نام پدر : محمد علی
تاریخ تولد :1339/03/20
تاریخ شهادت : 1365/10/04
محل شهادت : ام الرصاص

وصیت نامه

*وصیت­نامه شهید نظرعلی محفوظی*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

کُتِبَ عَلَیکُمُ القِتالَ وَ هوَ کرَّه لَکُم و عَسَی اَن تَرکَهوا شَیئاً وَ هوَ خَیرَلَکُم وَ عَسَی اَن تُحبّوا شَیئاً وَ هوَ شَرَّ لَکُم والله یَعلَمُ وَ اَنتُم لا تَعلَمون. (بقره/ 126)

السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره و الوتر الموتور السلام علیک یا اباعبدالله. اللهم اُنّی اسئلک ان تجعل فانی قتلاً فی سبیلک تحت رأیة بنبیک مع اولیائک و اسئلک ان تقتل بی اعدائک و اعداء رسولک.

نوشته شد بر شما جنگ و آن ناپسند شما است و چه بسا ناخوش دارید چیزی را و آن خوب است برای شما و چه بسا دوست بدارید چیزی را و آن بد است برای شما و خداوند می­داند و شما نمی­دانید. (قرآن کریم)

پروردگارا! از تو درخواست می­کنم از این­که وفات مرا کشته شدن در راه خود قرار دهی زیر پرچم دین و پیغمبرت با اولیاء و دوستانت و باز از تو می­طلبم که به دست من دشمنان­ات را و دشمنان رسولت را به قتل برسانی. آمین یا رب­العالمین.

این­جانب نظرعلی محفوظی جویباری، فرزند محمدعلی متولد 1339 ساکن روستای آستانه­سر جویبار، دارای شماره شناسنامه 8/م با درک و شعور کامل خود، از اعماق قلبم شهادت می­دهم، أشهد ان لا اله الّا الله و اشهد انَّ محمد رسول الله و اشهد ان علیاً ولی­الله و خمینی روح خدا، رهبر و مرجع این­جانب می­باشد و وصیت خودم را به شرح زیر آغاز می­کنم.

در ابتدای سخن­ام خدا را سپاس می­گویم و شکر نعمت­اش می­نمایم که در این عصر حاضر و پس از هزار و چهارصد و اندی سال که از غربت اسلام می­گذرد، مردی از تبار رسولان حق و ائمه اطهار و از تبار مهدی موعود (عج) و جانشین بر حقش، حضرت امام خمینی، بدبختی نجات داد و برای همیشه اسلام را زنده کرد.

پروردگارا! ما را نعمت فراوان و بی­منتهایت عطا کردی ولی ما را قدردان نعمت خودت قرار بده، ما چگونگی سپاس بخشش تو را بلد نیستیم. ما دعا کردن و شکر تو را کاملاً نمی­توانیم به جا آوریم ولی خودت الرحمن و الرحیم و دانا به درون قلب ما هستی و آگاهی که در ذات ما چه حاجتی است و حاجت­ام پیروزی اسلام، سلامتی و طول عمر حضرت امام و زیارت قبر مطهر سیدالشهدا، حسین مظلوم، و عفو گناهانم و آن­گاه شهادت در راهت می­باشد. ای خدای بزرگ! حاجت­های بزرگ برخاسته از قلب کوچک ما را پذیرا باشد و آبروی ما را از درگاهت نریز و لطفی به حال پریشان ما نما و ما را با نیکان محشور بگردان.

تو خدایی و به تو بنده منم                     ای خدا بنده شرمنده منم

من ز فعل بد خود دلگیرم                      بار عصیان بنموده، پیرم

گر نباشم به درت روی سفید                 من غلام­ام به حسین شاه شهید

جان آقای من آن تشنه جگر                  از گناه من عاصی بگذر

و امّا ای امت عزیز، ای یاوران بر حق قرآن و کتب اسلام، ای ایثارگران از جان و مال در طریق خدا! من در مقابل شما کوچک­تر از آنم که بخواهم به شما وصیت بکنم، به شما پند و اندرز بگویم ولی می­دانم که حاضر هستید درد دل یکی از عاشقان خدا را گوش کنید و مزاحمت را بر خود متحمل شوید. از آن­جایی که خداوند کریم در قرآنش می­گوید: «اِنّا هَدَیناهُ السّبیل اِمّا شاکراً وَاِما کَفوراً» (دهر/ آیه 3) ما به حقیقت راه حق و باطل را به انسان نمودیم. حال که خواهد شکر این نعمت گوید و خواهد کفران کند.

 آری، امروز راه حق و باطل همچون صدر اسلام و به طور آشکار در پیش روی ما قرار گرفته است. یک طرف پرچم سرخ و خونین اسلام در دست حسین زمان و از طرف دیگر پرچم نگون­بخت کفر در دست یزیدیان زمان (صدام و منافقین)، یک طرف کتاب قرآن را مردی همچون علی (ع) با دل و جان بر شما تلاوت می­کند و از طرف دیگر بر بالای سر نیزه­ها توسط گروه کفار و اسلام­نمایان. از این طرف یاوران قرآن، عاشقان الله و سربازان امام زمان در رکاب امام امت با کفار می­جنگند و از آن طرف دشمنان قرآن و الله، ملحدان کوردل سپاه یزید در مقابل اسلام و امام قد علم کردند و با تمامی توان­شان کمر به نابودی اسلام بسته­اند. اگر می­خواهید رستگاری دو عالم را کسب کنید و سعادتمند شوید، پای در رکاب امام عزیز قرار دهید و در صف لشکریان اسلام بپیوندید و سلاح بر زمین افتاده شهدا را در دست بگیرید و در مقابل سپاه کفر صدامی تا پای جان مقاومت و مبارزه نمایید، باشد که خداوند به شما اجر عظیم آخرت عنایت فرماید و این همان عبادت خداوند است که شب و روز فکر بندگی خدا را می­کنیم «وَما خَلَقتَ الجّن وَ الاِنس الّا لَیَعبُدون» (طور / 56)

از خدا بخواهید که شما  را ذرّه­ای با امام عزیز فاصله نیندازد، همیشه منتظر فرمان و پیام­های ایشان باشید و مجری حرف او بوده تا سعادتمند بشوید. به حرف و تحلیل­های بیگانه­ به­خصوص به تمامی حرف­های منافقین دل نبندید و هرکس را دیدید که با امام مخالفت و دشمنی می­کند، ایشان را دشمن اسلام و قرآن بدانید. اگر می­خواهید که اسلام سربلند و سرافراز باشد که می­خواهید، با ولایت امام و آیت­الله منتظری حمایت کنید. «اطیعواالله و اطیعوال الرسول و اولی الامر مِنکُم»

و امّا ای امت خوب الله! امروز در اقصا نقاط عالم و حتی در غرب و جنوب کشور خودمان عده­ای از محرومین و مستضعفین در چنگ ظلم بیدادگران صهیونیستی و رژیم­های استعماری و بعثی شکنجه و ستم می­بینند و به آبرو و حیثیت عده­ای از خواهران مذهبی­تان در غرب و جنوب کشور لطمه وارد نمودند و به بدترین وجه اذیت و آزار مسلمین مشغول هستند و به صورت دسته­جمعی و خانوار به قتل عام ملت شیعه می­پردازند. مگر نه این است که همه این محرومین و مستضعفین خدا و اسلام را می­خواهند و نمی­خواهند که در چنگ ظلم استبداد اسیر بشوند؟ و صدای «ای مسلمان به دادمان برسید»، در گوش همه ما طنین افکنده و ما را به کمک می­طلبند ولی ما ساکت بنشینیم؟ با این­که در قرآن کریم سوره نساء آیه 75 داریم که می­گوید «چرا در راه خدا جهاد نمی­کنید در صورتی که جمعی ناتوان از مرد و زن و کودک شما اسیر ظلم کفرند، آن­ها دائم می­گویند بار خدایا ما را از این شهری که مردمش ستمکارند بیرون آور و از جانب خود برای ما بیچارگان نگهدار و یاوری فرست.» و باز در دنباله همین آیه شریفه می­گوید: «اهل ایمان در راه خدا و کافران در راه شیطان جهاد می­کنند، پس شما مؤمنان با دوستان شیطان نبرد کنید که مکر و سیاست شیطان بسیار سست و ضعیف است.» آیا هنوز هم برای ما روشن شده است که چه وظیفه­ای داریم؟ باید از نشستن در خانه بلند بشویم و برعلیه هرچه ظلم و کفر قیام نماییم و بدانید که قیام در راه خدا و مبارزه در میدان­ها، نبرد با دشمن دین خدا و دوری و سختی برای رضای خدا و گرمای بیش از حد خوزستان و سرمای طاقت­فرسای کردستان را متحمل شدن بهتر از راحت زندگی کردن در پیش زن و بچه­های­تان و آب و هوای خنک مازندارن است.

پس ای عاشقان خداوندی و ای یاوران مکتب اسلام!‍ ای پدر و برادر مسلمان و حزب­الله ! بر خود بقبولانید که قدرت و توانایی جنگیدن در وجودتان هست و راهی جبهه­ها بشوید و هر سد و مانعی که در پیش روی شما قرار دارد با توکل بر خدای قهّار نادیده گرفته و اسلام را مقدم بر همه این چیزها بدانید و سنگر جبهه­ها را خالی نکنید و حداقل برای طلب خون سرخ شهیدان و برای گرفتن جنازه­های برادران دینی­تان که در دشت داغ خوزستان افتاده به سوی جبهه­ها بشتابید و نعمت بزرگی را از دست ندهید و از مردن به هیچ وجه نترسید که خداوند در کتاب کریمش سوره نساء آیه 78 می­فرماید:‌« هر کجا باشید اگرچه در کاخ­های بسیار محکم، مرگ شما را فرا رسد.»

افتخار ما آن روزی است که در میدان­های نبرد با کفر، و در دل نبرد و ستیز و جنگ و جدال با دشمن، گوشت و استخوان ما قطعه قطعه فدای اسلام گردد و با ریختن خون سرخ خود نهال اسلام را آبیاری کنیم و پرچم سرخ آغشته به خون شهیدان اسلام در سراسر جهان برافراشته گردد. و این است افتخار و سعادت کامل برای ما و بشارت و نوید برای شما مسلمانان با روحیه شاداب روانه جبهه­ها شوید و هیچ ترس بر خودتان راه ندهید و جنگ را مقدم بر همه چیزها بدانید.

نکند زن و بچه اسباب فتنه را فراهم سازند و ما را از خط ولایت و مرام حسینی دور کند که قرآن مجید در سوره تغابن آیه 14 چنین می­گوید: «الا ای اهل ایمان! بدانید که زنان و فرزندان شما هم برخی که شما را از اطاعت و جهاد و هجرت در دین باز دارند، دشمن شما هستند از آنان حذر کنید و اگر از عفو و آمرزش چشم­پوشی کنید،‌ خدا هم در حق شما آمرزنده و مهربان است.» در ماه محرم هر سال بچه­های­تان را به تکایا می­برید و به سر و صورت خود می­کوبید و افسوس می­خورید که ای کاش ما هم در رکاب حسین (ع) می­بودیم یاریش می­کردیم. بیایید که اکنون وقت آن است و به وعده دیرینه خود وفا کنید وگرنه وای به حال ما که بر سر چه کسی کلاه می­زنیم.

امّا شما پدر و مادر خوب و مهربان من! همه رنج­ها و سختی­ها که به خاطر فرزندان­تان به­خصوص به خاطر من متحمل شدید از روحم کنار نمی­رود. همه مشکلات را تحمل کردید ولی با احسان مادری و پدری­تان اصلاً به رخ ما نمی­کشدید و این ما بودیم که برای شما ارزش قائل نبودیم و وظیفه اصلی­مان را نسبت به شما ادا نمی­کردیم ولی در طول عمرم از شما خواهش­های زیادی کردم و شما هم با دل و جان قبول کردید ولی برای آخرین بار و برای همیشه یک خواهش بزرگی از شما دارم و آن این­که با لطف و احسان پدری و مادری­تان از همه بدی­های من درگذرید و مادرم شیرش را بر من حلال کند و بعد از شهادتم دست­ها را به سوی خدا ببرید و بگویید پروردگارا قربانی ناقابل و امانتی که به شما داده پذیرا باش و خود را تسلیم امر خدا کنید و نماز شکر را بخوانید و خوب امانت را پس دادید و بدانید که در آن سرای فاطمه­الزهرا سلام الله علیها و حسین (ع) از شما راضی­ خواهند بود. اما سعی کنید در میان امت مسلمان و شهیدپرور و در میان خانواده­های شهدا لحظه­ای گریه نکنید تا آن­ها به یاد فرزندان شهید خود بیفتند و با شما هم­ناله شوند و منافقان کوردل خشنود و مسرور شوند و با آرامش­تان مشت محکمی بر دهان کافران و منافقین از خدا بی­خبر بکوبید.

امّا شما برادران من! توجه داشته باشید که مسوولیت بس بزرگی بر دوش دارید. یک لحظه از امام عزیز و ولایت فقیه غافل نشوید تا در شما انحرافی پیدا شود. هر یک­ِتان در کارتان محکم و استوار باشید و در هیچ دسته و حزبی منحرف نباشید. برادرم، علی! در کار طلبگی تا آن­جایی که می­توانید فعّال باشید و بیشتر به درس توجه و مبلّغ اسلام اصیل و در خط امام عزیز و آیت­الله منتظری فعالیت نمایید و به برادرم اکبر توجه نمایید، نگذارید از نظر فکری ذرّه­ای انحراف پیدا کند. نیازش را برطرف کنید تا عقده­ای در قلبش ایجاد نشود. تأکید بیشتر نمایید تا به درسش ادامه دهد. شما خواهران من! می­دانم که خیلی به من علاقه داشتید ولی من در مقابل شما خیلی شرمنده هستم و خجالت­زده­ام در پیش شما. نمی­دانم مرا می­بخشید یا نه. عاجزانه از شما تقاضا می­کنم که از بدی­های من درگذرید. امّا سفارش من به شما اول حفظ کامل حجاب اسلامی و داد و فریاد نزدن در مقابل جنازه­ام می­باشد. حجاب شما و همه زنان محله به اندازه خون شهدا ارزش­مند می­باشد. خودتان را در مقابل حضرت زینب و فاطمه­زهرا (س)، الگوی همه زنان جهان مشاهده کنید. شما باید به عنوان خانواده شهید نمونه باشید و پیامم را به همه خواهران محله آستانه­سر برسانید. برادران پایگاه مقاومت و بقیه برادران حزب­الله! توجه داشته باشید که در کارهای­تان رضایت خدا در کار باشد و دل­هایتان متوجه خدا باشد. خودتان را سنجش اعمال بکنید و بعد از چند سال انقلاب و این همه مدت جنگ تحمیلی چه تصمیمی را برای خود اتخاذ کردید. آیا به عنوان کسی که معتقد به اسلام محمدی (ص) و انقلاب اسلامی هستید در حد توان­تان وظیفه­تان را ایفا کرده­اید. وای به حال آن روزی که این دنیا مردم ما را صالح و انقلابی و اسلامی می­دیدند ولی در آخرت در صف آتش جهنم باشیم. شما باید بیشتر از دیگران تلاش اسلامی داشته باشید و یا بیشتر از همه به جبهه بروید. اگر امروز با توجه به فرمایشات مهم امام در مورد جنگ به جبهه نرفتید برای هیچ­وفت نمی­توانید بروید حتی اگر حضرت مهدی (عج) ظهور نماید، نمی­توانید به همراهی او برعلیه کفر بجنگید و زن و بچه و میال دنیا شما را به خودش جلب می­کند. اینان اسباب فتنه و موجب امتحان شما می­شود و تنها با گفتن این­که ما ایمان آوردیم، کفایت نمی­کند، باید عمل نمایید. باید در آخرت جواب­گوی خون شهیدان باشید و بنگرید به خانواده­های معظم شهدا که چه انتظاری از شما دارند.

امّا همسر باوقار و رئوفم! شما را سفارش می­کنم اولاً همیشه توجه به کارها و اعمالت داشته باش و قبل از هر کاری خدا را درنظر بگیر و از زندگی با فراغت توکل بر خدا نما. گرچه در طول زندگی­ات مزّه شیرینی و خوشبختی را نچشیده­ای و همیشه غمی در گوشه قلبت نهفته بود از یک طرف داغ از دست رفتن برادر بزرگ­ات با دو بچه و از طرف دیگر شهادت برادر دیگرت، شما را به سخت­ترین مصیبت­ها امتحان نمود و با آگاهی تمام در مقابل این همه سختی­ها صبر نمودید. دوماً این­که در طول چند سال زندگی­مان چه بسا اسباب ناراحتی­های بس فراوان برایت ایجاد کردم و نتوانستم شوهر خوبی برایت باشم و اکثر اوقات در سختی و مشکلات به سر می­بردی و کمتر خوشی و لذّت دنیایی نصیب شما می­شد. امّا عاجزانه از شما تقاضای طلب بخشش و پوزش می­نمایم و از خدای متعال آرزومندم که به شما صبر بیشتر و عنایت و شما را راضی به این بگرداند که مرا ببخشید و در مقابل سختی­های این دنیا به حلاوت روز جزا نائل شوید و إن­شاءالله اگر خداوند سعادت آخرت (شهادت) نصیب من نموده، شما ازجمله شافعین این­جانب هستید و باشد تا در آن جهان در کنار همدیگر و با صالحان به رحمت خداوند بپیوندیم. مطلب سوم ین اسن که باید توجه داشته باشیم که خدوند بزرگ­ترین نعمت و امانت را در اختیار من و شما گذاشته و آن فعلاً دو فرزند گران­قدر می­باشد و این جای شکر است و باید سپاسگزار باشیم و امّا فرزند پسرم، مجتبی را تربیتی نیکو و خداپسندانه بده و سفارش مرا به او بگو که باید تعلیم قرآن و تعلیم آن چیزهایی که بر پدر واجب بوده به پسر یاد بدهد فرا گیرد، ازجمله آموزش اسلحه و آموزش شنا و علوم صالحه بیشتر مدنظرش باشد. در جمعه آن­چنان باشد که نه زیر بار ظلم برود و کسی به او ظلم ننماید و نه این­که به کسی ظلم و جفا نماید و ادمه دهنده راه پدرش باشد و با شهادت پدرش عزت و افتخار نصیب او و شما می­شود.

و فرزند دخترم فاطمه­زهرا را با شایسته نامش که نام بانوی زنان جهان و الگوی همه زنان می­باشد، تربیت نمایید و تعلیمات لازمه زنان جامعه اسلامی را با سفارش نما که یاد بگیرد. حفظ حجاب را از کودکی به وی عادت بدهید. شما همسرم! طوری با دو فرزندم رفتار نمایید که اصلاً فقدان بابایشان را نکنند و اهداف شهادت مرا به آن­ها بگویید و کمتر به فکر تجملات دنیایی باشند. خود شما را اگر مشکلاتی پیش آمده وضو سازید و قرآن را با تعمق و با معنی بخوانید و به یاد اسارت و گرفتاری خاندان اباعبدالله الحسین (ع) باشید و شکرگزار باشید که چنین سعادتی بس بزرگ نائل شما شده است.

و امّا وصّی من دو فرزندم مجتبی و فاطمه­زهرا و شما پدرم می­باشید. وصایای من چنین است. اول این­که بعد از کسب سعادت شهادت اگر جنازه­ام به دست شما رسید، در کنار شهدای محله­مان دفن نمایید. دوم این­که مراسمات مرا به سادگی و خیلی مختصر برگزار کنید و فامیلان و بستگان دور و نزدیک تا آن­جایی که برایشان مقدور است برایم مراسم برگزار نکنند و بهتر از این است که به جای مراسم، مخارج آن را به جبهه جنگ بدهند. سوم کلیه مراسمات مرا با سپاه درمیان بگذارید و هرچه آن­ها صلاح می­دانند، همان باشد. چهارم با فرزندانم و همسرم به خوبی و نیکی و مانند خودم با آن­ها رفتار نمایید و همسرم را در تصمیمات آینده زندگی­اش آزاد بگذارید و پنجم در صورت مفقود شدن جنازه­ام هیچ­گونه نگران و مضطرب مباشید و به جای من به یاد خاندان مظلومه اباعبدالله الحسین (ع) باشید.

چند سفارش دیگر به همسرم گفتم و به آن توجه نمایید و عمل بنمایید. در پایان از جانب من از حضور همه افرادی که نسبت به آن­ها بدی و جفا و خطا کردم، طلب پوزش بنمایید و به عنایت خودشان مرا ببخشند.

خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار                منتظری نستوه محافظت بفرما

رزندگان اسلام پیروزشان بگردان                       آمین یا رب­العالمین

والسلام علیکم و رحمة لله و برکاته

نظرعلی محفوظی جویباری  7/4/65

 


زندگی نامه

شهيد نظرعلي محفوظي جويباري

فرزند: محمدعلي

نامش «نظرعلي» بود و نور ديده «محمدعلي و آمنه». نوزادي كه در 20 خرداد ماه سال 1339 چونان آفتاب در تقدير اين زوج كشاورز و متديّن درخشيد. كودكانه­هاي نظرعلي در كوي و برزن «آستانه­سر» از توابع «گيل­خوران» در جويبار خاطره شد. او با اتمام دوره ابتدايي به مدرسه راهنمايي «سعدي» در جويبار راه يافت. سپس موفق به اَخذ ديپلم اقتصاد در دبيرستان قائم­شهر شد. ناگفته نماند كه در حين تحصيل، در يك كوره آجرپزي در «كوتنا» قائم­شهر كار مي­كرد. به گفته مادر:

«نظرعلي و برادرانش را در اتاق مي­نشاندم و به آن­ها نماز مي­آموختم. او آداب نماز را زودتر از آن­ها ياد مي­گرفت. در دوران نوجواني­اش، نيمه­هاي شب مي­ديدم كه صداي شُرشُر آب مي­آيد. بعد متوجه مي­شدم كه يكي از بچه­ها دارد از چاه آب مي­گيرد. كسي نبود، جز نظرعلي كه با آن آب، وضو مي­گرفت و نماز شب مي­خواند.»

اين نوجوان بابصيرت، تحت تأثير انديشه­هاي امام خميني، در ايّام پرفروغ انقلاب به جمع انقلابيون پيوست و هم­نوا با آن­ها نداي آزادي سر داد. وي با تشكيل بسيج به سِمَت فرماندهي پايگاه بسيج جويبار منصوب شد و فعاليت­هايش را در اين راستا تحقق بخشيد. علاوه بر آن در تشكيل انجمن اسلامي نيز نقش مؤثري داشت. همسرش، «مهين مدانلو» در اين خصوص سخن مي­راند:

«با تشكيل كلاس­هاي قرآن و جلسات مذهبي، سعي در آموزش احكام اسلامي به نوجوانان و جوانان محل داشت. در سركوب تحركات عناصر ضدّ انقلاب نيز فعّال بود. حتّي يك بار در حين درگيري با آن­ها دچار جراحت شد.»

نظرعلي با طي دوره آموزش بسيج در پادگان شيرگاه و رامسر، جامه رزم به تن كرد و روانه كارزار پيكار با دشمن شد. او در 2/4/1361 به عضويت سپاه درآمد و با تعهدي بيش از پيش به انجام وظيفه پرداخت. اين رزمنده دلير در 27/11/1362 با مسووليت دسته از گردان مالك­اشتر به جبهه­هاي نبرد عزيمت كرد. از 8/7/1363 الي 26/3/1365 نيز به عنوان مسوول آموزش نظامي پايگاه سپاه جويبار مشغول به خدمت بود. ناگفته نماند كه وي در همين سال در شلمچه دچار جراحت شد. حضور در واحد عمليات لشكر 25 كربلا از ديگر خدمات ارزنده نظرعلي به شمار مي­رود.

سرانجام، اين شيرمرد مازني در 27 خرداد ماه سال 1365 در سِمَت فرماندهي گروهان از گردان عاشورا، در كربلاي ايران، شلمچه، شربت شيرين شهادت نوشيد. گلزار شهداي آستانه­سر،‌ اينك سال­هاست كه تنها مأواي «مجتبي و زهرا» با پدر شهيدشان است.

خانم مدانلو، برگي ديگر از خاطرات آن روزها را ورق مي­زند:

«روز عروسي­مان، فقط سلام كرد. وقتي به منزل پدرش رفتيم، مادرش به او سفارش كرد كه صحبت نكند. من تعجب كردم و ناراحت شدم. گفتم: خدايا! چه خبر شده است؟ موضوع چيست؟ از نظرعلي پرسيدم: چه شده است؟ گفت: با موتور سيكلت تصادف كردم، لثه­ام پاره شد و بخيه خورد. با آن دردي كه داشت، نمي­خواست كه من متوجه شوم.»

و امّا كلامي ماندگار از شهيد محفوظي گرانقدر:

«هرگز به مقام نيكوكاران و خالصان نخواهد رسيد، مگر آن­كه از آن­چه دوست داريد و براي­تان بسيار محبوب است، در راه خدا انفاق كنيد. خانواده­هاي شهدا به اميد فتح كربلا به بدرقه ما مي­آمدند. پس تا فتح نهايي بايد جنگيد.»