زندگی نامه شهید عبدالرحیم محمدزاده
فرزند: حسین
«عبدالرحیم» در سال 1343 در روستای «گیلاده» از بخش چمستان نور، در خانوادهای مذهبی، مومن و متدین به دنیا آمد. او که دهمین فرزند «حسین و فاطمه» بود، در کنار دیگر برادران و خواهران بزرگتر از خودش و در آغوش پدر و مادری زحمتکش و سختکوش پرورش یافت. اگرچه، در سه سالگی، بزرگترین حامی زندگی و ستون خانهاش را از دست داد. لذا از آن به بعد، به مادر تکیه کرد. اما به خاطر کوچکی سنش، برادر بزرگش را پدر صدا میزد تا اینگونه، خلاء نداشتن پدر را پر کند.
در هفت سالگی به مدرسه رفت و تا کلاس چهارم، در دبستان «شهید مفتح» فعلی زادگاهش درس خواند. او به خاطر عشق و علاقه به کار و هنر، درس را رها کرده، در یک خیاطی مشغول به کار شد؛ تا هم هنری بیاموزد و هم کمکحال مادر باشد. اگرچه در امر کشاورزی، به خانواده نیز کمک میکرد.
عبدالرحیم، به ائمه معصومین ارادت خاصی داشت. لذا در مراسم شهادت یا ولادت ائمه، در مراسم مذهبی مسجد شرکت میکرد.
برادرش «قربانعلی» میگوید: «عبدالرحیم از سن یازده سالگی در یک خیاطی مشغول به کار شد. وقتی برای دیدنش به تهران رفتم، شلواری را که خودش دوخته بود، به من داد تا من آن شلوار را استفاده کنم. در تهران بود که برادرم با امام (ره) آشنا شد.»
او هیچوقت از کار فرار نمیکرد و همیشه در حال فعالیت بود. وقتی بسیج و سپاه تشکیل شد، علاقمند به فعالیت با این نهادها شد.
با شروع جنگ، قصد جبهه کرد. لذا با رضایت مادر و برادر بزرگتر، راهی منطقه شد. وی با رفتنش به جبهه، شیفته جبهه و جنگ شده، آرزوی شهادت داشت. به خانواده میگفت که برایش دعا کنند که هرگز اسیر نشود؛ بلکه شهید شود.
عبدالرحیم در نیمه مهر 62، به عضویت رسمی سپاه در آمد و در واحد اطلاعات عملیات، مشغول به فعالیت شد.
خواهرش «خدیجه محمدزاده» میگوید: «برادرم عاشق جبهه و جنگ بود و برای رفتن ذوق داشت. وقتی به او گفته میشد که الان نرو، ممکن است شهید شوی؛ او ناراحت میشد و میگفت: اگر از رفتنم جلوگیری کنید، من پیش حضرت زهرا(س) از شما شکایت میکنم. من حتما باید بروم.»
سرانجام در 18/3/63 در منطقه عملیاتی غرب کشور در محور مریوان، در اثر درگیری با دشمن به شهادت رسید؛ و پس از تشییع، در زادگاهش به خاک سپرده شد.