم زیرا عاشق تو هستم و از تو می خواهم که از گناهانم درگذری و محبت های خودت را از سر من کم نکنی . خدایا! به امید ثانیه ای هستم مرگ سرخ را که از محراب علی (ع) و شمشیر حسین (ع) سرچشمه می گیرد ، در آغوش گیرم .

خدایا! من خجالت می کشم ، در روز قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم .

خدایا! بار الها!  پروردگارا!  معبودا!  معشوقا! مولایم! من ضعیف و ناتوان که تحمل درد از دست دادن پاهایم را ندارم چگونه تحمل (عذاب تو را ) بکنم .

خدایا! ما با تو پیمان بسته بودیم که تا پایان راه برویم و بر پیمان خویش همچنان استوار ماندیم .

خدایا! های و هوی بهشت را می بینم چه غوغائی حسین به پیشواز یارانش آمده ، چه صحنه ای فرشتگان ندا دهند که همرزمان ابراهیم، همراهان موسی، همدستان عیسی، هم کیشان محمد (ص)، هم سنگران علی (ع)، هم فکران حسین (ع)، همگامان خمینی از سنگر کربلا آمده اند . چه شکوهی ، خدایا! به محمد (ص) بگو که پیروانش حماسه آفریدند به علی (ع) بگو شیعیانش قیامت بپا کردند و به حسین بگو خونش در رگها همچنان می جوشد . بگو از آن خونها سروها روئیده ظالمان سروها را بریدن اما باز هم سروها روئیده .

خدایا! می دانی که چه می کشم پنداری که چون شمع ذوب می شوم ما از مردن نمی هراسیم بعد از ما ایمان را سر ببرند و اگر سوزیم هم که روشنائی می رود و جائی خود را دوباره به شب می سپارد . پس چه باید کرد؟ از یک سو باید بمانیم ، تا شهید آینده شویم و از  سوی دیگر  باید شهید شویم ، تا آینده بماند ،هم باید بمانیم. امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا  شهید نشود. عجب دردی! چه می شد ، امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دوباره شهید شویم . آری همه یاران سوی مرگ رفتند در حالی که نگران فردا بودند. من با امام خمینی میثاق بسته ام و به او وفادارم ، زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و زنده ام کنند دست از او برنخواهم داشت . خدایا!  بارالها! معبودا! معشوقا!  مولایم! من ضعیف و ناتوان دوست دارم چشمهایم را ، دشمن در اوج دردش از حدقه درآورد و دستهایم را قطع کند پاهایم از بدن جدا  و قلبم را آماج رگبارهایش کند و سرم را از تن جدا نمایند تا درکمال فشار و آزاد دشمنان مکتبم ببینند که گرچه چشمها و دست ها و پاها و قلب و سینه ام و سرم را از من گرفته اند اما یک چیز را نتوانسته اند که بگیرند و آن ایمان و هدفم است که عشق به الله و معشوقم و به مطلق جهان هستی و عشق به شهادت و عشق به امام و اسلام است .

امت اسلامی ، و همشهریان ، دوستان و آشنایان! آگاه باشید که شهادتم از روی آگاهی به اسلام و خدا بود خدا نکند ، از این شهادتها سست شوید بلکه محکم و مستحکم بایستید و مقاوم باشید ، امام را حتی برای لحظه ای تنها نگذارید همیشه و در همه حال به یاد خدا باشید ، تا از وسواس شیطانهای داخلی و خارجی در امان باشید ، و در همه حال شهیدان را به یاد آرید سرور شهیدان ایران شهید مظلوم بهشتی را بیاد آورید و راه خط امام شهید بزرگوار را خط خود قرار داده و از یارانش هاشمی و خامنه ای حمایت نمائید ، تا امام را خوشحال کرده باشید و تا زمانی که جنگ و جنگ زدگان را فراموش نکنید که به گفته اماممان عزت و شرف ما در گروه همین مبارزات است. روحانیت و خط امام را همیشه پشتیبان باشید ، که ما در هر چه داریم از روحانیت است .همیشه گوش به فرمان امام باشید ، که با رهنمودهای امام می توانیم انقلابمان را به انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) برسانیم .

پدر و مادرم! می دانم که نتوانستم به وظیفه ام در قبال شما عمل نمایم و گفتم شاید با شهادتم توانسته باشم شما را خوشحال کنم که خوشحال می شوید ، چرا که امانتی که خدا به شما داد خوب پس دادید و از زحمات شما بی نهایت متشکرم که مرا این چنین تربیت نموده اید که بتوانیم در راه خدا کشته شوم.

 پدرم! درود بر تو که چون ابراهیم فرزند خود را به فرمان خدا و به فرمان رسول خدا و امام عزیز به قربانگاه فرستادید بدان که اسماعیلت هرگز از فرمان خدا سرپیچی نمی کند و مرگ در راه خدا را سعادت می داند و زندگی و حیات را جهاد در راه عقیده دانسته و شهادت را از بهترین نعمتهای خداوند می داند . پدرم می دانم داغ فرزند برایت مشکل است ولی بیاد آر که علی اکبر حسین (ع) چگونه شهید شد و اگر گریه می کنی برای علی اکبر حسین (ع) باشد .

پدر زحمتکش! به یاد داشته باش ، چنانکه جسدم پیدا نشد و نتوانستی تحویل بگیری ، مسئله ای نیست بلکه سعی کن پیامم را به همه برسانی و بدان که اسلام دین حق و برادری و برابری و دین کاملی است ، امام عزیز را دوست بدارید و مسجد را پر کنید که هم خانه خداست و هم سنگر است. پدرم! اگر بدی از من دیده اید مرا ببخشید ، و امیدوارم که برای از دست دادن من افسوس نخورید چرا که شهادت عالی ترین مرحله تکامل یک انسان است و آماده از دست دادن بقیه فرزندان خود در راه خدا باشید .

مادرم! امروز فرزندت به دیدار معشوق رفته خوشحال باش صبر و تحمل را پیشه کن مادرم! من به وجود تو افتخار می کنم . آری شهادت هزاران مرتبه زیباتر از داماد شدن است و شهادت تولدی است برای زندگی جاودانه پس خوشحال باش چرا که افسردگی باعث  عذاب روحم می شود . مادرم! من پسر خوبی برای تو نبودم امیدوارم مرا عفوکنی .

همسرم! می دانم آنچه وظیفه شوهر نسبت به همسرش و آنچه وظیفه پدر نسبت به فرزندش می باشد من انجام نداده ام انشا الله که شما و هم چنین طفل کوچک ولی معصوم این حقیر را مورد عفو قرار دهی .

همسرم! در زندگی با ناملایمات دست و پنجه نرم کن می دانم داغ برادر عزیزت شهید هادی را تحمل نمودی ولی داغ و غم دیگری بر تو وارد شده است .

همسرم! در میان جمع گریه مکن که عده ای منتظر چنین فرصتند و عده ای هم به عنوان دلسوزی در میان حرفهایشان علیه انقلاب و جنگ نق می زنند به این چنین افرادی مهلت سخن گفتن را ندهید .

همسرم! فرزندم را تربیت کن آن طوری که اسلام و قرآن سفارش می کند. به فرزندم حقایق را بگو ، نگو که پدرت در راه دین اسلام و قرآن کشته شده است بگو پدرت و امثال پدرت می خواستند حقایق اسلام را به گوش جهانیان برسانند ولی ظالمین نگذاشته اند و نگذاشته  که سروها برویند لذا سروها را سر بریدند. فرزندم را طوری تربیت کن که فردا پیام رسان خون پدرش باشد  و شما نیز پیام رسان خون شهدا و همسر شهید خود باشید. .

همسرم! در غم ها و مصیبت ها صابر باش و صبر و تحمل پیشه کن که خداوند با صابرین است ( ان الله مع الصابرین ).

  خواهرانم! شما نیز زینب باشید و پیام رسان خون برادرت. خواهرانم! زینب وار با ملایمات دست و پنجه نرم کنید و دیگر برادرانم را تشویق کنید تا شهادت را در پیش گیرند .

برادرانم! نگذارید اسلحه برادر شهیدتان بر زمین بیفتد آنرا بردارید و راه برادرت را ادامه دهید. برادرانم! قدر پدر و مادر و خانواده را بدانید تا در دنیا و آخرت سر بلند باشید و گوش بفرمان امام باشید تا موفق شوید و خودسازی را فراموش نکنید اخلاق را سرلوحه رفتار و کردار خود قرار دهید و قرائت قرآن و مطالعات را هرگز فراموش نکنید .

در آخر چند جمله دعا:.

پروردگارا! چنان کن سربازان ما همواره دشمنان خویش را اندک بینند، سلحشوران بر آنان حمله آورند .

پروردگارا! نیروی دشمن را هر چه قوی باشد ضعیف ساز و ناخنهای درنده شان را از بیخ و برآور و میان آنان و سلاحی که بر ضد ما تجهیز کردند جدائی افکن و تار و پود قلبشان را با طوفان ترس بلرزان و خزانه ی توشه را از دسترسشان بدور دار و راه حمله و فرار را برویشان ببند و به بلای ره گم کردگان مبتلایشان ساز و از کمک پشتیبانان محرومشان کن و دم به دم از تعداشان بکاه و دلهایشان را از بیم و تردید پر کن و بازوهایشان را هرگز مگشای و زبانشان را به سخن هرگز مچرخان و در ساحت میدان آشفته و پریشان فرمای و چنان دمار از روزگارشان برآور که دیگران نیز جرات نیاورند به مرزهای ما حمله کنند و بر ما تعدی و تجاوز و تهاجم روا دارند .

پروردگارا! اینان که بناحق بر مرزهای ما هجوم آوردند دشمن تو باشند و با تو سر جنگ دارند پس تو هم با آنان به جنگ آی و سربازان ما را( با )حمایت فرشتگان خویش به جان آنان درافکن و بنیادشان را از ریشه برآور و چنان کن که به قتل و اسارت تن دردهند و یا به وحدانیت تو اقرار آورند و ترا به یکتائی بپرستند و برای تو شریک و نظیر نیدنیشند .

خدایا! جانم دادی و جانم را خواهی گرفت مرا در آن صراطی قرار ده که هیچ گاه در لحظه جان دادن غفلت نخورم .

خدایا! حزب الله را که با سوگند به ثارالله در لشکر روح الله برای شکست عدو الله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت جهانی بقیه الله است حمایت کن .

خدایا! مرا ببخش از گناهانم درگذر تو کریم و رحیم هستی .

خدایا! به من نعمتهایی دادی که من قدرش ندانستم و نه لیاقتش را داشتم پس مرا زبانی ده که سپاسگزار تو باشم. .

خدایا! به حدی گناه کردم از دستوراتت که شرمنده هستم مرا از بخشیده شدگان درگاه خود قرار ده .

دیگر عرضی ندارم جز صبر و اطاعت تمامی اعضای خانواده و دوستان آشنایان.

سلام مرا به همه دوستان آشنایان برسانید در ضمن مرا در جلوی مسجد جامع رستم رود دفن نمائید.

 

اللهم اخذل جیوش الکفار المنافقین .

ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذهدیتنا و هبلنا من لدنک و رحمه انک انت الوهاب .

 

 

در آخر دعای همیشگی

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) /حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار .

 

28/9/65

الحقیر ناصر محمودی