نام پدر : قاسم
تاریخ تولد :1344/12/12
تاریخ شهادت : 1363/12/21
محل شهادت : شرق دجله

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید فرزاد کریمی*

 

انالله و انا الیه راجعون

همه از اویم و بسوی او باز می گردیم.

چون آخر زمان فرا رسید شهادت خوبان مرا گلچین می کند (حضرت محمد ص)

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون

کشته شدگان در راه خدا را مرده مپندارید بلکه آنها زنده اند و در نزد پروردگار شان روزی می خورند.این شهادت است که به ملت ما وعده پیروزی نهائی می دهد. (امام خمینی)

سلام علیکم سلام من بر مادر و برادران و خواهران عزیزم و خدمتگزاران اسلام و مسلمین الان این وصیت نامه را می نویسم هیچ دلبستگی و امیدی به زندگی در این دنیا ندارم و فقط به امید خدا و برای خدا و دینش اسلام و کتاب قرآن است که به جبهه می روم.

 من به درخواست حسین(ع) که در کربلا فرموده من ناصر ینصرنی آیا کسی است که مرا یاری کند و قرآن و اسلام را کمک کند جواب مثبت دادم فرمان رهبر که فرمود بر کسانی که تجربه جنگی و قدرت دارند واجب شرعی کفائی است که به جبهه بروند و اطاعت و از شهر و دیار و زندگی خود دست کشیده و در جای غربت در صحرای گرم خوزستان فقط برای یاری دین اسلام و دفاع از کشور جمهوری اسلامی و مردم مستضعف آمده ام و بخاطر ادامه دادن راه شهیدان اسلحه برادران را برداشتم و در پیشتازی بر کافران به قلب دشمن زبون یورش خواهیم برد و آنها را از صحنه روزگار بر خواهیم داشت و قدرت اسلام را بر سراسر گیتی و پرچم لا اله الا الله را به اهتزاز در آوریم چون در این موقع درخت پربار اسلام به خون احتیاج دارد. اگر الان خون ما ریخته نشود در آینده باید برای پیشرفت اسلام ریخته شود چون درخت را سیراب کنیم و نخشکد و خون همه شهیدان انقلاب و جنگ تحمیلی به هدر نرود وکافران حاکم نباشد و با استقلال آزادی جمهوری اسلامی به حیات کشور خود ادامه دهیم.

 من نمی توانم در شهر یا روستا ساکت باشم و بگردم و جوانها و برادران عزیز که هیچ عرضی جز یاری اسلام و دفاع از کشور و جلوگیری از تجاوزات نداشتند بدست خونخواران گیتی پرپر شوند و پیکر شهیدان غرق در خون پاکشان که سراسر مقاومت و پایبندی به اسلام است برای شهرستان به ارمغان آورند.

 موقعی انسان می تواند ادعای حسین (ع) گونه بودن کند که یزیدیان را نابود کند و یا تنش در زیر تانکها له شود و خونش را هدیه به اسلام کند امیدوارم که بتوانم ندای حسین (ع) در صحرای کربلا را به گوش جهانیان برسانم که اگر دین ندارید جوانمرد و آزاد باشید به شما توصیه می کنم وصیتهای مرا انجام دهید.

وصیت به برادرانم که سلاحهای من و دیگر مبارزان راه خداست بدست شما است مبادا آن را بر زمین بگذارید شما اسلحه را برگیرید و با غرش عظیم بر کافران بتازید و انتقام خون پرپرشدگان را از عالم بگیرید و سعی کنید که پوینده و جوینده راه خدا که بهترین راههاست باشید والا پشیمان می شوید.

وصیت به خواهرانم که حجاب تو خواهر کوبنده تر از خون شهید است و درس را از بانوی یگانه اسلام فاطمه الزهرا (س) یاد بگیرید و عمل کنید اگر می خواهید شهداء از شما راضی باشند و احترام و حرمت خونشان را بپا دارید و در تربیت بچه ها کوشا باشید.

وصیت به مادرم: مادر عزیز ناراحت نباش که فرزندت در راه الله حرکت کرد و جانش را در راه اسلام فدا کرده است چون می دانید که مردن برای همه است و چه بهتر در راه خدا فرزندی اهدا کرده باشی می دانم که خیلی زحمت کشیدی و من ثمری برای تو نداشتم اما برای اسلام دین تو و قرآن کتاب آسمانی هدیه ای داشتی که به امام امت خمینی کبیر تحویل دادی و از شیون و زاری دوری کن که باعث عذاب روح من نباشی و شاد باش که دشمن به وحشت در آید.

و وصیت به پدرم: پدر عزیزم سعی کن همچون علی وار زندگی کن و راه شهدا را ادامه بده و سعی کن که کاری می کنی برای خدا و در راه خدا باشد و امیدوارم که اگر گناه می کردم مرا ببخش و حلالم کن.

وصیت به همسرم: همسرم من از تو راضی بودم و خداوند از تو راضی باشد و امیدوارم که زینب وار راه شهدا را ادامه بدهی و حجاب خودت را حفظ کن و در خط امام دوشادوش دیگر خواهران حرکت کن و صبر استقامت داشته باش و جز تقوا پیشه گان باشید همسرم 2 ماه روزه مرا سعی کنید بگیرید و همچنین نماز قضا مرا همسرم سعی کن بچه ام را طوری تربیت کن که راه پدرش را ادامه بدهد و اسلحه پدرش را بر زمین نگذارد.

وصیتی دیگر به برادران و خواهران روستا خود دارم که با هم اتحاد و همبستی داشته باشند و از تفرقه و نفاق دوری کنند و در انجمن روستا فعالیت کنند و در دعای کمیل و دعای توسل و نماز جماعت و دیگر مجالس مذهبی شرکت کنند و امیدوارم که اگر گناهی نزدشان کردم مرا ببخشند و حلالم کنند.

و وصیت دیگر به خانوادهام این است که مرا در مسجد بغل شهدا به خاک بسپارند. شما دعا به جان امام و رزمندگان از یادتان نرود.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از عمر ما بکاه بر عمر رهبر افزای.

خداحافظ شما به امید دیدار در دنیای آخرت

                                                                                                       برادر حقیر شما

                                                                                                   شهید فرزاد کریمی

                                                                                                       متولد سال 1344

                                                                                            وصی من پدرم و ناظرم همسرم.

 

 

 


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

فرزاد کریمی زیاری، کاظم

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

12/12/1344، روستای زیارکلا، شهر کیاکلا ، شهرستان سیمرغ

3- نام و شغل پدر :

قاسم، کشاورز

4- نام و شغل مادر:

راضیه اصغرنژاد، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

هشت فرزند، فرزند سوم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

در کانون خانواده ای مومن و مقید، آگاه به اصول و ارزشهای اسلامی، با اوضاع اقتصادی سخت و نامطلوبی که از زحمات بی دریغ و شبانه روزی والدین در جهت کسب روزی حلال در مزارع کشاورزی به دست می آمد به رشد و تکامل رسید.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ): ــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

مدرسسه ابتدایی (5 سال) ، ــــــــــــ

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه راهنمایی انقلاب اسلامی (سینا) روستای دوک (3 سال)

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

بله، در انجام کارهای منزل و مزرعه یاری رسان والدین خویش بود.

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

حضور در جبهه، دفاع از میهن سبب ترک تحصیل وی شد.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد

2- یگان اعزام کننده :

سپاه

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی :

تاریخ 15/12/62 از سپاه قائم شهر، لشگر 25 کربلا گردان مسلم گروهان ضربت به خدمت فرا خوانده شد.  

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

متاهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

سیده زینب ابراهیمی، 10/11/61

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):

کریم کریمی

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ): ــــــــــــ

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی : ــــــــــــ

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی:

ج) فعالیت های انقلابی : ــــــــــــ

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

با بهائیان مخالفت و مبارزه می کرد.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

عضو بسیج روستا بود و فعالیت می کرد. با سپاه نیز همکاری داشت. درمساجد محل و پایگاه کار فرهنگی می کرد.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

یک دفعه از 18/6/61 لغایت 17/10/61 از سپاه و بسیج کیاکلا به منطقه جنگی اعزام شد.

تاریخ 15/12/62 از سپاه قائم شهر، لشگر 25 کربلا گردان مسلم گروهان ضربت به منطقه اعزام شد .

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ــــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه : تیربارچی

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :

یک دفعه بر اثر اصابت ترکش از ناحیه پا مجروح شد.

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

در تاریخ 21/12/63 در شرق دجله عملیات بدر به درجه شهادت نائل آمد.

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

پیکر پاک و مطهر ایشان پس از 13 سال مفقودیت، 12/4/76 در گلزار شهدای روستای زیارکلا شهرستان سیمرغ خاکسپاری شد.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

دوست شهید- هوشمند احسانی- می گوید : از زمان کودکی با هم همسایه بودیم. همیشه غروب با هم به مسجد می رفتیم. هیچ وقت نمازش ترک نمی شد. شب های چهارشنبه دعای توسل و شب های جمعه دعای کمیل می خواندیم در هفته دو روز در پایگاه جلسه داشتیم همیشه به من می گفت: برخورد و رفتارت را با مردم خوب کن و سعی کن که مردم را به سمت پایگاه و بسیج بکشانی و او رفتار خیلی خوب و محترمانه ای داشت طوری که همه از او راضی بودند. دنیا را قبول نداشت و همیشه به فکر جهاد، جنگ و شهادت بود. ما در پایگاه بودیم و در محل مان دین بهایی خیلی زیاد بود. ما با وجود سن کم شبانه به دنبال بهایی ها می رفتیم و شبانه آنها را اذیت می کردیم و تمام دیدارهای آنها را خراب می کردیم شب تا صبح نمی خوابیدیم و آنها را فراری می دادیم چون دخترانشان خیلی بی حجاب بودند.

امام و روحانیت را بسیار دوست داشت. در مقابل سختیها و مشکلات صبر و مقاومت زیادی داشت تعادل روانی خوبی داشته و قدرت تصمیم گیری اش به جا بود. در جبهه مسئولیت های زیادی داشت خصوصاً اینکه راننده قایق موتوری بود و نیروها را منتقل می کرد در آخرین عملیات ما خواستیم با هم باشیم نمی دانم که چه شد به من مرخصی دادند و او نیامد و من از او خداحافظی کردم و رفتم ، یادم می آید ما برای آموزشی به شیراز که می رفتیم او خیلی صحبت می کرد. می گفت دارم بچه دار می شوم و من می گفتم : فرزاد تو خیلی چاق شده ای می گفت : چه کار کنم یک لیوان آب هم بخورم چاق می شوم دست خودم نیست. همیشه یکی از بچه های بابل با ایشان خیلی شوخی می کرد.