نام پدر : محسن
تاریخ تولد :1349/01/24
تاریخ شهادت : 1362/12/05
محل شهادت : دهلران

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید مهدی محمدزاده*

از شما می خواهم که هرچه بیشتر خود را با قرآن مانوس کنید و در آیه های آن بیاندیشید. در نماز جمعه و جماعت حضور فعالانه داشته باشید. به پدر و مادر این دو نعمت الهی بسیار احترام بگذارید و هرگز آنها را نرنجانید که باعث خشم خدای بزرگ می شوید. با پشتکار فراوان به تحصیل علوم بپردازید و به فکر آینده ی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی باشید چرا که از ریختن خون هزاران هزار شهید به ثمر رسیده است. باشد که در دنیا و آخرت رستگار شوید.


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

مهدی محمدزاده

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

24/1/1349- آمل

3- نام و شغل پدر :

محسن، آزاد

4- نام و شغل مادر:

منیره حبیبی شاهاندشتی، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

چهار فرزند. فرزند چهارم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

ایشان در سال 49 در یک خانواده متدین و مذهبی در آمل متولد شدند. ایشان در سن کودکی پدر خود را از دست دادند و در کنار مادر خود نماز و قرآن را یاد گرفتند. ایشان پس از دوره ابتدایی وارد راهنمایی شدند و پس از پایان دورم راهنمایی به جبهه اعزام و به شهادت رسیدند.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ــــــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

مدرسه ولیعصر آمل

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه طالب آملی آمل

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ـــــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

در کار خانه به مادر خود کمک می کردند.

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

بعد از دوره اول راهنمایی دیگر ادامه تحصیل نداد و به جبهه اعزام شد.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام نداد

2- یگان اعزام کننده : ـــــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

ایشان فردی مهربان و خوش رفتار در خانواده بودند و به همه اعضای خانواده احترام می گذاشتند و به مادر و خواهران خود بسیار علاقمند بودند.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

محصل بودند.

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ـــــــــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

در پایگاه بسیج فعالیت داشتند.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

4/6/62 الی 9/7/62 سپاه آمل لشکر 25 کربلا. آموزشی سنندج

10/7/62 الی 12/10/62 سپاه آمل لشکر 25 کربلا. کردستان

28/11/62 الی 5/12/62 سپاه آمل لشکر 25 کربلا. دهلران

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

3 ماه و ده روز

4- مسئولیت در جبهه : ـــــــــــــــ

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

5/12/62، دهلران، عملیات والفجر 6

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

امام زاده ابراهیم(ع) آمل. به گفته خواهرش سکینه مفقود الجسد هستند

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

مادر شهید: مهدی وقتی که به جبهه رفت ما هیچ اطلاعی نداشتیم. او هر وقت جایی می خواست برود بدون اجازه ما نمی رفت ولی زمانی که به جبهه رفت به ما چیزی نگفت من خیلی ناراحت شدم و بی قراری می کردم نمی دانستم کجا رفت تا اینکه فردا بعد از ظهرش زنگ زد گفت من در سپاه مریوان هستم و ما با خبر شدیم که ایشان رفتند به جبهه.

خواهر شهید - مهری محمدزاده: زمانی که مهدی می خواست برود جبهه به مادرم چیزی نگفت به من گفت:« من می خواهم بروم به مادر چیزی نگو تا من بروم بعداً به مادر بگو» شناسنامه اش را دستکاری کرد و به جبهه رفت، مادرم اطلاعی نداشت وقتی دید او به خانه نیامد دنبالش گشت وقتی از همه جا نا امید شد و او را پیدا نکرد من به او گفتم مهدی به جبهه رفت.