شهید «حسن احمدی»
نام پدر: رمضانعلی
روستای «ابچین» از توابع شهرستان نکا، در دومین روز از طلوع بهاری سال 1312، چشم به راه آمدن نوزادی بود که نامش را «حسن» نهادند. نوگلی از باغ زندگانی «رمضانعلی و خانمجان»، که با قدومش، شادی مضاعفی را به کاشانه این زوج زحتمکش بخشید.
اگرچه حسن با اتمام دوره ابتدائی به ترک تحصیل روی آورد، اما بعدها با ورود به جبهه، مقاطع راهنمایی و دبیرستان را در مجتمع رزمندگان ادامه داد.
در بیان تقیدات دینی او، همین بس که به سبب تربیت صحیح والدین، همواره در ادای واجبات و مستحبات، اهتمامی ویژه داشت. علاوه بر آن، با قرآن، این مصباح هدایت بشر نیز، مأنوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.
بنا به استناد گفته فرزندش «ربابه»، «حسن برای نماز اول وقت، اهمیت ویژهای قائل میشد. خانواده و خویشان را نیز به حضور فعال در صفوف نماز جماعت توصیه میکرد. نیایشهای شبانهاش تا پاسی از شب، در فضای خانه طنینانداز بود. نماز شبش را با اخلاص میخواند و آن را با نماز صبح و تلاوت قرآن به پایان میرساند.»
«اسکندر» در تکمیل صحبتهای برادرزادهاش اذعان میدارد: «رحل و قرآن او همیشه کنار دستش بود و در اولین ساعاتی که فرصت دست میداد، به تلاوت آن میپرداخت. علاوه بر آن، به نوهها، خواهرزادهها و برادرزادههایش که آیات الهی را قرائت میکردند، هدیه میداد و از این طریق تشویقشان میکرد.»
حسن که پیوسته خود را به زیور فضائل انسانی و خصائل نیکو میآراست، در رفتار و گفتار با دیگران، ادب و تواضع به خرج میداد. از اینرو، محبوب همگان بود.
برادرش «یحیی» در اینخصوص نقل میکند: «مادرم را در کودکی از دست داد، اما نسبت به پدرم احترام خاصی قائل بود. وی به عنوان پسر بزرگ خانواده، رفتار خوبی با خواهر و برادرهایش داشت. همیشه سعی میکرد که مشکلاتشان را حل کند. به همین دلیل، او را دوست داشتند. حتی در رفع گرفتاریهای اقوام و هممحلیها نیز، اگر کاری از دستش بر میآمد، انجام میداد.»
حسن در سال 1354 در سازمان آب شهرداری بهشهر، به عنوان مسئول انشعابات شهری، مشغول به کار شد.
مطالعه اعلامیههای امام خمینی، حضور در راهپیمائیهای ضد رژیم و محافل مذهبی، از جمله اقدامات این مبارز آگاه در ایام انقلاب به شمار میرود.
با ظهور انقلاب و تشکیل بسیج، او به عضویت این نهاد مردمی در آمد و فعالیتهایش را در راستای تحقق دستاوردهای انقلاب از سر گرفت.
او که شرکت در جهاد را یک تکلیف الهی میدانست، با حضور در عملیات پیروزمندانه بیتالمقدس، به عقیدهاش جامه عمل پوشانید.
او در همین سال(1361) در عملیاتهای رمضان و والفجر مقدماتی نیز، نقش بسزایی ایفا کرد. البته حضورش در آوردگاه رمضان، منجر به جراحت و انتقالش به بیمارستان شیراز شد.
عملیاتهای والفجر 1 الی 8، کربلای 1، 4، 5 و 10، از دیگر میادین حضور او محسوب میشود.
لازم به ذکر است که حسن در رزمگاه کربلای 1 و 10 نیز، آسیب دید و پایش را از دست داد.
حسن در طول مدت حضورش در دوران دفاع مقدس، در کسوت جانشین و معاون گردان ثارالله، و فرماندهی گروهان و گردان، خدمات شایانی از خود به یادگار گذاشت.
او از 11/10/1366 الی 16/8/1368، عهدهدار مسئولیت ساخت پروژه آشپزخانه در هفتتپه بود.
احمد که سرافرازی ایران عزیز را مرهون حماسههای فرزندان این مرز و بوم میدانست، جهت پاسداشت آنان و اشاعۀ فرهنگ ایثار و شهادت، همواره به دیدار خانوادههای شهدا و دلجویی از آنان مبادرت داشت.
به گفته خانواده، «حسن همیشه از فداکاری رزمندگان صحبت میکرد. او از جبهه که میآمد، در خانه آرامش نداشت. دوست داشت زودتر مرخصیاش پایان یابد و مجدد به منطقه برگردد.»
حسن علاوه بر حضور مستمر در مناطق عملیاتی، فرزندش را هم به جبهه فرستاد. او حتی دیگران را نیز، به شرکت در جهاد و دفاع از وطن تشویق میکرد.
«فرشته» از آن روزهای پدر حکایت میدارد: «پدرم، چون همزمان با شوهرم در جبهه بود، به من سفارش میکرد که صبر داشته باشد. از آنجا که بچههای کوچک داشتم، میگفت که باید برای آنها، هم پدر باشی و هم مادر. مبادا موقع مشکلات گلهای داشته باشی! صبور باش و زینبی عمل کن.»
و عاقبت، حسن در 12/12/1388 به دلیل عارضه شیمیایی، در بیمارستان ساسان تهران، شربت شهادت را نوشید و به وصال دوست نائل گردید. سپس با وداع همسرش «حوریه امیری» و دیگر یادگارانش «ولیالله، علی، لیلا، خدیجه، رقیه و فاطمه»، در بوستان «بهشت فاطمه» سارو به خاک سپرده شد.