نام پدر : محمدرضا
تاریخ تولد :1347/12/01
تاریخ شهادت : 1367/03/04
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

. خدایا! من می خواهم جواب خون شهیدان را با خون خود بدهم و به قافله شهدا بپیوندم و از کاروان حسین عقب نمانم. خدایا! دوست دارم تحت ولایت ولی امر، خمینی بت شکن، جانم را در گرو تو بگذارم و بقیه عمرم را بر عمر او اضافه کنم که او می تواند هم خون دهد وهم پیام آور خون ها باشد.
2. برادر و خواهر مسلمان و مومن! این انقلاب مال توست. هر قدم که در راه خیر برداشتی، جهت سعادت خود برداشتی!
3. برادران! برادران عزیز! قدر امام عزیزتان را بدانید، قدر امام عزیزتان را بدانید.
4. خدایا خبرالله را که با سوگند به ثارالله در لشکر روح الله برای شکست عدوالله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت جهانی بقیة الله است حمایت کن.

زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

علیرضا محمدی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1/5/1347 - آمل

3- نام و شغل پدر :

محمدرضا، کارمند دادگستری

4- نام و شغل مادر:

مولود قاسمی، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

پنج فرزند، فرزند دوم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

ایشان در یک خانواده متدین و مذهبی در سال 47 در آمل متولد شدند. ایشان تا دوره راهنمایی تحصیل کردند و بعد از آن دیگر ادامه تحصیل ندادند و در کنار پدر در نانوایی مشغول کار شدند و پس از مدتی به انتخاب خودشان ازدواج کردند و در پایگاه و مسجد فعالیت می کردند پس از مدتی عشق به امام(ره) و جبهه ایشان را به سوی جبهه سوق داد و به جبهه اعزام شدند و طی چند مرحله اعزام به شهادت رسیدند.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ـــــــــــــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

مدرسه دوازده فروردین آمل

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه شهید سراجی آمل

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ــــــــــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

در نانوایی به پدر خود کمک می کردند

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

بعد از دوره راهنمایی به جبهه اعزام شدند

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ــــــــــــــــــــ

2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

متاهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

صغری حبیب نتاج، 5/66

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــــــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

ایشان فردی مهربان و خوش رفتار در خانواده بودند و به همه ی افراد خانواده خود احترام می گذاشتند و به پدر و مادر خود بسیار علاقمند بودند و در کارها به آن ها کمک می کردند. برادر ایشان عباس می گوید، ایشان الگوی خیلی خوبی در خانواده برای ما بودند.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

شاطر نانوائی، از سال 62 الی 67

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــــــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ــــــــــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ــــــــــــــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

در مسجد و برای جمع آوری کمک رزمنده ها فعالیت می کردند

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ــــــــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

23/6/62 ، 1 ماه و 10 روز سپاه امل لشکر 25 کربلا. آموزشی

4/8/62 ، 2 ماه و 4 روز سپاه آمل لشکر 25 کربلا. جنوب

5/2/64، 2 ماه و 18 روز سپاه آمل لشکر 25 کربلا. غرب

30/1/67، 1 ماه و 5 روز سپاه آمل لشکر 25 کربلا. جنوب

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

حدود 10 ماه

4- مسئولیت در جبهه :

تک تیرانداز

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :

یک بار- اصابت ترکش، جنوب

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

4/3/67 ، شلمچه

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

چندسال مفقود بودند. 11/4/74، امام زاده ابراهیم(ع) آمل

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

مادر شهید: او عاشق جبهه و شهادت بود و همیشه با خودش این شعر را زمزمه می کرد:

من آن شمعم که خاکستر ندارم                   شهید مکتبم پیکر ندارم

می گفتم چرا این حرف ها را می زنی می گفت:« خوش به حال آن شهیدی که پیکرش برای پدر و مادرش نیامد.»

برادر شهید - عباس محمودی: یکی از مشوق های اصلی من برای جبهه برادرم بودند. یک پایگاهی سال 66-67 بود که خود ایشان با آن ها هماهنگی کردند و من رفتم ثبت نام کردم ولی گفتند شما کوچک هستید من آن زمان راهنمایی بودم ولی ایشان خیلی مداومت به خرج دادند تا من را ثبت نام کردند. ایشان من را با لندرور به پادگان وکیل بابل رساندند و 500 تومان خرج سفر به من دادند و با شهید خجسته با هم به جبهه رفتند که حدود 20 روز بعد از رفتن آن ها شهید خجسته به شهادت رسیده بودند.

اولین باری که ایشان داشتند می رفتند آن زمان ها از تکیه اسک رزمنده ها را اعزام می کردند، مادرمان ایشان را از زیر قرآن رد کردند و ایشان با حالت خنده و شوخی دو، سه بار از زیر قرآن رد شدند و ما ایشان را تا تکیه اسک بدرقه کردیم. ایشان آدم شوخ طبعی بودند. زمانی که متوجه می شدند ما ناراحت هستیم شوخی          می کردند تا فضا و حال و هوا عوض شود وقتی سوار اتوبوس می شدند با دوستانشان شوخی می کردند و ما     را از آن حالت غم و ناراحتی بیرون می آوردند.

ایشان همیشه از جبهه برایمان تعریف می کردند می گفتند بعضی روزها به ما غذا نمی رسد شاید 48 یا 24 ساعت غذا نداشته باشیم و دوباره نان خشک ها را توی آب بیندازیم و بخوریم. همیشه هم در بین بستگان این چیزها را مطرح می کردند. وقتی می پرسیدیم چرا این ها را مطرح می کنی؟ می گفتند:« بگذار مردم بدانند در جبهه چه می گذرد و نگویند آنها بخاطر پول می روند.»

برادر شهید- محمد محمدی: پدرم تعریف می کرد برادرم قد و هیکل خوبی داشتند و رزمی کار بودند، کونگ فو کار می کردند. پدرم به ایشان گفت اگر می خواهی این ورزش را انتخاب بکنی نباید باعث اذیت و آزار کسی شوی و کسی بیاید پیش من شکایت، بعد از مدتی یک روز یک آقایی آمدند مغازه پدرم و گفتند علیرضا پسر شماست گفتم بله، جلو آمدند و صورتم را بوسید گفت آقا چه بچه خوبی تربیت کرده اید از او ماجرا را پرسیدم، گفت من چند خیابان بالاتر مرغ فروشی دارم ایشان هر روز صبح با موتور و با سرعت زیاد از جلوی مغازه من رد می شد یک روز جلوی او را گرفتم و با او دعوا کردم و زیر گوش او زدم، او از موتور پیدا شد وقتی من هیکل او را دیدم ترسیدم گفتم الان جوان هم هست غرور دارد من را می زند ولی با کمال تعجب صورت خود را جلو آورد و گفت این سمت را هم بزن و من خودم از کار او شرمنده شدم وقتی او رفت همسایه ها گفتند که فرزند شماست و قهرمان کونگ فو هست. آمدم از شما برای تربیت چنین فرزندی تشکر کنم و عذرخواهی کنم.

 

 


وصیت نامه

اسکن وصيت نامه در قسمت تصاوير موجود مي باشد


زندگی نامه

اسکن زندگینامه درقسمت تصاویرموجودمی باشد