«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»
الف)تولد و کودکی :
1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :
حسن محمدی (مستعار: جبرئیل)
2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:
سال 1348، روستای منجیر بخش کجور شهرستان چالوس
3- نام و شغل پدر :
مطیع الله، کاسب
4- نام و شغل مادر:
صدیقه، خانه دار
5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:
دو برادر – سه خواهر، فرزند پنجم
6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :
پدر: مسجد می رفتیم با خودمان می بردیم در خانه هم نماز یادشان می دادیم. وقتی بزرگ شد علاقه ی زیادی به خواندن مرثیه و نوحه داشت و صدایش هم خوب بود. بچه ها را جمع می کرد در مسجد دعای کمیل می خواند و به آن ها قرآن درس می دادد. ایشان کتاب های مذهبی مطالعه می کرد. خیلی قرآن می خواند. ایشان نماز جمعه شرکت می کرد. مادر: همیشه با نماز و با دعا بود و همیشه مسجد می رفت. در مورد حجاب خیلی سفارش می کرد. روز و شب قرآن می خواند ما به او می گفتیم مسلمانی هم حدی دارد! برادر: ایشان حتی با خریدن پفک، آدامس بچه های محل را جمع می کرد و دعای کمیل برگزار می کرد و قرآن، مسجد مکبر هم بودند. خواهر: همیشه شب جمعه قرآن می خواند، نماز می خواند و همیشه می گفت دوست دارم گمنام شوم. اهل نماز شب هم بود.
7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه – نام فرد آموزش دهنده ):ـــــــــــــ
8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــ
ب)تحصیلات:
1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :
ابتدایی را در مدرسه ی قیام در روستای منجیر بخش کجور شهرستان نوشهر
2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :
تا اول یا تا دوم راهنمایی خواند. در مدرسه ی شهید مطهری شهرستان چالوس
3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ــــــــــــ
4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــ
5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :
بله، در کارخانه کار می کرد و در کار مغازه ی خیاطی هم به برادرش کمک می کرد.
6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ــــــــــــ
پ)سربازی :
1- خدمت سربازی : ــــــــــــ
2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــ
3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــــــــ
ت ) ازدواج :
1-وضعیت تاهل :
مجرد
2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ــــــــــــ
3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــــــــ
4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):
پدر: بیش تر به مادرش و خواهرانش علاقه داشت چون محبت می کردند و بچه ی آرامی بود ایشان. بر خوردش با ما و خانواده مودبانه بود. مادر: اوقات بیکاری بیکار نبود و سر کار در کارخانه می رفت. برادر: ایشان خوش خلق بود و با حجب و حیا. خواهر: ایشان با خواهر و برادر صمیمیت خوبی داشتند. با مردم خیلی خوب بود و نسبت به حق دیگران خوب بود. شاگرد ممتاز بود
ث)شغل شهید :
1- شغل رسمی و شغل فرعی : ــــــــــــ
2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــــــــ
3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــ
ج) فعالیت های انقلابی :
1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ــــــــــــ
2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــ
3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ــــــــــــ
4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :
5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود :
سابقه درگیری ندارد. پدر: ایشان 22 بهمن مسجد را زینت می کرد بعد برای این که بچه ها را جمع کند مسجد هر شب یک چیز می خرید و آن ها را جمع می کرد و دعای کمیل و جلسه ی قرآن برگزار می کرد.
ح) سوابق جبهه :
1- حضور در جبهه :
درجبهه حضور داشت
2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :
ایشان اول بار در سن راهنمایی بود راهی جبهه شد و به جزیره مجنون اعزام شد با مسئولیت امدادگری 3 ماه بود. و در اعزام دوم 6/12/64 از بسیج سپاه چالوس اعزام شد. به جنوب با مسئولیت امدادگری و 22/12/64 در ادامه ی عملیات والفجر8 در فاو به فیض شهادت نایل شد و 10 الی 11 سالی مفقود الاثر بودند که سرانجام در سال 74 و 75 تشییع شد و در جوار امامزاده روستای منجیر بخش کجور شهرستان چالوس دفن شد.
3- مجموع مدت حضور در جبهه : ــــــــــــ
4- مسئولیت در جبهه : ــــــــــــ
5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــــــــ
6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــ
7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت : ــــــــــــ
8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری : ــــــــــــ
ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:
1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)
پدر: یک روز جمعه به من گفت: بابا! بیا با هم برویم نماز جمعه و آمدیم نماز جمعه آن وقت نماز جمعه رو به روی شهربانی توی خیابان برگزار می شد. بعد ایشان به من گفت: بابا! پول داری؟ من 100 تومان به ایشان دادم بعد با هم رفتیم کنار صندوق کمک به جبهه رسیدیم 100 تومان را داد و 10 تومان گرفت. گفتم: حسن جان! تو که گفتی من پول ندارم. گفت: همین 10 تومان بس است جبهه واجب تر است. وقتی بار اول از جبهه آمد یک شب من دیدم از اتاقش صدای زمزمه می آید، حدودا ساعت 5/2، 3 بود. می دانستم وقت نماز نیست ولی به این بهانه رفتم توی اتاقش گفتم: حسن جان! وقت نماز است؟ گفت: نه بابا! من یواش یواش نماز می خوانم تا صبح شود. بعد با خود گفتم: من پیر مرد بخوابم و این جوان نماز بخواند! بعد پیش او رفتم تا وقت نماز صبح شد.