نام پدر : محمد
تاریخ تولد :1339/08/04
تاریخ شهادت : 1360/09/29
محل شهادت : دهلاویه

خاطرات

حوریه محمدیان خواهر شهید می گوید: زمانی که برادرمان حسن در جبهه بود شهید برای جبهه رفتن بی طاقتی می کرد ما به او می گفتیم: تو صبر کن تا برادرت از جبهه برگردد و بعد برو. اما او یک روز عکس خودش را آماده کرد و به منزل من آمد. کتابهایش را از منزلم جمع آوری کرد و بعد از چند روز عازم جبهه شد.

 

سعید حسین پور دوست و همرزم شهید می گوید: شهید بزرگوار پس از ثبت نام در بسیج مرکزی بهشهر و اعزام به منطقه ی اردوگاه رامسر، به یاد دارم هنگام آموزش نظامی در منطقه ی اردوگاه رامسر جلوتر از همه در صفوف صبحگاهی به کلاسهای عقیدتی و نظامی حاضر می شد. و سر از پا نمی شناخت حتی بعضی از شبها جهت رزم شبانه و مراسمات خاص نظامی با لباس نظامی و پوتین می خوابید که اگر نیمه شب آماده باش شد بدون هیچ معطلی و مسامحه خود را در دل شب به میدان نظامی برساند.

روزهای آخر آموزش نظامی لحظه شماری می کرد تا هر چه زودتر آموزش به پایان برسد و ایشان زودتر اعزام شود. روزهای آخر آموزش نظامی یک هفته برای مرخصی و استراحت همه را به منازل فرستادند تا تجدید نیرو کنند و خود را برای اعزام به جبهه آماده کنند که این زمان مصادف شد با عملیات طریق القدس بستان. وقتی بلندگوی اردوگاه مارش نظامی عملیات را پخش می کرد کنار چادر نشسته بودیم در همین زمان رادیو شهادت شهید چمران را اعلام کرد. غروب غمگینی بود. شهید با چهره اندوهگین می گفت: کاش هر چه زودتر ما را به منطقه عملیاتی طریق القدس اعزام کنند تا انتقام خون شهید چمران را از مزدوران وحشی بگیریم.

بعد از مرخصی و اعزام ما به منطقه ی جنوب، درست نقطه ای که دل شهید محمدیان به آن گواهی می داد ما را اعزام کردند. آن هم منطقه ی دهلاویه و سوسنگرد در سرپل سابله که محل شهادت دکتر چمران بود.