نام پدر : اكبر
تاریخ تولد :1343/06/01
تاریخ شهادت : 1362/12/16
محل شهادت : دجله - فرات

وصیت نامه

 

 

*وصیت نامه شهید پرویز مجریان*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا  کانهم بنیان مرصوص.

به درستی که خدا دوست دارد آنان را که کارزار می کنند  در راه او  در حالیکه در صف زدگانند گویا ایشان بنهای ریخته  شده اند. اشهدان لا اله الا الله , اشهد ان محمد رسول الله,  اشهد ان علی ولی الله.

اینجانب پرویز مجریان  با ایمانی کامل به دین مبین اسلام  واعتقاد به راهی را که انتخاب نموده ام  و امیدوارم که خدای بزرگ  در این راه مرا  کمک کند  تا بتوانم دین خود را به انقلاب و اسلام عزیز ادا کنم و وخیلی خوشحال هستم  که در شرایطی در تاریخ زندگی می کنم  که جمهوری  اسلامی  در آن واقع شده  و در دوره ای  هستم  که رهبری  چون امام خمینی  پیشوا  و امام  من می باشد.

 پیام من به مردم مسلمان ایران این است  که انقلاب و امام  را یاری  کنید و درست از یاری این شخصیت  بزرگوار بر ندارید که اگر چنین کنید در مقابل این همه شهیدان مسئول خواهید بود.

 مسلمان عزیزهمه ما در پیشگاه خدا هستیم و باید برای اعمالمان جوابگو باشیم کاری نکنیم  که در دو دنیا رو سیاه شویم.

پدر ومادر برایم یک سال نماز بخوانید و یک سال روزه بگیرید .من را  بهتر از زندگی ذلت بار می دانم  و در جواب  حسین زمانمان می گویم لبیک ؛ لبیک.

روحانیت را تنها نگذارید و مساجد را ترک نکنید.

به برادرانم می گویم راه مرا ادامه دهند .  مادر جان! اگر من به سعادت شهید شدن  راه یافتم  ترا خدا برای من گریه نکنید  و آن اجری  که خداوند در راه مصاف با  کفار برای  شهید شدن  می دهد  از من  نگیرید  کاری کنید  که در روز قیامت  افتخار هم نشینی  با حضرت  زهرا را داشته باشی . به خواهرم   نیز سفارش  می کنم  اخلاق  اسلامیت  را پیش از پیش ادامه دهی  و برایم  ناراحت نشوی  و زینب وار صبر را پیشه کنی  همیشه  مرا  با خوشحالی  یاد کنید که  در دنیا به جزمحبت  در بین  ما چیزی  نمی ماند. . از همه مخصوصا خانواده محترم  خود خداحافظی می کنم  و همه را  بخدا می سپارم.  مرا سفید جاه در بغل  شهیدان  بخاک  بسپارید .   قدر امام را بدانید . ای مردم  قدر امام  را بدانید . قدر این پیر جماران را بدانید.

  از غیبت دلخونم/ به رویت مجنونم/ قربان آن روی تو /  مهدی کجائی/ آن روی تابناک تو  / مهدی کجائی/   پس توکی آئی/  ای منجی گیتی بیا/ جانها فدایت/ مهدی بیا ، مهدی بیا/  من از همه بیگانه ام / در کوی تو دیوانه ام / در کنج این خانه ام/  لبریز شده پیمانه ام/   پس کی تو آئی/ مهدی کجائی/  ای دلبر دلدار من/  ای منجی غم خوار من / ای مطلع  نور من کجایی/ ای مونس غمخوار من / ای همدم  شب های من / مهدی کجائی

 

والسلام

 

 


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید پرويز مجريان*

 

فرزند: اكبر

پسرم، پرويز در اوّل شهريور ماه سال  1343 در سفيد چاه گلوگاه به دنيا آمد. كودكي­هايش مثل همه­ي بچه­هاي هم­سنّ و سالش به بازي و شيطنت گذشت. ماه سيزده فرزند داشتيم. او بچه چهارم من و نازخانم همسرم بود. من يك كارگر ساده بودم و با كارگري مخارج­مان را درمي­آوردم. خانه­مان در نزديكي مسجد بود. هر وقت به مسجد مي­رفتم، پرویز  را با خودم همراه مي­كردم. او قبل از سنّ مدرسه به مكتب­خانه رفت و تا هفت سالگي قرآن را فرا گرفت. به سنّ مدرسه كه رسيد، ابتدايي را در مدرسه محل پشت سر گذاشت و وارد مدرسه راهنمايي دكتر شريعتي بهشهر شد و تا پایه دوم این مقطع ادامه تحصیل داد. از كودكي بچه­ي باحجب و حيايي بود. هيچ وقت جلوتر از من و مادرش  حركت نمي­كرد. هرگز نديدم پاهايش را پيش ما دراز كند. زودتر از ما حرف نمي­زد. در كارهاي روزمره به مادرش و در كشاورزي به من كمك مي­كرد خیلی به ما احترام می گذاشت.با دیگران هم با گشاده رویی صدق گفتار رفتار می کرد.،از این رو نزدشان از محبوبیتی خاص برخوردار بود.در بیان تقیدات دینی اش هم باید بگویم که در ادای واجبات و مستحبات می کوشید و از انجام محرمات دوری می کرد. فرامین قرآن را هم همیشه در زندگی به کار می گرفت.او زمان انقلاب جزو كساني بود كه در صف اول راهپيمايي­ها شركت مي­كرد. بعد از تشکیل بسیج هم  فعاليتش را در دراین نهاد  پي گرفت. اوقات فراغتش يا در مسجد و پايگاه بود يا در جلسات سياسي ـ مذهبي . ما او را خيلي كم مي­ديديم. شب ها به گشت زنی مشغول بود و پاره کردن پارچه های تبلیغاتی منافقین در کوچه و خیابان. مدتي در سپاه هفتم حديد در كنار رزمندگان جنگيد. مدتي هم در لشكر 5 نصر بود. او يكي از اعضاي واحد ادوات سنگين لشكر محسوب مي­شد. پسرم  در عمليات خيبر تا عمق 45 كيلومتري خاك عراق پيش رفت. در همين اعزام  بود كه تركش به جمجمه­اش اصابت كرد. او حدود بيست روز در بيمارستان بستري بود، امّا در 16 اسفند ماه سال 1362 بر اثر شدّت جراحت به شهادت رسيد. پيكر پاک اش نیز  با وداع همسرش بنین حاجیان در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد. روحش شاد.