نام پدر : رحمت الله
تاریخ تولد :1348/06/15
تاریخ شهادت : 1366/09/19
محل شهادت : جاده اهواز - اندیمشک

وصیت نامه

* وصیتنامه شهید حسن محمد تبار نشلی*

 

« بسم رب الشهدا و الصدیقین »

     از اینکه بر هر فرد مسلمان واجب است که به جبهه برود، لذا این انگیزه در خود من پیدا شده و به جبهه حق علیه باطل شرکت کردم تا با دشمن کفار بعثی بجنگیم و این  جنگ را صدام بر ما تحمیل کرده و ما شروع کننده جنگ نبودیم و ما این امر مهم را وظیفه می دانیم و تا آخرین قطره خونی که در بدن داریم ایستادگی می کنیم و خواهیم کرد و انشاءالله در این راه پیروز خواهیم شد و یا اینکه شهادت نصیب ما می شود و در هر صورت پیروزیم. و در این راه مقدس، شهادت عروس من است و فرزندم آزادی و این آزادی را به تمام بچه های حزب الله می سپارم که بهتر از آن محافظت نمائید و دعای همیشگی در نمازم این است که که خدایا مرا عفو کن و مرا سالم به شهادت نرسان چرا که در قیامت در مقابل سالار شهیدان حسین ابن علی (ع) روسیاه نباشم. و شما ای مردم شهید پرور و ای همرزمان و همسنگرانم، اگر چه به ندای امام بی تفاوت و سکوت اختیار نکردم، چرا که نمی توانستم اما مسئله جنگ از اهم کارهاست و این مسئله مرا رنج می داد بخاطر عهد و پیمان به امامان بسته بودم. ناگفته نباشد که جبهه خیلی زیباست و هر کس که جبهه می رود مانند یک آدم مسلمانان با ایمان و با اراده ای محکم و استوار می گردد.

      و شما برادران را سفارش می کنم که همانطور در خانه هستید به فکر جبهه باشید که نظر و عقیده ی من است که همیشه در سر خود می پرورانده ام و یک مسئله ای که همیشه مرا خوشحال می کرد و می کند، کمک های بی دریغ ملت شهید پرور و همیشه در صحنه خصوصاً کمک های خیر برادران روستای ملاکلا بود و این روستای خودمان، نمونه در میان روستاهای توابع شهرستان آمل می رود و انشاءالله کمک ها همین طور ادامه داشته باشد و در آخر برادران و خواهران را به نماز اول وقت و نماز جماعت سفارش می کنم که نکند خدای ناکرده غفلت و کوتاهی بشود.

        و شما پدر و مادر گرامی ام! زحمات بیش از اندازه شما را درک نموده و همپای شما تا این مرحله از زندگی گام نهادم و اگر از جانب شما و تمام دوستان و فامیلان بدی از من سرزده ببخشید.

 و برادان عزیزم! حسین وار و خواهران مهربانم! زینب وار به زندگی خویش ادامه دهند.

بر نگر عارفان رسیدن چه نکوست           تا عرش خداوند دویدن چه نکوست

در سنــگر این غیور مــردان دلیر           آوای رسای حق شنیدن چه نکوست

مــادر، ای مــریم بــزرگ زمــان           خـــرم از تو بهـــار ایمـــان است

قلــب سرشــار از عطــوفت تــو             روشــــن از آفتـــاب قـــرآن است

مــادر، ای آفتاب هســتی بخـش            زیــر پایــت بهشت جــاوید است

بر لبــانت، شکــوفه های دعـــا             شکـــوفه سحــر، به بانـــگ اذان

روی رخســـارت، ستاره اشـــک           مـــی دود، بــا تــــلاوت قــــرآن

می کنــد بر فضــای خانه ز عطــر           گــل سجـــاده ات به وقـــت نمــا

بانــک اللــه و اکبـــرت، در دل            بشکــافنــد، شکوفـــــه های نیــاز

****************************************************