نام پدر : علی اكبر
تاریخ تولد :1338/02/02
تاریخ شهادت : 1364/11/21
محل شهادت : فاو

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید علی محمدی*

 

 

الذین آمنوا یقاتلونه فی سبیل الله والذین کفروا یقاتلونه فی سبیل الطاغوت

ای اهل ایمان در راه خدا و کافران در راه شیطان جهاد می کنند پس شما مؤمنان با دوستان شیطان بجنگید و از آنها هیچ اندیشه می کنید که مکر و حیله شیطان بسیار است.

اینجانب علی محمدی متاهل دارای 2 فرزند می باشم متولد 1338 با شماره شناسنامه 31 این وظیفه هر مسلمانی است که قبل از مرگش وصیت نامه یا سفارشی به برادران اهل ایمان بنویسد بنده نه تنها به برادر وخواهر سفارش می کنم بلکه به تمام اهل ایمان همانطوری که خودتان می دانید قریب چند سال است که استعمارگران جهانی خون ملت مظلوم را می مکند و قریب چند صد سال است که ستمگران به هر شیوه ای و نه هر وسیله ای که شد با چهره مختلف دفاع از حقوق یا آزادی ظاهر می شوند و در حدود پنجاه سال که امریکا جنایت کار به وسیله شرکتهای چند ملتی خون ملتهای پابرهنه و مظلوم را می مکند تا حیات ننگین خویش را ادامه دهند خدای بزرگ عنایتی پس عظیم به ملت رنجیده و ستم کشیده رهبری عطا نموده که این ملت ستمدیده را به یاری امام زمان آزاد کرده است در این موقعیت حساس که عاشورای حسین بار دیگر در ایران زنده شد خاطرات من و شهید نورا... تمام ناشدنی است خاطرات آموزش مثل نوار در مغزم دور می زند آری این نور بود و در لبنان و جبهه ها می درخشید به خودم گفتم دیگر ماندن در اینجا لازم نیست باید رفت باید رفت جائی که شهدا رفتند نباید گذاشت لوله تفنگ نورا... سرد شود باید رفت سوی حسین باید رفت تا کربلا را آزاد کرد آری به میدانی قدم نهاده ام که نتیجه اش از قبل گرفته و با ایمان کامل پیکار می کنم چون اگر در این میدان کشته شوم به مقام والا دست یافته و راه حسین (ع) را رفته ام و اگر زنده ماندم شاهد پیروزی بزرگی که همان پیروزی مسلمین باشد خواهم بود ما با کمال میل به این جبهه مقدس که برای پیروزی اسلام است می رویم و چون ما به خودمان تعلق نداریم یعنی خلق نشده ایم تا راحت طلب باشیم و یا در آسایش دنیوی باشیم نه این ارزشی ندارد ما خلق شده ایم تا آزمایش شویم راستی این جهان آزمایشی بیش نیست و زندگی جاوید در آن جهان است آری درخت انقلاب اسلامی برای سیراب شدن احتیاج به خون دارد اماممان هل من ناصر ینصرنی صدا می زد بر ملت مسلمان ایران واجب است که بر این پیام لبیک گویند و این درخت را با خون خود سیراب کنند از شهادت مرا باکی نیست شهادت مانند مادری است که تنها فرزندش را به آغوش می کشد شهادت نقطه اوج آرزوی مسلمین درجه انسانیت است ما به آغوش شهادت می رویم و به سویش پرواز می کنیم مادر جان فدای قلب تو، تو بوستان سبز وجود منی و من آن غنچه توام که تو پرورده ای پدر و مادر عزیزم هر گونه و شما ناراحتی مطمئناً باعث آزار روح من می شود خوشحال باشید و تو ای همسرم تربیت فرزندانم به عهده تو می گذارم امیدوارم که چنان تربیت کنی که ادامه دهنده راهم باشند چون خودم فدای اسلام شدم تو را آزاد می گذارم سفارشی به شما برادران حزب ا... دارم که این تفرقه و اختلاف سلیقه را کنار بگذارید با هم باشید دیدید دیروز نورا... از شما جدا شد و امروز من و خواهشی از تمام برادران و به تمام اهل محل دارم این است که با هر کسی بدی و یا گناهی مرتکب شدم و حرفهای که گناه بود غیبت کردم مرا ببخشید شنیدیم اگر چهل نفر در سر مزار یا در مراسم شهادت دهند هیچ گناهی از او ندیدیم آن شخص بهشتی می شود شما که چند برابر از چهل نفر هستید شما را سوگند می دهم به خدای یکتا حلالم کنید مرا ببخشید و دعایم کنید من به دعای شما محتاج هستم پدر، جان تو من هستی برایم روزه چند ماه و نماز چند سال را بخوانید برایم خمس و زکات بدهید به منافقان بگوئید علی زنده است چون دوستان علی زنده اند تا دیروز تهدید می کردید که چنین و چنان می کنیم ما که فرزندان شهادتیم ما را می ترسانید جنازه ام فریاد می زند امام فریاد می زند اسلام فریاد می زند تا رفع فتنه خونم چک چک می کند یعنی جمهوری اسلامی یعنی قرآن یعنی مرگ بر آمریکا.

 در دل خاک می روم می گویم:

 

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

علی محمدی رمی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1336، شهرستان بابل

3- نام و شغل پدر :

علی اکبر، کشاورز

4- نام و شغل مادر:

مریم کریم پور، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

نه، چهارمین

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

در آغوش گرو و صمیمی خانواده ای مومن و خداشناس، با اوضاع اقتصادی نسبتا معمولی که، از زحمات بی دریغ و شبانه روزی والدین، در جهت کسب روزی حلال و تامین معاش خانواده، در مزارع کشاورزی به دست می آمد به رشد و تکامل رسید.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

جهت فراگیری علوم قرآنی، راهی مکتب خانه شد.

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):ــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

مدرسه ابتدایی (5 سال)

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه راهنمایی روستای رمنتا (2 سال)

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه :ـــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

بعد از انجام تکالیف، کارهایی را که، والدین به او محول می کردند، با جان و دل انجام می داد.

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ــــــ

2- یگان اعزام کننده : ــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

متاهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

منیره رضانیاری، 1356

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):

دارای سه فرزند به نام های رضا، زینب و علی می باشد.

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

برخورد و رفتارش با پدر و مادرش بسیار خوب و خوش بود. به آن ها عشق می ورزید و هیچ وقت به آن ها

 بی عتنایی نمی کرد. خیلی دلسوز و مهربان بود. با همسر و فرزندان نیز رابطه خوب و صمیمی داشت.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

فرعی (کشاورز)

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

تبعیت از فرامین حضرت امام، شخصیت بی نظیر شهید اصفحانی، در شخصیت و اخلاقیات وی تاثیر بسزایی می گذاشت.

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد :

امانت داری اش، فوق العاده بود. طوری که امکان نداشت به آن خیانت کند. این خصلت او، سبب تاثیر پذیری برادرش محمد اسماعیل می شد.

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

با شروع انقلاب به همراه چند تن از دوستان خود، اعلامیه، بروشورها و پوستر های حضرت امام را شبانه در محل توزیع می کردند.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

بعد از تشکیل بسیج ، به عضویت این نهاد درآمد و در برنامه های آن شرکت می کرد. خصوصا در جلسات و نگهبانی ها شرکت داشت.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود :

در یکی از درگیری هایس بابل حضور داشت. مجسمه شاه را به طناب بست و در دهانش پستانک انداخت و در شهر چرخاند و مردم نیز پشت سر او حرکت می کردند.

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

او طی 4 مرحله از 11/59 الی 20/10/64، از سپاه بابل، با عضویت بسیجی، به منطقه سومار(مریوان، اهواز، اروند) اعزام شد.

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

10 ماه

4- مسئولیت در جبهه : ــــــ

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

تاریخ 21/11/64، در فاو به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

پیکر پاک و مطهر ایشان، 2/12/64 در گلزار شهدای روستای رمنتا، خاکسپاری شد.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

در کالبد وجود او اعمال و رفتار خاص و بی نظیری نقش آفرینی داشت در این بار دوست ایشان، حاج حجت الله رضاییان، با بیان مطالب و مواردی نقل می کند:« او یک شجاعت خاصی داشت.  خصوصا این که با بی باکی اش، در درگیری های انقلاب نقش بسزایی داشت. یادم می آید روزی یک نفر از نیروهای ازتشی، قصد به هم ریختن و تفرقه، صفوف معترضین را داشت. البته قصد تیراندازی را نداشت. و فقط تیر هوایی زد. با این حرکت او، علی سنگی برداشت و آن ها را دنبال کرد. در زمان تشکیل بسیج، او از اولین افرادی بود که ، در پایگاه ثبت نام نمود و در جلسات بسیار منظم، حضور پیدا می کرد. خصوصا در رژه ها ، حضور چشم گیری داشت. چون از قد و هیکلی مناسب برخوردار بود، همیشه در صف جلو قرار می گرفت.

در کارهای کشاورزینیز بسیار منظم و با برنامه کار می کرد. ایشان اگر زنده می ماند، در کار اقتصادی بسیار پیشرفت می کردند.

در جریان نصب پوستر در زمان انقلاب، یک دفعه بالای تیرک برق رفت و برق او را پرت کرد. تا حد مرگ پیش رفت. ما او را داخل شن گذاشتیم. و بعد به بیمارستان رساندیم. شکر خدا، حالش خوب شد. بسیار شوخ طبع بود و یک روز با پوشیدن چادر و کفش زنانه به منزل ما آمد. همسرم که خواهرش بود. با تعجب گفت که این کیست که داخل خانه ما آمده است. بعد فهمید که برادرش است و قصد اذیت دارد، کلی خندید.