نام پدر : غلامرضا
تاریخ تولد :1324/01/10
تاریخ شهادت : 1365/11/10
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید علی اصغر کندلویی*

 

به شما عزیزان توصیه می کنم که مطیع امر رهبر باشید و در دفاع از میهن از هیچ چیز دریغ نکنید. نماز را اول وقت بجا آورید ودر انجام فرائض دینی بکوشید. به بزرگترها به خصوص والدین خود احترام بگذارید.توصیه دیگرم به شما در مورد تحصیل است که بدان توجه ویژه ای داشته تا بتوانید برای خود و جامعه فرد مفیدی باشید. از خواهرانم می خواهم که در حفظ حجاب خود نهایت کوشش را داشته باشند که حجاب آنان کوبنده تر از خون شهیدان است.


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

علی اصغر کندلویی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1324، کندلو لاریجان آمل

3- نام و شغل پدر :

غلامرضا، کشاورز

4- نام و شغل مادر:

سکینه قدیری، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

پنج فرزند. فرزند اول

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

ایشان فرزند اول یک خانواده متدین و مذهبی در سال 24 در کندلو لاریجان متولد شدند. ایشان پس از اتمام دوره ابتدایی دیگر ادامه تحصیل ندادند و به سر کار رفتند و بعد از چند سال به عنوان راننده اتوبوس مشغول کار شدند و در مرحله اول مسافر می بردند و در مرحله دوم و سوم به عنوان  راننده آمبولانس در جبهه فعالیت می کردند که به شهادت رسیدند.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ــــــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

مدرسه فردوسی روستای نیاک آمل

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی : ــــــــــــــــ

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ــــــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

کارگری

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

بعد از دوران ابتدایی دیگر ادامه تحصیل ندادند و سرکار می رفتند.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

معاف شد.

2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

متاهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

صغری شعبان زاده

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):

پنج فرزند. طیبه، لیلا، زهرا، امیر و سمانه

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

ایشان با خانواده و همسر و فرزندان خود بسیار مهربان بودند و در کارها به آنها کمک می کردند. ایشان راننده اتوبوس بودند و بسیار خوش اخلاق بود و معروف به اصغر خوش رو بودند.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

راننده از سال 44 الی 65

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ــــــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ــــــــــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه : ــــــــــــــــ

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ــــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

6/10/65 به مدت یک ماه و 4 روز، سپاه آمل لشکر 25 کربلا. جنوب

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

حدود یک ماه

4- مسئولیت در جبهه :

راننده

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

10/11/65، شلمچه، بر اثر بمباران هوایی عملیات کربلای 5

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

12/11/65، گلزار شهدای کندلو آمل

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

برادر شهید- غلامحسین کندلویی: اولین باری که رفتند جبهه ما خبر نداشتیم، ایشان ماشین داشتند و نیرو برده بودند به جبهه وقتی برگشت رفت پیش مادرم، مادرم از او سوال کرد چرا لباست اینقدر خاکی است که ایشان گفتند این خاک شهدای دزفول است و تبرک است.

چند شب قبل از رفتن ایشان ما همه خانه آقای رحمت جمع بودیم او تا نمی آمد ما شام نمی خوردیم، آن شب هم منتظر ایشان ماندیم، آن شب شام غاز داشتیم زمانی که داشتیم شام می خوردیم ایشان به ما گفتند:« این آخرین غاز است که با هم می خوریم من سه روز دیگر به جبهه می روم.»

همسر شهید: ایشان خودشان من را انتخاب کردند و به دختر عمویشان گفتند.  من هم از صداقت و رفتار ایشان خوشم آمد و قبول کردم. زمان ازدواج من 13 سال و ایشان 19 سال سن داشتند.