بسم الله الرمن الرحیم و بسم الله القاسم الجابرین
1-اطمینان داشته باش که همواره ما تا آخرین قطره خون خود این نهضت حسینی را ادامه داده و این انقلاب را با خون خود آبیاری مینمائیم تا پرچم پر افتخار جمهوری اسلامی در سراسر جهان به اهتزاز درآید ما اهل کوفه نسیتیم تا حسین تنها بمان.*2-ای خانواده شهدا: مطمئن باشید که تمامی ملت ایران تا اخرین قطره خون خود راه فرزندان و خانواده شما را ادامه داده و از جمله من خودم که چندین هزار از دوستان و همشهری و هموطنم را از دست داده ام تا آخر جنگ لحظه ای جبهه را ترک نگفته تا اسلام ما پیروز شود و اگر هم توفیقی پیدا شد که من به آن نمی رسم چون چند باری که از اوایل جنگ تا بحال به مصاف با مزدوران بعثی عراق رفتم موفق به رسیدن به درجه رفیع و عالی شهادت نشده ام چون ما لایق ا ن نیستیم بلکه خداوند متعال خوبان را به طرف خود میخواند.*3- ای ملت شهید پرور: همانگونه که میبینید هر روزی شهیدی را از کوچه و یا خیابان و شهرتان میاورند پس نگذارید تا عده ای فرصت طلب و سودجو راهی برای مقاصد پلیدشان پیدا کنند و مهلت این کار را نداده اگر قابل هدایت هستند راهنمائی و وگرنه آنها را با قاطعیت تمام نا بودشان کنید.*4- اما ای پدر و مادر: شما مسئولیت سنگینی را بدوش دارید. مادرم بعد از شهادتم همچو زینب پیام خون مرا به مردم ابلاغ کنید و از شما میخواهم که کمال خوشحالی را در قبال شهادت من داشته باشید چون که من به معبود دو معشوق خودم که مدتها دنبال آن بودم رسیدم. و پدرم محل دفن را به شما میسپارم و هرچه را که خود صلاح دانستید بکنید.*5- و ای برادر و خواهرم از شما میخواهم که ادامه دهنده راهم باشید و به دوستانم بگوئید که وفادار به امام و این انقلاب عزیز باشند و برادرم از تو میخواهم که از تمام دوستانم حلالیت بطلبید. والسلام علیکم و رحمت اله.
ای خوش آنروزی که جان در ره جانان کنیم/ترک یک جان کرده خود را منبع صد جا کنیم*اختیار خود به پیش اختیار نهیم/هر چه او میخواهد از ما از دل و جان ان کنیم*خدمت سلطان عشق حق شهنشاهی بود/همتی تا خویشتن را وقف این سلطان کنیم*در طلسم ماست گنج سر معرفت/تا شود این گنج پیدا خویش را ویران کنیم*همتی کو تا چو ابراهیم به آتش زنیم/آتش عشق خدا به خویشتن بستان کنیم*یا چو اسماعیل در راه رضایش سر نهیم/خویش را در عیدگاه وصل او قربان کنیم*یا بحبل اله آویزیم دلت اعتصام/همچو عیسی به فراز آسمان جولا کنیم*یا چو احمد بگسلیم از عنیر حق یکبارگی/هر دو عالم را بنور خویش آبادان کنیم*میکند به موسی جان بغی فرعون هوا/کو عصای عشق حق تا در دمش ثعبان کنیم*رست خار کفر در دل از فراقش وصل کو/خار را بستان کنیم و کفر را ایمان کنیم*گرچنین روزی شود روزی خدایا فیض را/دردهای جمله عالم را بخود درمان کنیم
شهید محراب محمدزاده در سال 1346 در فریدونکنار به دنیا آمد. تا کلاس پنجم ابتدایی را در مدرسه شفیعزاده محصل بود. شهید در شغل جوشکاری کسب درآمد میکرد.از سن سیزدهسالگی به عنوان بسیجی وارد صحنههای جنگ شد و دوران آموزشی خود را در مرزن آباد چالوس به سر برد. اولین اعزام بسیجیان بود در بابلسر بود که او را به کردستان بردند و بعد از آن به اهواز اعزام شد که از بابلسر مستقیماً آنها را برای عملیات بردند. در آن عملیات شهید فتحی زخمی بود و در سنگر در گوشهای افتاده و محراب وقتی میخواست او را حرکت دهد عراقی ها حمله کردند و محراب نتوانست او را حرکت دهد. بعد از مدتی به خانه برگشت ولی باز به منطقه بازگشت. این بار در همان اهواز بود و آنها در عملیات با 25 نفر اسیر، عراقی شدند و با ماشین تویوتا آنها را به عراق منتقل کردند و در حالی که در ماشین بودند عراقی آنها را به گلوله بستند از 25 نفر آنها پنج نفر زنده ماندن و به راه خود ادامه دادند تا بعد از سه شبانه روز هم سنگرهای خود را یافتند. آنها در آن چند روز بدون آب و غذا بودند و به همین دلیل محراب مریض شده و او را به بیمارستان رساندند وقتی حالش خوب شد به خانه برگشت. برای خدمت سربازی در سال 18/4/64 گردان 227 اعزام شدو دررشته بهداری بود و مجروحان را به پشت جبهه منتقل میکرد. او و دوستش چون زخمی زیاد بودند تصمیم گرفتند یک نفر آنها بماند و به سربازان ملحق شوند و او مانده و با اصابت مستقیم گلوله به فرق سرش به شهادت رسید. ایشان از سن 13 تا 19 سالگی فقط در جبهه جنگ به سر میبرد.