نام پدر : حبیب
تاریخ تولد :1337/11/15
تاریخ شهادت : 1359/11/29
محل شهادت : ایلام

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید محمد حسین محمودزاده*

 

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

وَنُريدُ أنْ نَمُنّ عَلَی الّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الارْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أئمًّْة وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ

 

درود به رهبر كبير انقلاب امام خمینی

انقلاب اسلامی ایران پس از به جای گذاشتن هزاران شهید به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید و ایران پایگاهی برای سازمان‌های آزادی بخش و امید مستضعفین تمام کشورهای تحت استعمار ابرقدرت‌های جهان شد در این برهه از زمان حساس تاریخ خداوند نعمت بزرگی به ما عنایت کرد و ما وارث خون هزاران شهید شدیم و اسلام به امانت به ما سپرده شد و مورد آزمایش خدا قرار گرفتیم. امپریالیسم آمریکا نابودی خود را به دست ایران می‌بیند و توسط مزدور حلقه به گوشش صدام یزید به خیال خام خود می‌خواهد جمهوری اسلامی را از بین ببرد، آمریکا و عراق و کشورهای مرتجع غرب و شرق از صدور انقلاب می‌ترسند وظیفه ما در این برهه از تاریخ سرنوشت ‌ساز خون دادن در راه پیروزی اسلام بر کفار و پیروی از خط امام با صدور انقلاب به کشورهای تحت استعمار ابرقدرت‌هاست و توطئه افراد غرب و شرق زده که می‌خواهند جمهوری اسلامی را به سازش با غرب و شرق بکشانند و هدفشان منزوی کردن خط امام است خنثی کنیم، برادران همرزم در جبهه‌ها بدانند که ما به خاطر احیای مکتب می‌جنگیم و خون می‌دهیم و تواي برادر پاسدار بعد از ما  شما رسالت بزرگی به گردن دارید و شما باید خط مکتبي سپاه که همان خط اصیل امام است حفظ کنید و مواظب کسانی که می‌خواهند سپاه را این خط منحرف کنند باشید، بگفته معلم شهید آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنهایی که مانده‌اند با يد کاری زینبی ‌کنند و گرنه يزیديند.

پیام من به خانواده: پدر عزیزم افتخار کن که پسرت در راه خدا کشته شد و تواي مادرزینب واربه دیگر برادران روحیه بده تا در جبهه‌ها بر علیه کفار بجنگند واز اسلام دفاع کنند.

برادران! منافقین و لیبرالهای که مقابل خط امام ایستاده‌اند توطئه‌هایشان را در نطفه خفه کنید،که اینها از کفار بدترند و ادامه دهنده راه شهدای انقلاب اسلامی باشید.

خواهران من! شما فرزندان مجاهد و رزمنده ای تربیت کنید که اسلام به آنها احتیاج دارد و مسئولیت خطيري در جامعه اسلام به عهده شماست برای همه شما آرزوی موفقیت از ایزد یکتا می‌کنم.

در خاتمه پدر مقدار 5٬000 تومان وجه اينجانب را به حساب جنگ‌زدگان واریز نمایید و بقیه نزد خودتان باشد.

 

خداحافظ

محمد حسین محمودزاده 

59/11/7


زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد محمدحسين محمودزاده*

 

نام پدر: حبيب‌الله

با آمدنش در روز ميلاد امام‌حسين(ع)، نيمه بهمن 1337 را براي «حبيب‌الله و فاطمه‌صغري» با شادماني رقم زد. كودكي‌های «محمدحسين» در طبيعت بكر روستاي «كوهستان» از توابع «بهشهر» سپري شد.

او با اتمام مقاطع ابتدائی و راهنمایی، موفق به اخذ دیپلم رشته تجربی در دبيرستان شبانه‌روزي «سعدي» بهشهر شد.

او هم‌زمان با بيداري مردم در برپايي نهضت انقلابي سال 1357، به صفوف انقلابيون پيوست و هم‌نوا با آنان، ندای آزادی سر داد.

توزیع اعلامیه و حضور در تظاهرات تهران، از جمله اقدامات محمدحسین به شمار می‌رود.

محمدحسین اولين فعاليت‌هاي فرهنگي خود را از كوهستان آغاز كرد؛ از جمله، در قالب ايجاد كتاب‌خانه، تشكيل كلاس قرآن براي جوانان، راه‌اندازي صندوق قرض‌الحسنه ـ جهت كمك به افراد بي‌بضاعت ـ و طرح مباحث ديني و سياسي جهت بيداري جوانان و جذب آن‌ها به سمت نظام انقلاب اسلامي.

او هم‌زمان با پوشیدن جامه پاسداری در 1358/6/25، در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه ساری مشغول به خدمت شد.

شيپور جنگ كه نواخته شد، براي رفتن به جبهه، از مادر اجازه گرفت. مادر گفت: «من طاقت دوري تو را ندارم. همين‌جا در سپاه بمان.» محمدحسين كه گويي بي‌قراري عجيبي در دلش موج مي‌زد، اين‌گونه قلب ناآرام مادر را آرام كرد: «اين‌همه سال مال تو بودم، ديگر براي خدا هستم. تا حالا امانتي بودم، اما الان مي‌خواهم پيش خدا بروم.»

از این‌رو، در 8 آذر 1358 راهی کردستان شد. سپس، در 23 بهمن همین سال(58)، در واحد اطلاعات ـ عملیات ساری به ادای تکلیف پرداخت؛ و یک سال بعد نیز، در کسوت نیروی عملیاتی در بندر انزلی به سر برد.

او در سمت تیربارچی و فرماندهی دسته نیز، خدمات شایانی در کارنامه افتخارات خود به یادگار گذاشته است.

حضور در جمع خانواده‌های شهدا و دستگیری از آنان، از جمله فعالیت‌های او در پشت جبهه به شمار می‌رود.

خوش‌خلقي و اخلاص در گفتار، محمدحسین را نزد همگان محبوب کرده بود. او كه در رعايت  اصول اخلاقی و حقوق ديگران نيز متعهد بود، در مرخصی‌هایش از جبهه، سعي مي‌كرد ساعاتي را براي شب‌نشيني انتخاب كند تا سر و صداي‌شان موجب آزار همسايه‌ها نشود.

«زهرا» در بیان توسل و تقيَد برادرش روایت می‌کند: «وقتي از خط مقدم برمي‌گشت و ساكش را باز مي‌كردم، جز لباس، قرآن هم در آن بود. هميشه مي‌گفت: به فرمايش امام‌خميني، يك دست‌مان بايد قرآن و يك دست‌مان سلاح باشد. قرآن برايش اسلحه‌اي بود كه در اولويت قرار داشت.»

سرانجام، محمدحسین در 1359/11/26، در ايلام طي درگيري با دشمن، به فيض شهادت نائل آمد. سپس، جسم مطهرش نیز، با بدرقه اهالی قهرمان‌پرور بهشهر، در بوستان شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.  

و اما مادرش، حال آن روزهاي محمدحسين را این‌گونه بیان می‌کند: «آرزويش ديدار امام خميني بود كه متأسفانه، ممکن نشد. بعد از شهادتش كه به ديدار امام رفتم، ياد خواسته محمدحسين افتادم و خيلي متأثر شدم!»