نام پدر : رمضان
تاریخ تولد :1331/02/10
تاریخ شهادت : 1362/12/05
محل شهادت : دهلران

وصیت نامه

1 – شما روحانیو نامروز مسئولید . مسئول خون شهدا ! مسئولیت سنگینی بر دوش شماست . امید و آرزوی جوانان اسلام به فعالیت شما بستگی دارد . پس تبلیغ در روستاها را زیاد کنید چون روستا بیشتر احتیاج دارد .
2 - ... پس بدان برادر که در نظام جمهوری اسلامی هستی که این نظام نعمت خداست و رهبری داریدکه نائب بر حق امام زمان است و آنچه را که امام زمان امر می فرماید انجام می دهد ... امروز شما مسئولید . مسئول خون شهدا ! مسئولیت در قبال نظام جمهوری ! آنچه را که امام امت امر می فرمایند انجام دهید . پیرو خط امام باشید و از این خط خارج نشوید . همکاری کامل با نظام جمهوری اسلامی ایران بکنید تا زمانی که پرچم  [      جمهوری     ] لا اله الا الله را با دست توانمند امام به صامت اصلی اش امام زمان تحویل دهد و پرچم لا اله الا الله را بر کاخ کرملین و واشنگتن به اهتزاز درآورد ومردم محروم را نجات دهد ...
3 – همیشه به یاد خدا باشید و بعد معنوی خود را قوی کنید . در نماز جماعت و جمعه ها شرکت کنید که عزای دشمن در همین نماز جماعت و جمعه هاست .

زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

حسن کیاء

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1331 آمل

3- نام و شغل پدر :

رمضان، آزاد

4- نام و شغل مادر:

فاطمه عبدی ، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

شش فرزند، فرزند اول

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

ایشان در سال 31 در یک خانواده متدین و مذهبی در آمل متولد شدند. ایشان فرزند اول خانواده بودند و به علت مشکلات اقتصادی به مدرسه نرفتند و سرکار می رفتند. ایشان در سن 20 سالگی ازدواج کردند و صاحب  4 فرزند بودند که به جبهه اعزام و به شهادت رسیدند.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ــــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان : ـــــــــــ

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی : ـــــــــــ

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ـــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

کارگری می کردند.

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

به علت مشکلات اقتصادی مدرسه نرفتند.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

معاف شد.

2- یگان اعزام کننده : ـــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

متاهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

حوا حیدری، 1352

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):

چهار فرزند. حسین، ام البنین، افسانه و مختار

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

ایشان با همه افراد خانواده و همسر و فرزندان خود بسیار مهربان بودند و به آنها علاقمند بودند.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

کارمند

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :

نساجی بایکان

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ـــــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

در پایگاه بسیج فعالیت می کرد.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

15/9/61 الی 15/12/61 سپاه آمل لشکر 25 کربلا. کردستان

28/11/62 الی 5/12/62 سپاه آمل لشکر 25 کربلا

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

3 ماه و 9 روز

4- مسئولیت در جبهه : ـــــــــــ

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

5/12/62 ، دهلران، عملیات والفجر6

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

امام زاده ابراهیم(ع) آمل

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

منیر کیاء - خواهر شهید: ایشان همیشه به من می گفت:« خواهر هیچ وقت به شوهرت دروغ نگو هر کجا می روی از شوهرت اجازه بگیر، نمازت را اول وقت بخوان و آن را ترک نکن. اگر دستت در کیسه طلا هم هست موقع نماز اول برو نمازت را بخوان.» آخرین باری که داشت می رفت به من چیزی نگفت آن روز قبل به من سفارش کرد و گفت:« جان تو و جان بچه های من » و گفت:« مرا ببوس» من خودم تعجب کردم از رفتارش ولی او چیزی به من نگفت. فردای آن روز رفتم خانه آنها پرسیدم داداش کجاست گفتند مگر تو نمی دانی او دیروز بعد از ظهر به جبهه رفت.

همسر شهید: آخرین باری که داشتند می رفتند ناراحت بودند پسر کوچکم در بغلش بود. اول اسفند ماه بود و هوا هم سرد بود به من گفت:« بچه ها را ببر خانه سرما می خورند.» برای بچه ها بیسکویت خرید و سفارش بچه ها را به من کرد. دوستانش می گویند وقتی داخل اتوبوس نشست خیلی گریه می کرد.

 


وصیت نامه

اسکن وصیتنامه درقسمت تصاویرموجودمی باشد