نام پدر : اصغر
تاریخ تولد :1341/06/11
تاریخ شهادت : 1361/01/06
محل شهادت : شوش

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید سعدا... محمد پور*

 

بسم الحق

به نام خدای رزمندگان و شهیدان راه حق

وصیت نامه اول روحانی شهید سعدالله محمدپور بنیان‌گذار و عضو شورای مرکزی سازمان رزمندگان اسلامی راه حق (در جبهه اهواز )

سخنم را آغاز می‌کنم با نام خدائیکه به ما نیرو و توان و بینش عقل و رهبری همچون امام خمینی داده است تا در مقابل تمام نیروهای فاسد کافر ایستاده و از اسلام و مرزوبوم کشور اسلامی دفاع بنماییم و مستضعفین را یاری نموده تا مستکبرین را نابود کنیم برادران عزیز ما باید راه امام حسین(ع) را پیشه خود قرار داده و باید هجرت و مجاهدت کرد تا دین اسلام را از چنگال کافران نجات داد و حکومت ‌الله را تحقق بخشیم تا تمام مستضعفین از یوغ استعمار نجات پیدا بکنند و من افتخار می‌کنم که در جبهه شهید شوم چون شهادت تزریق خون به ملت است و من فکر می‌کنم که شاید با تبلیغهایی که کرده‌ام کسی را هدایت به دین اسلام نکرده باشم لذا از خونم چندین جوان سلحشور و از من بالاتر نیز تزریق شده و بر علیه کفر و ظلم و زور قیام بکنند و در پایان چند نکته را به عنوان وصیت تقدیم شما ملت شریف ایران و مخصوصاً برادران حزب‌الهی های زیروان بهشهر و کردکوی و گرگان بدارم و آن هم عبارتند از : 1-شما برادران عزیز و خواهران گرامی هیچ وقت نماز را که ستون دین است ترک نکنید چون که ما این همه شهید می‌دهیم و فریادها می‌زنیم و قیام و انقلاب کردیم برای نماز بوده است.

2-وقتی پاسداران و روحانیون بسیجی و انجمن اسلامی را می‌بینید خیلی به آنها احترام کنید چون که از خود شماست و ایشان را روحیه بدهید و من به شما برادران و خواهران توصیه می‌کنم که در بسیج و انجمن اسلامی و سپاه پاسداران شرکت کنید تا انقلاب خود را به تمام جهان صادر کنید و صادر کردن انقلاب هم فرموده امام امت خمینی بت‌شکن است.

3-شما جوانان حزب‌الهی ها اول با منطق به این منافقان و سلطنت‌طلبان بفهمانید که الاسلام یعملو اولا یعلی علیه است و حکومت الله حکومت ظلم و زور نیست بلکه حکومت عدل و داد است و بعد اگر با منطق نشد سپس تحویل مقامات قضایی داده و حکم شرع اسلام بر این چنین افراد اجرا شود در پایان به پدر و مادرم توصیه می‌کنم اگر شهید شدم اصلاً گریه نکنید که آن پدر و مادری که فرزندش در جبهه است روحیه او ضعیف شود شما بایستی به این‌ها روحیه بدهید وصیت می‌کنم مرا در مسجد جامع زیروان پهلوی برادر شهید قربان توبه دفن کنید پدر و مادرم من به شما بیشتر از این سفارش نمی‌کنم که اصلاً برایم گریه نکنید و در پایان نظرم را در مورد سپاه و بسیج عرض کنم که سپاه پاسداران تنها ارگانی است که میتواند صد در صد خط ولایت فقیه را حفظ بکند و تمام مسلمین جهان را از چنگ ابر قدرت‌ها و غاصبان برانند و آنها را آزاد کنند و من مانند بچه‌ای که به شیر مادر علاقه دارد سپاه پاسداران و روحانیون بسیجی علاقه دارم و عشق میورزم و تنها امید من این است که پاسدار انقلاب اسلامی بشوم و بسیج هم چکیده‌ای از سپاه پاسداران است و به بسیج علاقه فراوان دارم، بارالها اگر دین اسلام از کشته شدن من جاویدان است خدایا پس مرا یک آن زنده مگذار.

وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى

درود بر امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی و سلام بر رزمندگان اسلام و شهیدان گلگون کفنان ایران 

با تقدیم بهترین احترامات -پاسدار خاکی اسلام

سعدالله محمدپور

* * * * * *  * * * * * *

راه امام راه حق است

(پیام یک شهید)

 

 

 

 

 


زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد سعدالله محمدپور*

 

نام پدر: اصغر

در سال 1341، كاشانه «اصغر و خديجه» را با قدومش زينت و به دل‌شان شادي دوباره‌اي بخشيد.

كودكي‌هاي «سعدالله»، در كوي و برزن طبیعت دل‌نواز «زيروان» از توابع بهشهر، و در دامان پدر و مادری  زحمتکش و متدین خاطره شد.

با پایان مقطع ابتدائی در زادگاهش، به تحصيلات حوزوي روي آورد. سپس بعد از طی دوره مقدماتي در حوزه «جعفريه» رستمكلا، راهی حوزه علميه گرگان شد. مدتي بعد نیز، جهت ادامه تحصيل دروس حوزوي، به حوزه علميه قم عزیمت کرد.

او که پرورش یافته یک تربیت دینی بود، هماره در ادای فرائض واجب و مستحب، اهتمامی وافر داشت. از انجام محرمات نیز، امتناع می‌ورزید. علاوه بر آن، روح و جانش را به آیات آسمانی قرآن، این مصحف روح‌بخش صیقل می‌داد تا در لوای آن، در مسیر عبودیت و انسانیت گام بردارد.

در بیان صفات حسنه سعدالله، همین بس که در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در اطاعت‌پذیری از آنان، پیشتاز. گذشته از آن، به سبب گشاده‌روئی و ملاطفت در رفتار با دیگران نیز، از محبوبیتی دوچندان نزد آن‌ها بهره داشت.

اين طلبه نوجوان، هم‌زمان با شكوفايي انقلاب، هم‌پای دیگر انقلابیون با شرکت در تظاهرات ضد رژيم، فریاد تظلم سر داد و خواهان براندازی کاخ جور شد.

توزیع اعلاميه‌هاي امام خميني در گرگان و بهشهر نیز، از دیگر اقدامات او در راستای بیداری فکری جوانان به شمار می‌رود.

«بی‌بی» از فصل انقلاب برادرش چنین می‌گوید: «آن زمان یک پاسبان با پدرم رفت‌وآمد خانوادگی داشت. یک روز که او در خانه‌مان بود، سعدالله نوار سخنرانی امام خمینی را به پدرم داد و از او خواست که گوش کند. پدر نوار را زیر فرش اتاق پنهان کرد تا بعد، آن را بردارد. پاسبان دم رفتن از منزل ما، نوار را به طور پنهانی از زیر فرش برداشت و با خود برد. سعدالله سر آن قضیه، دستگیر و شکنجه شد.»

با تشکیل بسیج، سعدالله فعالیت‌هایش را با هدف تحقق دستاوردهای این نهضت اسلامی، در قالب تشکیل کلاس قرآن و احکام از سر گرفت. گذشته از آن، او یکی از  بنیان‌گذاران حزب جمهوری اسلامی در گرگان نیز محسوب می‌شد.

دامادش «سیدرحیم مرتضوی» می‌گوید: «در زیروان جایی بود که کتاب‌های مربوط به منافقین را به فروش می‌رساندند. او به بهانه خواندن کتاب، چند جلد از آن را از این و آن می‌گرفت تا متوجه شود که مسئولیت این کار با چه کسی است تا بتواند از طریق جمع‌آوری کتاب‌ها، مانع تغییر افکار مردم شود.»          

پاي دشمن كه به خاك وطن باز شد، این قلب بی‌قرار سعدالله بود که دیگر قرار ماندن در شهر را نداشت. از این‌رو، جهت ياري برادران رزمنده‌اش، در جامه بسیجی، راهی کارزار جهاد با خصم زبون شد.

خواهر در ادامه از نخستین اعزام سعدالله، این‌گونه سخن می‌راند: «آن روز پدرم به او گفت: پسرم! تو داری درس می‌خوانی. الان به جبهه نرو. سعدالله گفت: وقتی حضرت علی‌اکبر می‌خواست به میدان برود، امام حسین به او گفت که الان نرو؛ بمان و وقتی دیگر راهی شو؟»

او که یکی از بانیان سپاه کردکوی بود، در 3 اسفند 1360 رخت پاسداری را به تن پوشانید و در کسوت مسئول واحد تبلیغات تیپ کربلا در جبهه‌ها حضور یافت. مدتی هم در کسوت پاسدار افتخاری سپاه قم به ادای تکلیف پرداخت.

او در طول مدت حضورش در میادین عملیاتی، سه بار دچار جراحت و روانه بیمارستان شد.

«علی‌اکبر» حال آن روزهای برادرش را چنین به تصویر می‌کشد: «وقتی به عیادتش رفتم و جویای حالش شدم، گفت: داداش! حالم خوب است. در صورتی که چند ترکش در تنش بود و می‌خواستند او را عمل کنند. گفت: نمی‌گذارم عملم کنند. گفتم: پسر! هنوز ترکش را از بدنت در نیاوردند. گفت: فردا به آن‌ها اصرار می‌کنم که این کار را بکنند تا  زودتر به جبهه بروم. آن‌جا منتظرم هستند.»

سعدالله به عنوان بنيان‌گذار و عضو شوراي مركزي سازمان رزمندگان اسلام، و یکی از  اعضاي فعال ستاد عملياتي جنگ­هاي نامنظم شهيد چمران نیز، خدمات ارزنده‌ای از خود ارائه نمود.

«علي عربي» از  هم‌رزم دیرینش می‌گوید: «هنگامي كه در گروه چريكي شهيد چمران مشغول مبارزه با دشمن بود، حين انجام يك مأموريت شناسائي، همراه هم‌رزمش شهيد «محمدعلي ملك»، از گروه خود عقب افتادند و راه‌شان را گم كردند. آنان دو روز بدون غذا بودند و علف‌هاي بيابان را مي‌خوردند. تا اين‌كه يك روز متوجه يك خودروي عراقي شدند كه سی نفر را حدود پانزده‌ متري آن‌ها پياده كرد؛ اما بعد از ساعتي، همان خودرو برگشت و آن نيروها را برد. سعدالله به تصور اين‌كه همه نيروهاي دشمن رفتند، در حالي كه يك آرپي‌جي داشت، راهي آن منطقه شد. دو نفر از عراقي‌ها كه براي شناسائي منطقه مانده بودند، او را همان‌جا محاصره كردند و خواستار تسليمش شدند. اما سعدالله بدون اين‌كه ترسي داشته باشد، با يك ابتكار، هم خود را نجات داد و هم آن نيروها را به اسارت در آورد. او با شجاعت تمام، سر آرپي‌چي را به سمت زمين گرفت و به آن دو نفر اخطار داد كه اگر تسليم نشوند، با شليك و انفجار گلوله آرپي‌چي، همه با هم كشته مي‌شوند. با اين‌كار او ترس در دل آن دو نفر عراقي افتاد و مجبور به تسليم شدند. او هم راه بازگشت را به‌وسیله اين دو نفر پيدا كرد و همراه شهيد ملك، به گروه دكتر چمران ملحق شدند.»

و سرانجام، سعدالله در پنجمين طلوع بهار سال 1361، خاک شلمچه را  به خون خود متبرک، و نامش را در طومار شهدای پیکار پیروزمندانه فتح‌المبین جاودانه ساخت. پیکر پاکش نیز با طي بدرقه­اي باشكوه بر شانه اهالی شهیدپرور بهشهر، در گلستان شهداي زادگاهش آرام گرفت.  


وصیت نامه

بسم الحق

به نام خدای رزمندگان و شهیدان راه حق

وصیت نامه دوم روحانی شهید سعدالله محمدپور بنیان‌گذار و عضو شورای مرکزی سازمان رزمندگان اسلامی راه حق.

             انا فتحنا لک فتحامبینا               

 شهید قلب تاریخ است .

 

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

به‌نام خدای یاری دهنده لشگریان اسلام و در هم شکننده قوای کفار درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و مستضعفین جهان امام خمینی (دامت بطون بقائه) درود بر برادران سپاهیان پاسداران انقلاب اسلامی و ارتشیان غیور و ارتش بیست میلیونی و جنگهای نامنظم شهید مصطفی چمران و درود بر شهیدان به خاک و خون غلتان اسلام (اجر جهاد و شهادت است. امام خمینی) إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلونَ في سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنيانٌ مَرصوصٌ. خدا آن مؤمنان را که در صف جهاد و کافران مانند سد آهنین همدست و پایدارند بسیار دوست می‌دارد. (سوره صف آیه 3)

 إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أُوْلَـئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ. آنان که به دین اسلام گرویدند و از وطن خود هجرت نمود و در راه خدا جهاد کردند اینان امیدوار و منتظر رحمت خدا باشند که خدا بر آن‌ها بخشاینده مهربان است (سوره بقره آیه 217)   

در غربت اگر مرگ  بگیرد بدن من              که کند قبر که دوزد کفن من

تابوت مرا جای بلندی بگذارید                   تا باد برد بوی مرا در وطن من

خدایا تو را شکر می‌کنم که مرا توفویق داده‌ای که بتوانم در جبهه جنگ شرکت بکنم که دوبار مورد اصابت ترکش خمپاره بعثیون کافر قرارگرفتم ولیکن نمی‌دانم که چرا شهید نشدم و آنقدر در جبهه جنوب و غرب و حتی در جنوب لبنان دنبال شهادت می‌گردم تا آن سعادت شهادت را پیدا بنمایم و شهید بشوم و خدایا تو را شکر می‌کنم که باز مرا توفیق داده ای به جبهه حق بر باطل (جنوب کشور) حضور بیابم من چند سخن به‌عنوان درد و رنج نه به عنوان وصیت‌نامه که در این صفحه می‌خواهم قلم بگذارم همچون تیغ و یا تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی و استقلال را حس نکرده‌اند که هر روز دست به ترور و انفجار در کنار و گوشه این مملکت امام زمان سلام ‌الله‌ علیه می‌زنند که این رژیم جمهوری اسلامی نو بنیاد را ساقط کنند و به خواسته‌شان و پلید خود که همان خواست امپریالیسم آمریکا و سوسیال امپریالیسم شوروی کافران است برسند زهی خیال خام که بخواهند این نظام و رژیمی که با خون 80 الی 90 هزار شهید آبیاری شده است و 100هزار معلول و مجروح تقدیم اسلام  همیشه جاوید نموده است را سرنگون کنند و ان شاء الله تعالی این انقلاب خونین اسلامی ما تا انقلاب مهدی(عج) مداوم و پایدار است و شما ای امام که به اندازه تمامی قرنها‌ سختیها و رنج کشیدی از دست این‌ها بخردان بیشرفان خرد هیچ لحظه لحظه این زندگی بر تو همچون نوح و ابراهیم و حضرت محمد(ص) گذشت ولی ای امام وای عصاره تاریخ که با حرکتت اسلام را در تاریکی بدین شروع کردیم و آزادی مستضعفان و مسلمانان جهان را تضمین کردی. ولی ای امام کیست که این همه رنجهای تو را درک کند و کیست که دریابد که لحظه کوتاهی از این حرکت به هر عنوان خیانتی به تاریخ انسانیت و اسلام و کلیه انسانهای حاضر و آیندة تاریخ می‌باشد ولیکن ما می‌جنگیم و می‌ میریم و سازش نمی‌پذیریم تا به رنج دیدگان جامعه های فردای خود بگوییم که زندگی در رفتن است و نه به مقصد رسیدن چون‌که مقصد پایان زندگی انسان است و همه یکسان به مرگ می‌رسند ولی همه یکسان زندگی نکرده‌اند مرگ است و شهادت مقصد باید در راه پیروزی بود. ای پروردگار اینک تو را شاهد می‌گیریم که آگاهانه به مشهد خونین می‌روم برای جهاد در راه تو و در راه به تحقق رساندن جمهوری اسلامی در سراسر دنیا.

و تو ای مادرم اگر شهید شدم هرگز مبادا گریه کنی و تو ای پدرم اگر شهید شدم هرگز گریه برای من نکنید چون که آرزوی شهادت در دل من بود و به کام خود رسیدم و من به برادرم توصیه می‌کنم که نماز را به هیچ عنوان ترک نکنید و به خواهرم توصیه می‌کنم که زینب گونه رفتار کنید.

در پایان چند توصیه را به برادران و خواهران حزب‌الهی زیروان بهشهر و کردکوی و گرگان بنمایم.

1-هرگز از روحانیت و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که یک بلندگویی بازوی نظامی و آینده انقلاب اصیل اسلامی هستند دوری نکنید که امام خمینی فرموده است.

2- در بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که به فرموده امام ارتش بیست میلیونی شرکت کنید و آن را تقویت نمایید.

3- با منافقان آن گونه رفتار کنید که در حکم آن آمده است (اشدا وعلی الکفارورحماءبینهم) و هرگز از این گونه افراد ضد انقلاب رحم نکنید که مایه فساد کشور هستند.

4- قرآن را همیشه بخوانید و به توصیه امام جهت ایمان داشتن و با تمام بودن که باعث سعادت شما است و از پدر و مادرم خواهشمندم که مرا در مسجد جامع زیروان پهلوی برادر شهیدم قربان توبه دفن کنید و تمام کتاب‌های مرا در کتابخانه زیروان وقف کنید.

در پایان آرزوی موفقیت سپاهیان اسلام را از درگاه خداوند متعال خواهانم.

 

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار           

(الهی آمین)

وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى

با تقدیم بهترین احترامات پاسدار خاکی اسلام

سعدالله محمدپور 1360/8/9

آنهایی که از روحانیون انتقاد می‌کنند در کدام جبهه رفتند کدام شهید را دادند ؟ بیاورند عرضه کنند.

(امام خمینی )