نام پدر : علی
تاریخ تولد :1344/02/08
تاریخ شهادت : 1362/12/04
محل شهادت : دهلران

زندگی نامه

                                *زندگی نامه شهيد محمود مَتو مرزنگو*

 

نام پدر: علي

در 8 ارديبهشت 1344، در کاشانه «علی و اقدس» در روستاي «نجف‌دَر» فيروزكوه متولد شد. علي، نجّار بود و اَقدس، خانه‌دار.

«محمود» كه در هفت سالگي به همراه خانواده راهي آمل شد، تحصيلات ابتدائي خود را در دبستان «21آذر» اين شهر گذراند. سپس به مدرسه راهنمایي «شريعت‌زاده» آمل راه يافت؛ اما در همين مقطع، ترك تحصيل كرد.

«ابوالقاسم» از برادرش اين‌چنين مي‌گويد: «همواره در نماز جمعه شركت مي‌كرد و ما را نيز به اقامه اين نماز و پيروي از خط ولايت فقيه توصيه مي‌نمود.»

محمود در سال 1361، راهی جبهه‌هاي نبرد شد و در كِسوت تخريب‌چي و تك‌تيرانداز گروهان رزمي لشكر 25 كربلا، خدمات ارزنده‌اي از خود ارائه داد.

در 19 آبان 1362، جامه پاسداري را زينت‌بخش جسم خود كرد.

پدر بزرگوارش نقل مي­كند: «آخرين باري كه مي‌خواست به جبهه برود، به مادرش گفت: اين دفعه كه به جبهه رفتم، ديگر برنمي‌گردم. اين خداحافظي آخر من است. بايد كاري كنيم كه خون شهدا به هدر نرود.» 

و عاقبت، او در 4 اسفند 1362، طي عمليات والفجر 6 در دهلران، شربت شهادت را نوشيد و به لقاي حق شتافت؛ اما پيكر پاكش نيز، در سال 1372 به آغوش خانواده بازگشت و در «امام‌زاده ابراهيم» آمل به خاك آرميد. 


وصیت نامه

                                                   *وصیت نامه شهید محمود متو مرزنگو*

 

                                                                           بسم الله الرحمن الرحیم

آناکه ایمان آورده و در راه خدا به هجرت و جهاد پرداختند و از جان و مال خود مایه گذاشتند مرتبه و درجه بزرگی در نزد خداوند دارند و همانا آنها از رستگاران عالم هستند (قرآن کریم )

    هر دل که طواف کرد گرد در عشق               هم کشته شود سر آخر از خنجر عشق

    این نکته نوشته ایم بر دفتر عشق                 سر دوست ندارد آنکه دارد سر عشق

کلام خود را با نام خدای بزرگ شروع می کنم ، خدائی که عشق و شرافت و ایثار را در سرزمین وجود ما ایجاد نمود و ما را با راههای ربانی خود آشنائی داد تا ما بتوانیم در تحت تعلیمات حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) راههای نجات و رستگاری را پیدا کنیم و سرگشته تر از همیشه بتوانیم با هدایت امام خمینی روح العزیز نیروی جوانی خویش را صرف آزادی و استخلاص همه مستضعفان و ستم دیدگان عرضه خاک نمائیم . و پس از یاد خدا سلام گرم و مراتب قلبی خود را که از ژرفای وجودم برمی خیزد نثار قافله سالار دلها مهدی صاحب الزمان (عج) میکنم و از خدای بزرگ آرزوی فرج هر چه زودتر او را داریم . و بعد از همه اینها طبق های نور و خوشه های اخلاص و محبت خود را نثار سرور و سالار و سید کاروان جمهوری اسلامی امام خمینی می نمایم که آمد و به  ما گمگشتگان زمزمه های محبت آموخت و از منجلاب گیجی و ماتم زدگی نجاتمان داد و خطبه های بزرگ رستگاری را بر دل و جانمان تلاوت نمود باشد که ما بتوانیم از دم گرم و قداست بار این میوه دل زهرا (س)خود را بسازیم و مزرعه کوچک وجود خود را به خستگی و سرسبزی بنشانیم .

عزیزان می خواستم بگویم که قدر شهیدان را بدانید و راه آنان را بشناسید اینها بیهوده نرفته اند و بیجا جان خویش را نداده اند چقدر تأسف انگیز است آدمی که در خودش مدفون بماند و نتواند ادراک کند که شهید به کدام افق نظر داشته و کدام نهایتی را جستجو میکرده است . شهیدان رفته اند و ما هم نیز باید برویم اما مگر می شود که در این رفتن هدف و غایتی نباشد مگر می شود دنباله روی از کربلا ی سید الشهداء طوری باشد که نشود در آن به تفکر نشست ؟ نه ، نه ، هرگز ، خدای ننماید که آنها بروند و ما بمانیم در هیاهوی مسائل کوچکی گم بشویم .

آنهائی که از غلغله های عالم غیب بی خبرند فریفته نواهای سست و بی رمق این روزگار کسالت پیشه و بی احساسند و متوجه نیستند که شهید می رود تا شرافت بماند و شهید می رود که خوابهای آسوده بر آشوید وکشتی به گل نشستگان از ساحل تنعم بدر آیند .

و این مولا علی (ع) است که می گوید من در شب ظلمانی زندگی دانبال آب حیاتی میشگتم که آن را در پیمانه سعادت سر دهم و دلسوخته تر از هر زمان سخن ( فزت و برب الکعبه ) را نغمه گر باشم وچه خوب وزیبا گفت شاعر سخن ایران حافظ شیرازی :

         دوش وقت سحر از قصه نجاتم دادند                              و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

          بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند                               باده از جام تجلی صفاتم دادند

        چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی                       آن شب قدر که این تازه براتم دادند

علی (ع) نه تنها سختی می کشید بلکه به ان سختی عشق می ورزید و خود اوست که می گوید که اگر آدمی سختی بکشد و تحمل کند مهم نیست بلکه از آن سختی لذت می برد و به ان عشق بورزد این مهم است و خودتان می دانید که از اینگونه سخنان پر نور زیاد است عزیزان من تقاضای این حقیرو کمترین  اینست که وجودتان را حفظ کنید و سعی نمائید که این وحدت فقط به فقط در وحدت ابدان و وحدت اندام و بدنها محصور نباشد بلکه مبدل شود به وحدت قلوب ، وحدت بدنها زود از هم پاره می شود امام این وحدت قلبهاست که تا ابد ریشه در عمق خدا پرستی دارد.

به هر حال از شما می خواهم مسئولیت خدائیتان رااز یاد نبرید ما در راه این انقلاب آنقدر خون می دهیم تا امام زمان بر دریائی از خون با کشتی نجات به ساحل ظهور برسد و به جهان درس جوانمردی بیاموزد ، در خاتمه می خواستم از مادر عزیزم تشکر کنم ، مادر جان می دانم که با تو باید از صفا حرف بزنم و از محبت بگویم می دانم که مرا از بچگی در زمستانهای سرد وسوزان بزرگ کردی ، هیچگاه خاطره فداکاریها و محبت هایت را در کوههای برفی از یاد نمی برم مرا ببخشید که نتوانستم کاری وخدمتی برایتان به انجام برسانم و اگر حقی بر گردن این حقیر دارید مرا به بزرگواریتان ببخشید و اینها را برمن مگیرید .

خواهر عزیزم درسهایت را خوب بخوان و حجاب پر صلابت خویش را حفظ کن تا در حریم الله باقی بمانی . تا می توانید به فکر انقلاب واسلام و یاری امام باشید و هر جا هستید نگذارید که صراط المستقیم تان گم باشد .

در خاتمه برای پیروزی و سر فرازی اسلام و بقای طول عمر رهبر دعا کنید .

خدای بزرگ ما وشما را ببخشاید ما را در جنات عالیات خویش جای دهد و انهار جاریات عنایتمان کند .

                                                                                                                             دوستدار شما محمود متو مرزنگو