نام پدر : حسین
تاریخ تولد :1338/11/06
تاریخ شهادت : 1365/12/12
محل شهادت : شلمچه

زندگی نامه

                        *زندگی نامه شهيد علیرضا (شاهپور) مازيار نوري*

 

نام پدر: حسين

اگرچه نامش «علیرضا» بود، امّا «شاهپور» صدايش مي‌زدند. دومين ثمره زندگي «حسين و نجيبه»، كه در 16 بهمن 1338 چشم به هستي گشود.

روزهاي شيرين ابتدائي تحصيلش، در دبستان «سعدي» زادگاهش آمل سپري شد. تا این‌که به مدرسه «جمال رسولي» فعلی همين شهر راه يافت؛ اما در پايه دوم اين مقطع به ترك تحصيل روي آورد.

او خدمت سربازي خود را كه با بحبوحه انقلاب مقارن شده بود، در پادگان «قصر تهران» گذراند.

از جمله فعاليت‌هاي سياسي علیرضا، مي‌توان به مبارزه او با گروهك‌هاي ضد انقلاب ـ از جمله اشرف دهقان ـ اشاره كرد. او حتي يك‌بار در اين درگيري‌ها از ناحيه كتف و فك صدمه ديد و كارش به بيمارستان كشيد.

«فاطمه بور»، بانوي عفيفه‌اي بود كه عليرضا در سال 1361 با وي پيمان ازدواج بست؛ و ماحصل اين زندگي مشترك، «حسين و شهريار» هستند.

«محمدعلي» دفتر زندگاني برادرش را اين‌گونه ورق مي‌زند: «يك روز در خانه‌شان بودم كه خانمش گفت: روغن نداريم. عليرضا هم رفت و روغن خريد. وقتي داشت به خانه مي‌آمد، با خانمي برخورد كرد كه به او گفت: آقا! ما در خانه‌مان چيزي نداريم، حتّي روغن. او هم ظرف روغن را به آن خانم داد و دست خالي به خانه برگشت.»

اولين تجربه حضور عليرضا در ميدان نبرد، مربوط به سال 1359 است که در كِسوت تك‌تيرانداز گروهان از گردان جندالله، در مريوان مشغول به خدمت شد.

او در 7/12/1362، به عضويت سپاه در آمد و هشت ماه بعد، مسئوليت واحد پرسنلي سپاه منطقه سه را به عهده گرفت.

از سال 1364 الي 1365 نيز، به عنوان نيروي موتوري و تسليحات، در واحد تداركات لشكر 25 كربلا مشغول به خدمت شد.

مدّتي هم در واحد تبليغات سپاه نور بود.

علیرضا كه در آوردگاه‌هاي قبلي، از ناحيه سر دچار مجروحيت شده بود، عاقبت در دوازدهمين طلوع اسفند 1365، طي عمليات كربلاي 5، در شلمچه به جمع هم‌سنگران شهيدش پيوست؛ و سپس با تشييع اهالي قهرمان‌پرور آمل، در «امام‌زاده ابراهيم» اين شهر آرام گرفت.   


وصیت نامه

                                 *وصيت­نامه شهيد علي­رضا مازيارنوری*

 

 فرزند حسين

الحمد لله رب العالمین. حسبنا الله و نعم الوکیل و نعم المولی ونعم النصیر(24)رب اشرح لی صدری و یسرلی امری(26) وحلل عقده من لسانی(27) یفقهوا قولی(28) ثم الصلوه و السلام علی اشرف الانبیا و المرسلین الرسول المسدد المصطفی الامجد حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد(ص) و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین و من الان الی قیام یوم الدین بعد قال الله تبارک و تعالی فی محکم الکتابه الکریم:

بسم الله الرحمن الرحیم

ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاما فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون(13) اولئک اصحاب الجنه خالدین فیها جزا بما کانوا یعملون(14)

(سوره احقاف آیه 12الی 14)

سپاس خداي را كه هر چه در آسمان­ها و زمين است، همه ملك اوست و اوست كه به همه چيز مسلط است و از نهان و آشكار آگاه است.

با درود بر امام مهدي (عج) چرا كه به حق، مهديِ امت اسلامي تبلور اسلام محمدي (ص) و حجت خدا و وصي رسول­الله مي­باشد. مهدي فاطمه! تو را به خون به­ناحق ريخته اباعبدالله عنايتي به ايران اسلامي بفرما. تو را سوگند مي­دهم به خون گلوي علي­اصغر بر رزمندگان ما پيروزي عنايت بفرما. اما دل­هاي عاشقان از هجر تو در تپش هست و مي­سوزد. تو را به پهلوي شكسته مادرت فاطمه تعجيل در ظهورت بفرما. درود خدا بر رهبرم امام خميني عزيز كه عالم اوست. استادم اوست. سرمشق­ام اوست. ره­گشا و رهنما، اسوه تقوا، مجاهد كبير نستوه و مقاوم حافظ دين، سياستمدار، بت­شكن و در كل اسلام واقعي اوست كه نائب عام امام است و منجي و ناخداي كشتي بشريت و انسانيت در طوفان­هاي دنياست و زمينه­ساز حكومت صاحب­ عصر والزمان مي­باشد. درود خدا بر شهيدان في سبيلك كه با جوهره جان خود طومار اسلام را جهت دوام هر چه بيشتر اسلام عزيز براي سال­هاي دور و براي رفاه مسلمين متضمن گشته­اند و در اين راستا خود روزي­خور در جوار حق­ تعالي هستند و درود خدا بر شما امت واحده اسلامي كه به حق به آيه قرآن عينيت داده­ايد. قلب­ها و سرنوشت مملكت خود را كه سرنوشت شومي به دنبال داشت، تغيير داده­ايد. لبيك گفته­ايد به نداي امام حسين­بن علي (ع) و لبيك گفتيد به نداي امام عزيز خميني و با اين لبيك گفتن­تان خدا و پيامبر خدا و اهل­بيت پيامبر خصوصاً امام زمان، مهدي فاطمه را مسرور كرده و مسبّب قرب خاطرشان گرديده­ايد. بعد از تغيير دادن احوالات خود توجه به مسئله سياسي مملكت خود در پهنه­ي سياست داخلي و خارجي كه همه متفق­القول در جهت نابودي شما امت اسلامي گام برمي­دارند ترفندها به كار برده­اند و به كار خواهند برد تا اين­كه نهايتاً شما را از اسلام جدا و اسلام را به اضمحلال بكشانند. برادران و خواهران! اسلام­تان در خطر است. هوشيار باشيد. به داخل مملكت خود نگاه كنيد. به شايعه سازان، محتكران، سرمايه اندوزان (فئودال­ها) حمّالان افيون مرگ (مخدر) مفسدان اخلاقي كه افكارشان در حول­وحوش منكرات دور مي­زند، منافقين خلق كه هنوز ريشه گنديده و متعفن آن­ها نخشكيده و امروز اين چند قشر ضد خدا و اسلام همه متحد و دست به دست هم داده تا اين­كه ايران را مستعمره ابرقدرت­ها نمايند. اين گروه از دير زمان دشمني عجيبي با اسلام و مسلمانان و اهل بيت نبوت داشته و دارند و خواهند داشت. به همين دليل مي­خواهند با توطئه­ها اسلام را لوث و به تدريج شما مردم قهرمان را از اسلام دور و از اهل بيت هدي عليه­السلام جدا سازند اما زهي خيال باطل.

هر آن آتش كه ايزد برفروزد                             هر آن­كس پُف كند، ريش­اش بسوزد

اي مزدوران! اي دست به سينه­هاي جنايتكاران شرق و غرب! چرا دست از اسلام برنمي­داريد؟ چرا اين ملت را به حال خودش وا نمي­گذاريد‌؟ چه چيز از جان اين اسلام غريب و مسلمين تنها مي­خواهيد؟ بترسيد از روزي كه قهر اين ملت به پا خواسته شما را آماج خشم انقلابي خود قرار دهند. راه بيشتر براي­تان نيست يا به دامان اسلام و اين ملت برگرديد، يا از اين مملكت بيرون رويد. برويد به دامان اربابان خود در كنار آن­ها همانند كرم خاكي بلوليده.

برادران و خواهران! با هم باشيد. وحدت را فراموش نكنيد. در بين خود رُحَما بَينَهُم و بر دشمنان خدا أَشدَّ علي الكفار باشيد. مبادا تبليغات شوم و سمي اين زالو صفتان در قلوب شما كاري سر افتد و شما را از هم متفرق سازد. تفرقه شما همانا و تنها شدن امام عزيز همان. شما را به آبرو و عرف اسلامي­تان سوگند كه هيچ گاه امام را تنها نگذاريد. (امام را دعا كنيد) گرچه عبارت­هاي داخل پرانتز مكرراً گفته شده، ولي به معني واقعي و پر ارزش اين جمله توجه فرماييد. خصوصاً به كلمه طيبه امام كه از اصل امامت و ولايت ائمه هدي عليه­السلام نشأت مي­گيرد، توجه بيش از پيش داشته باشيد. باز عرض مي­كنم امام را دعا كنيد.

صحبتي دارم با شما از اول خلقت تا به امروز وقتي خداوند تبارك و تعالي اين آدم را با آن اوصاف كه عرض مي­كنم آفريد، به فرشتگان دستور داد تا بر آدم سجده نمايند. همه سر فرود آوردند الّا شيطان كه برادران و خواهران داستان­اش را مي­دانند. در اين مسير شيطان قسم ياد كرد تا اين خلق شده را به تباهي بكشاند و از انسان در بي آدم شد و او را بفريفت و انسان بدبخت پس از سال­هاي متمادي مطيع امر شيطاني شد. خدايي كه تمام لذائذ دنيايي اعم از خورشيد و ماه گرفته تا حيوانات و ديگر لذائذ را مسخّر او نمود. او را در بُعد خودش آزاد خلق كرد و تمام اسماء كائنات را به او تعليم نمود و در نهايت پس از اين خلقت بسيار زيبا به خودش فرموده فَتبارِك الله الأحسنُ الخالِقين.

ولي آدم مصمّم از پشت سر انسان به سوي خوش­گذراني­ها، شهوت­پرستي­ها، مال اندوزي­ها و طمع­هاي دنيايي گام برمي­دارد كه نتيجتاً براي دشمني با خدا برمي­خيزند و عاقبت هيچ! چرا كه نه حسابي و نه كتابي را براي خود نمي­داند و خودش را نمي­شناسد. خود را كور و گنگ قلمداد مي­كند. براي چنين آدمي خدا، حساب آخرت، نيكي و بدي مفهومي نخواهد داشت. در اين گذرا خداوند بزرگ بر خود ديد تا براي هدايت بشر رسولي از ميان آن­ها برانگيزد تا اين آدم طاغي را هدايت نمايد لذا رسول پشت در پشت آمدند و به طرق مختلف يگانگي خداوند را تبليغ نموده تا انسانِ ره گم كرده را با ياد خدا راه مستقيم را باز يابد. انسان­ها بر طغيان­شان افزودند جز عده­اي نادر. در هر حال خداوند لطفي را از آدم­ها دريغ ننمود هر چندبار رسولي را مي­فرستاد.

اين آدم عاصي او را استهزا مي­كرد و نهايتاً او را به قتل مي­رسانيد. پيامبر تشريعي فرستاد، به قتل رساندند. رسول طريقتي فرستاد، او را هم به قتل رساندند تا زمان پيامبر آخر زمان كه دين خدا كامل گرديده و حجت مكارم اخلاق بر انسان تمام گشته بود اما از اين پيامبر (كامل­ترين انسان) دست برنداشتند و او را هم به مانند انبياء ديگر به قتل رسانيدند. باز از آن­جايي كه خدا بندگانش را دوست دارد، او را بدون راهنما وا نگذاشت. براي آخرين پيامبر خود از اهل بيت خودِ پيامبر، وصي قرار داد. مي­دانيد كه با حجت­هاي اوصياي پيامبر چه كردند. همه را به شهادت رسانيدند. صحنه­هاي كربلاي اباعبدالله را به ياد آوريد. از همان اول جدش پيامبر را به خواب مي­بيند و پيامبر به او مأموريت مي­دهد و بر اين مأموريت تأكيد مي­كند و پس از اين حج را نيمه تمام گذاشت به سوي كوفه حركت كرد. اهل كوفه بي­وفايي كردند و در مسير كربلا راه او را از پس و پيش بستند. در سرزمين كربلا خيمه زدند. سرزميني كه انيباء سلف به كربلا مي­رسيدند، نعلين از پا بيرون مي­آوردند از جهت احترام و طيّب بودن اين خاك. خلاصه از خود رشادت­ها نشان دادند و در آن مكان گرم و سوزان به دست مخصوص­ترين دشمنان خدا به شهادت رسيده­اند اما در روز عاشورا اباعبدالله فرمود:

هَل مِن ناصر يَنصُرني وَ هَل مِن مُعيني. يعني سوال مي­شود وقتي كه تمام ياران به شهادت مي­رسند، كس ديگري ندارد تا لبيك­گوي ندايش باشد، شايد اباعبدالله كسي را به هنگام نبرد نداشت اما ناقي كه فرمودند نطق تاريخي بود كه تمام جهات را در برداشت چرا كه همين جهات متضمن اسلام گرديده است و دل­ها از قيام امام حسين متحول گشته است و خون­ها براي خون­خواهي خون اباعبدالله و اعتلاي دين خدا به جوش درآمده لذا اين خون­خواهي نياز به تلاش وحدت و تشكيلات و در رأس به رهبري مسلمان و قاطع احتياج مبرم هست تا بتوانند حركتي را شروع نمايند كه احكام شريعه خدا حاصل گردد و لبيك­گوي حسين آن عصر باشند. اما امروز حسين­بن علي عاشق مي­خواهد. عاشقي كه درس­اش از او باشد تا دست­هايش را قلم و خون­اش را مركب و پنهه خاك اسلامي را ورق كند و اين را بنويسد.

حسيني­ام يا حسين                                پيرو خميني­ام يا حسين

اين شعار را سرلوحه زندگي­تان قرار دهيد كه در عمل متضمن بقاي دين خدا و اهل بيت است. امروز در اين عصر كه خداوند باري ديگر بر ملت ما منّت نهاده و از سلاله حسين رهبري به ما عنايت فرمود و امت اسلامي ما به نداي حسين زمان خود لبيك گفته اين شعار را هم سر دادند كه:  اماما! اماما! ما اهل كوفه نيستيم.

خب، مادرم و پدرم! از شما چه بگويم؟ سلام مادرم! مادر جان! مبادا وقتي خبر شهادت­ام را شنيدي شيون و غوغا سر دهي. بر فراق­ام صبر كن. همچنان كه بر فراق برادرم غلام­رضا صبر كردي. مادر! من نتوانستم ببينم كه دشمنان از داخل و خارج بر اسلام هجوم آوردند. من هدف­ام مشخص بود و بارها اعلام كردم از هدفي كه در پيش دارم، دست بردار نيستم تا خون­ام را در راهِ به اهتزاز درآوردن پرچم دين پيامبر و امام زمان مهدي (عج) نريزم آسوده خاطر نخواهم شد. مادر! من مي­روم ولي اين امام و اين انقلاب اسلامي و اين جوانان رشيد اسلام و خانواده­هاي شهدا را از ياد نخواهم برد. مادر جان! حالا تو دو شهيد دادي. شهيد اول­ات يادگاري از خود به جا نگذاشت ولي من دو يادگار اويس (حسين) و عادل (شهريار) گذاشتم دو طفل­ام را به ياد من و برادرم نگهداريد. اگر غلام­رضا را به ياد آورديد، اويس­ام را بغل­ات بگير و اگر مرا به ياد آوردي، عادل­ام را بغل بگير. به طفلان­ام بگوييد باباي­تان به سفر كربلا رفته. مبادا همانند طفلان مسلم­بن­عقيل غريب و تنها شويد.

سلام پدر جان! پدري كه تو را دوست دارم! پدر جان! تو بايد مرا ببخشي. من گرچه رفتم، اما به بخشش تو نياز دارم. من الگويم امام حسين (ع) است. به همين دليل شهادت را برگزيده پيرو خميني عزيز هستم چرا كه او را در راستاي خط انيباء مي­بينم. پدر جان! همان­طوري كه گفتم انسان­ها ره گم كرده­ بودند با وجود امام حسين­گونه راه گم­شده هويدا گفت ولي انسان­ها بايد از خواب غفلت بيدار شوند و من با توجه و لطف خدا گم كرده را بيدار نمودم و هرگز بر نخواهم گشت. از تو خواهش دارم چون طفلان­ام پسرند، دوست دارم آن­ها را تربيت اسلامي كنيد. طبق سليقه قرآن آن­ها را رشد دهي. از خدا بخواه تا بيشتر از پيش به تو تقوا و زهد معارف حقه عنايت فرمايد. بهترين تقوا پنهان نگه داشتن تقواست.

خواهران­ام! اي زينب­هاي دوران ما! گريه مي­كنيد، بكنيد اما بنگيرد كه نام چه زني را بر شما نهادم و به نفس عمل حضرت زينب توجه كنيد. ببينيد كه آيا نقش زينبِ علي گريه و زاري بود يا تكميل كردن نهضت و حركت اباعبدالله. با آن خطبه­هاي آتشين كاخ­هاي ظلم را بر سر اهل ظلم و بقلمون صفت­ها خراب كرد. اگرچه اباعبدالله خون داد ولي زينب كبري اين شيرزن دخت فاطمه پيام داد. خون و پيام لازم و ملزوم يكديگر هستند. خون از حسين پيام از زينب. خواهران­ام! به ياد من باشيد. بچه­هايم را به شما مي­سپارم. اگر سراغ­­ام را گرفتند، بگوييد به سفر كربلا رفته و به آن­ها بفهمانيد و درس عاشورا حسيني در كربلا را يادشان دهيد اشك بريزند پيش آن­ها تا به ياد پدرشان و در نهايت به ياد جانبازي ياران اباعبدالله بيافتند.

برادرم مهدي جان! توي عموي بچه­هايم هستي. بعد از من، تو دست­شان را بگير. سخني با تو دارم مادر بچه­هايم! انسان­ها از دامان شما مادران برخاسته­اند. دامان شما مادران پاك و مسلمان. من هميشه معتقد بودم كه غم از دست دادن پدر آن­قدر مشكل نيست بلكه از دست دادن مادر به مراتب مشكل­تر خواهد بود. اما وظيفه پدر طوري­ است كه نتواند همانند مادر با بچه­هايش مي­خواهم كه امام را فراموش نكنيد. به دنبال كلاس­هاي اخلاق برويد. با مسئولين شهر با حفظ وحدت همكاري نماييد. اما يك پيشنهادي دارم كه خانواده شهدا نفس و عمل انقلاب­اند، حكايت­اند، عامل­اند، مكمل قلم علمايند، شاهد شهيدپرورند. دين را مكررند. شما مردم باعث تسلي خاطر آن­ها باشيد. آن­ها را مقدم داريد. ادامه­دهنده راه آن­ها و شهداي آن­ها باشيد. جنگ را فراموش نكنيد. خداوند شما و جنگ­تان را بر حق دانسته لذا هيچ­گاه لطف و معجزه­اش را از شما دريغ نمي­نمايند. چه زيبا امام عزيز فرمود كه آمريكا هيچ غلطي نمي­تواند بكند. آمريكا بداند كه نيروي رزمنده ايران طفل شيرخواري است كه در گهواره مي­گويد مرگ بر آمريكا چه رسد به نيروي 12 ساله ما كه خود را زير تانك مي­اندازد و خود شهيد و تانك را منهدم مي­كند.

خدايا! تو را شكر مي­كنم كه به من توفيق شهادت عنايت فرمودي. خدايا! نمي­توانم احساس دروني­ام را بيان كنم. همين­قدر مي­گويم كه فُزتُ بِرب الكعبه. برادر، خواهران، مادرم و پدرم و دوستان! گرچه از پيش­تان رفتم و ديگر باز نخواهم گشت اما شكايت همه شما را خانواده­هاي جوان داده و شكايت امام عزيز و غريب كه نفس مطمئنه­اش اسوه­اي است براي كل جوامع بشري را به پيش آقا اباعبدالله خواهم برد و خواهم گفت مولا! آقا! مادرها داغ­دارند. اطفال بي­پدر و يتيم­اند. امت حزب­الله منتظر گشايش راه كربلايت هستند. جنگ ما همچون جنگ تو نابرابر است. دشمن از هر سو بر دين جد تو  هجوم مي­آوردند بر حسين جان امت اسلامي ما را به رهبري امام محافظت بفرما.

خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.

                                                                                                                                  والسلام.