نام پدر : علی اصغر
تاریخ تولد :1339/08/10
تاریخ شهادت : 1364/03/27
محل شهادت : مریوان

وصیت نامه

*وصيت­نامه شهيد اسماعيل محمدي*

 

 

 فرزند علي­اصغر

بسم الله الرحمن الرحيم

وقتي بنا شد كه شهيد منزلش در ملا اعلي باشد، از چه خوف دارد. «امام خميني»

آرزو دارم كه با روي خونين و بدني پاره پاره رسول خدا (ص) و حسين (ع) را ملاقت كنم تا در پيشگاه خداوند روسفيد باشم. اين خون حسين (ع) است كه در رگ­هاي رهبر عزيزمان امام خميني به جوش آمده و به خواست الله چيزي به عمر صدام و صدام­يان و سپاه كفر و الحاد باقي نمانده است.

خون شهدا همچون سيلي برق­آسا كاخ­هاي كاخ­نشينان و مستكبرين تاريخ را در هم كوبنده و ويران مي­كند بار خدايا اين قطره خون ناچيز و جان ناقابل ما در راه مكتب ريخته شود و اسلام به پيش رود. هزارها بار به ما جان ده تا در راه تو مبارزه كنم و به شهادت برسم. پدر و مادر مهربانم! مي­دانم كه در سوگ من خواهيد نشست و به يادم خواهيد بود البته مي­دانيد كه من عاشق حسين بوده و هستم و مدت­ها در راه اسلام قدم بر مي­دارم زحمات زيادي براي من كشيديد ولي هيچ يك از آن زحمات را براي­تان جبران نكرده­ام. آرزو داشتم كه خدمتگزار صادق براي شما باشم ولي موقعيت طوري است كه اسلام بيشتر به ما احتياج دارد. مادرم! زينب­وار بعد از مرگم مقاومت كن و كوچك­ترين ناراحتي به خود راه نده تا دشمنان اسلام سوء استفاده كنند. پدر و مادرم بايد به خود بباليد كه توانستيد فرزندي كه از سوي خدا به شما امانت داده شده به سوي­اش فرستاديد و خيانت نكرديد هر چند مشكل هست كه چون داراي زن و بچه هستم ولي مادر! اين همه شهدا بعد از انقلاب و جنگ و دوره امام حسين (ع) همه مثل هم بودند. بايد تحمل كنيد و من هم در پيشگاه حضرت فاطمه شفاعت خواهي شما را مي­كنم.

برادر بزرگوارم از شما بي­نهايت متشكرم. در زندگي كمك­هاي زيادي به من كرديد و نتوانستم جبران زحمات شما را بكنم. اميدوارم مرا مورد بخشش قرار دهيد. برادر، مردن حق است چه بهتر مردن در راه خدا و حراست از ميهن اسلامي باشد. برادر بعد از شهادت­ام اين وصيت را از شما مي­خواهم كه اجرا كني اولاً همسر و فرزندان­ام را به شما مي­سپارم در كنار پدر و مادرم خوب تربيت­شان كن آن چه را كه من اميد داشتم انجام بده كه ناراحتي زندگي را تحمل نكنند و منصوره عزيزم فكر نكند كه بي­پدر هست هر موقع سراغ مرا گرفت او را گول نزنيد كه به مسافرت  رفته حرف حق را به او بزنيد كه در جنگ حق عليه باطل شهيد شده تا از كوچكي قوي و رزمنده بار بيايد تا دشمنان اسلام فكر بد نكنند. ديگر باره مكان دفنم اگر مايل باشيد در امام­زاده ابراهيم كنار ديگر شهدا مرا دفن كنيد هر چند آرزو دارم جسدم مثل حسين (ع) و ديگر شهدا زير آتش گلوله دشمنان له شود تا بيشتر در نزد خدا روسفيد باشم اگر براي­تان مشكل هست در امام­زاده درويش­علي محل جايي كه از معدومين فاصله داشته باشد. همسرم از اين­كه نتوانستم همسر خوبي برایت باشم مرا پيش جدت مورد عفو قرار مي­دهي؟ چون در مدت زندگي ناراحتي­ها كشيدي ولي خودت مي­داني كه همه­اش براي اسلام و تداوم زندگي خانوادگي و در چارچوب اسلام بود و من هم خيلي خوشحال هستم كه با زني از خانواده سادات ازدواج نمودم و باعث افتخار من می باشد. فاطمه وار زندگی کن و بچه ها را خوب تربیت کن. اگر بچه ای که در راه است پسر باشد مثل یک {} تا راه مرا  ادامه دهدو اسلحه ام را به دست گیرد و اگر دختر بود که خودت می دانی{}.  

 


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

اسماعیل محمدی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

بامرکلا آمل

3- نام و شغل پدر :

علی اصغر، کشاورز

4- نام و شغل مادر:

جواهر محمدی، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

شش فرزند. فرزند چهارم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

ایشان در یک خانواده متدین و مذهبی در آمل متولد شدند. ایشان دوران تحصیلی خود را به خوبی پشت سر گذاشتند و دیپلم گرفتند و بعد از آن به سربازی رفتند.  در دوران سربازی ازدواج کردند و در دادگاه انقلاب به عنوان منشی مشغول به کار شدند و همزمان فعالیت انقلابی انجام می دادند و به جبهه اعزام شدند  طی چند مرحله و  با داشتن دو فرزند به شهادت رسیدند.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ): ــــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

مدرسه شهید منتظری آمل روستای دیوکلا

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه شاکری آمل

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

دبیرستان ثانی آمل، رشته علوم تجربی

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

کشاورزی

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

بعد از دوره دبیرستان دیگر ادامه تحصیل ندادند.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد

2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی :

چهل دختر و پیرانشهر

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

متاهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

سیده خدیجه علوی. 27/3/61

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):

دو فرزند. اسماعیل و منصوره

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

ایشان فردی مهربان و خوش رفتار در خانواده بودند و به همه احترام می گذاشتند و به همسر و فرزندان و خانواده خود علاقمند بودند و در کارها به آنها کمک می کردند.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

منشی دادگاه

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :

دادگاه انقلاب آمل

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ــــــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

در راهپیمایی شرکت می کردند.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

در پشت جبهه فعالیت می کردند

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود :

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد : ــــــــــــــــ

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ــــــــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه : ــــــــــــــــ

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

27/3/64، مریوان، اصابت تیر مستقیم

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

31/3/64، گلزار شهدای روستای بامرکلا آمل

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

مادر شهید: آخرین باری که داشت می رفت آمد خداحافظی کرد و از در بیرون رفت یک حالتی شدم و رفتم به او بگویم که نرو ولی دیدم نیست انگار پرواز کرد و رفت من خیلی ناراحت بودم و بی تابی می کردم چند مدت شد دیدم نامه ای نمی آید گفتم او که همیشه زود به زود نامه می داد چرا الان نامه نداد، خیلی نگران شدیم. فردا صبح پسرم ابراهیم داشت پدرش را می برد دکتر به او گفتم زودتر برگردید که برویم تلفن بزنیم ببینیم اسماعیل چه شد. آنها وقتی داشتند می رفتند شورای محل آنها را دید، آنها همه خبر داشتند و جنازه اسماعیل را آورده بودند آمل ولی ما خبر نداشتیم شورای محل همراه آنها تا ایستگاه رفت و آنجا به ابراهیم گفت و بعد ما هم باخبر شدیم.

خواهر شهید - توران محمدی: آقای سید کاظم حسینی می گوید که  شب قبل از شهادت  ایشان با هم در کردستان بودند می گفت آن شب ایشان رفتند غسل شهادت کردند و چهره ی نورانی پیدا کردند به او گفتیم اسماعیل چهره ات نورانی شد می خواهی شهید شوی او گفت نه من لیاقت شهادت را ندارم آنها چند تا رفیق بودند که آن شب نوبت او بود نگهبانی بدهد که منافقین او را شهید می کنند و بقیه دوستانش را که در سنگر بودند را هم به شهادت می رسانند.

همسر شهید: ایشان پسر عمه پدرم بودند و زمانی که به خواستگاری من آمدند من سوم راهنمایی بودم و ایشان سرباز بودند خانواده ام او را قبول کردند چون خیلی متدین و آدم خوبی بود. وقتی از من سوال کردند من گفتم می خواهم درس خود را بخوانم که ایشان گفتند من هم دوست دارم که درس خودت را ادامه بدهی و خانواده ام راضی بودند و ازدواج ما سر گرفت.

ایشان زمانی که می خواست برود جبهه در خانه با من خداحافظی کرد و زمانی که می خواستم بدرقه اش کنم من را قسم داد که نروم چون می گفت طاقت دیدن گریه هایت را ندارم، بار آخری که داشت می رفت هم من را نگذاشت بروم و وصیت نامه خودش را به دستم داد و گفت من این بار دیگر برنمی گردم و به خانواده خودش هم گفت:« بعد از شهادت من بچه ها را از او جدا نکنید و او را اذیت نکنید اگر می خواهد ازدواج کند مانع نشوید خدیجه برای من عزیز است» و خداحافظی کرد و رفت و دیگر برنگشت.