«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»
الف)تولد و کودکی :
1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :
یونس امانپور
2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:
6/1348، روستای آزادمون شهرستان محمودآباد
3- نام و شغل پدر :
اسحاق، کشاورز
4- نام و شغل مادر:
سکینه، خانه دار
5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:
پنج برادر، یک خواهر. فرزند سوم
6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :
پدرشهید: ایشان خیلی پای بند به مسائل دینی بود و همیشه با ما به مجالس مذهبی می آمد. کارها را بر اساس احکام اسلامی مقایسه می کرد. خیلی به نماز و نماز جماعت پایبند بودند و تمام کارهای خود را با نمازش می سنجید. عاشق اهل بیت بود .از کوچکی فرزندانم را در چنین مراسم هایی می بردم.
مادرشهید: نمازش هیچ وقت ترک نمی شد. درنماز جماعت و جمعه شرکت می کرد. مرتب قرآن می خواند. یعقوب، برادرشهید: ایشان بیش تر اوقات در دعای کمیل شرکت می کرد.
7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه – نام فرد آموزش دهنده ):
ـــــــــــــ
8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):ــــــــــ
ب)تحصیلات:
1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :
اول تا پنجم ابتدایی روستای آزادمون شهرستان محمودآباد.
2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :
اول تا سوم راهنمایی روستای آزادمون محمودآباد
3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :
تا سوم دبیرستان رشته ی فرهنگ و ادب، مدرسه ی بهشتی محمودآباد
4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه :ـــــــــ
5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :
بله، در کار های کشاورزی به خانواده کمک می کرد.
6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :
پ)سربازی :
1- خدمت سربازی :ـــــــــــ
2- یگان اعزام کننده :ـــــــ
3- سال اعزام و محل آموزش سربازی :ـــــــــ
ت ) ازدواج :
1-وضعیت تاهل :
مجرد
2- نام همسر و تاریخ ازدواج :ــــــــــــ
3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):ـــــــــ
4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):
پدرشهید: بیش تر به مادرش علاقه داشت. اهل کمک به دیگران بود. همیشه مراقب رفتارش نسبت به پدر و مادر بود. نسبت به دیگر فرزندانم مهربان بود. و به آن ها خیلی احترام می گذاشت و با هم رفیق بودند. بسیار مودب بود. درس اش خوب و خیلی علاقه مند بود. در کار کشاورزی به من کمک می کرد .ما آن زمان مغازه برنج فروشی داشتیم که تمام مسئولیت با شهید بوده. نسبت به حجاب و بی احترامی کردن به بزرگ ترها خیلی حساس بود.
مادرشهید: ایشان اهل کشتی بود و در مسابقات کشتی محلی شرکت می کرد. خیلی خوش اخلاق و معاشرتی بود.
ث)شغل شهید :
1- شغل رسمی و شغل فرعی :ـــــــــ
2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :ــــــــــ
3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی:ــــــــــ
ج) فعالیت های انقلابی :
1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :ــــــــــ
2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد :ــــــــــــ
3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :
مادرشهید: ایشان با آقای دشتی در منزل اعلامیه ها و نوارها را جمع آوری می کرد و با راهنمایی آقای دشتی اعلامیه های امام را پخش می کرد.
4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :
پدرشهید: ایشان در تمام مراحل با پایگاه بسیج همکاری داشت. در جمع آوری کمک های مردمی به جبهه فعالیت می کرد.
5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود :
ح) سوابق جبهه :
1- حضور در جبهه :
در جبهه حضور داشت.
2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :
1/7/63 تا 26/9/63 با مسئولیت تیربارچی بسیجی جبهه رفت . گردان مسلم لشکر 25 کربلا
17/2/65 تا 31/4/65 با مسئولیت تیربارچی بسیجی جبهه رفت به جنوب.
30/1/67 تا 4/3/67 با مسئولیت آر پی جی زن بسیجی جبهه رفت. در همه ی این اعزام ها از سپاه محمودآباد اعزام شد.
3- مجموع مدت حضور در جبهه :
4- مسئولیت در جبهه :
تیربارچی، آرپی جی زن
5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :ـــــــــ
6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد :ـــــــــ
ایشان در 4/65 در مهران بر اثر اصابت ترکش به پشت مجروح شد و در بیمارستان باختران بستری شد.
7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :
ایشان در تاریخ 4/3/67 در شلمچه به درجه شهادت نائل گشت.
8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :
به مدت 7 سال مفقود بود و سرانجام 6/11/74 تشییع شد. و در گلزار شهدای روستای آزادمون شهرستان محمودآباد دفن شد.
ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:
1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)
مادرشهید: آقای داوود رضایی به همراه پسرش که از آشنایان ما بودند وسایل یونس را آوردند پسرش گفت زمانی که یونس را دیده بودم مجروح بود و داخل سنگر نشسته بود. ما صد متر که جلوتر رفتیم سنگر منفجر شد. من نمی دانم شاید اسیر شده باشد! من گفتم: یونس عاشق شهادت بود اگر شهید شد به من بگو با خنده به او گفتم: هر چه شد بگو: گفت: یونس پیک ما بود وقتی فرمانده شهید شد او جانشین او شد و وقتی سنگر ما آمده بود پایش تیر خورده بود و این زمان بود که فهمیدم عملیات لو رفته و کمین خوردیم. او به ما گفت شما بروید من خود را به شما می رسانم وقتی از سنگر دور شدیم سنگر منفجر شد. حال نمی دانم او چه شده است ،شهید یا اسیر نمی دانم!