نام پدر : علی اکبر
تاریخ تولد :1349/06/10
تاریخ شهادت : 1367/05/01
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*وصيتنامه شهيد ابراهيم كردكلائي*

 

بسمه تعالی

اي كساني كه ايمان آورده ايد هرگاه با فوجي از دشمن مقابل شديد پايداري، كنيد و خدا را پيوسته بياد آوريد باشد كه پيروزي نصيبتان خواهد شد و فاتح گرديد. (سوره انفال آيه 45)

سلام بر مهدي تنها منجي عالم بشريت و درود بر مرجع و رهبر آگاه جهان اسلام حضرت امام خميني دامت بركاته اين انقلاب كه جهاني را در بر گرفته و استكبار جهاني را به لرزه درآورده براي تداوم و در نهايت جهت برافراشته شدن پرچم لااله الاا... بر بام جهان احتياج به سيراب شدن از خون عزيزان و جوانان مخلص دارد.

و امام عزيز اين منادي انقلاب ندايش به گوش شنواي هر دل آشنائي مي رسد بر همه است كه به نداي امام عزيز خود لبيك گويند تا در روز رستاخيز پيش رسول ا... (ص) و نور چشم عزيزش فاطمه (س) كه فرزند برومندش را ياري كردند روسفيد باشد.

اي خدا، تو گواه باش كه من تا آخرين لحظه هاي نفسم در راه اين رهبر و انقلاب كه راه انقلاب حضرت مهدي (عج) است قدم برداشته و مي روم تا جان ناقابل خود را فدايش كنم، و با فدا كردن جانم دينم را ادا كنم.

اين گناهاني كه من دارم باشد كه با كشته شدن در راه خدا پاك شود.

بار خدايا!

هنگام مرگم چنان جان كندن را بر من سخت گير تا گناهانم به لطف كرمت آمرزيده شود و به تمامي دوستان خود مي گويم كه: من دوست و همراه خوبي براي شما نبودم، اميدوارم كه مرا به بزرگواريتان ببخشيد. اگر هر گونه حقي بر گردن كسي دارم آنرا بخشيدم و شما را وصيت به تبعيت از اسلام و امر خدا مي كنم. براستي امام نعمتي آشكار از سوي خداي متعال است،‌ اگر براي جهانيان اين تبعيت كه تبعيت از امر خداست همواره باقي بماند يقيناً شكستي براي شما وجود نخواهد داشت.

پروردگارا!

ترا به حسين بن علي (ع) دشمنان داخلي و خارجي ما را نابود گردان.

حافظين اسلام خصوصاً امام امت و اميد امام حضرت آيت الله منتظري را طول عمر عنايت بفرما.

پروردگارا!

تو كه با، رحمتت اين همه نعمت را از من دريغ نفرمودي اگر صلاح مي داني تنها آرزوي من يعني شهادت در راهت، را نصيبم بفرما.

 

به اميد پيروزي نهائي اسلام.

والسلام

 ابراهيم كردكلائي


زندگی نامه

شهید ابراهیم کردکلایی

فرزند: علی‌اکبر

آخرین فرزند خانواده بود و طبیعتاً دوست داشتنی ترین. شهریور سال 1349 که دهمین طلوع تابستانه اش را پشت سر می‌گذاشت، دیده به هستی گشود. پدرش علی‌اکبر، ژاندارم ارتش و مادرش، زهرا، بانویی خانه دار بود و زحمتکش. زوج سخت کوشی که زندگی هفت نفره شان را با مرارت و حقوقی ناچیز اداره می‌کردند. ابراهیم علی‌رغم سختی‌ها و کمبود‌های آن روزها، در سال پنجاه و شش وارد دبستان «توفیقی» ساری شد. سپس دوره راهنمای را در مدرسه «سید رضا بصیری» همین شهر گذراند. در این زمان به صورت حرفه‌ای به ورزش روی آورد و طی مدت کوتاهی توانست کاپیتان تیم والیبال مدرسه شود. سال آخر مقطع راهنمایی بود که به رشته فوتبال علاقمند شد و توانست همراه تیمش مقام سوم استان را کسب کند. وی در سال 1365، دوران دبیرستان اش را با تحصیل در رشته علوم انسانی دبیرستان «امام خمینی» ساری آغاز کرد. در این دوره بود که از علاقه اش به درس کاسته شد. او بیش تر به ورزش توجه می‌کرد و در همان سال توانست بعد از تمرینات فراوان وارد تیم منتخب جوانان شود و به عنوان یکی از مدافعان بازی کند. ابراهیم کنار ورزش، مدتی به کار سنگ بری پرداخت، ولی اندکی بعد این شغل را رها کرد و تمام تلاش خود را معطوف به تمرین فوتبال نمود تا به اردوی تیم ملی جوانان راه یابد. وی که از بسیجیان فعال سال‌های 59 - 60  بود، در 21 مرداد سال 1360، با موفقیت در امتحان ورودی سپاه، به عضویت این نهاد درآمد و آموزش‌های لازم در این زمینه را در پادگان «المهدی» چالوس گذراند. البته همزمان مسوولیت گروه مقاومت پایگاه «شهید رجایی» را نیز به عهده داشت. ابراهیم که خلق و خوی دیگرگونه‌ای برخوردار بود، اغلب اوقات شب‌ها دیر به خانه بر می‌گشت. قرآن کوچکی داشت که همیشه توی جیب اش بود و بیش تر وقتش به تلاوت قرآن می‌گذشت. خانواده اش بعد از شهادت وی متوجه شدند که او برای سرکشی و رسیدگی به خانواده‌های نیازمند و بی سرپرست این گونه تلاش می‌کرد. علی‌رغم انتخابش از سوی تیم فوتبال نواب ساری، جهت راه یابی به تیم ملی نوجوانان، تابستان سال 1366، عزم جبهه کرد و صرف نظر از قبولی در رشته نقاشی در شیراز، خود را به یاری رزمندگان رساند. مدتی نگذشت که در منطقه‌ی مجنون، در اثر انفجار خمپاره دچار موج گرفتی شد. این بسیجی خستگی ناپذیر و متعهد، پس از بهبودی و مرخص شدن از بیمارستان، مدتی را در کنار خانواده، ماند، اما دوباره عزم سفر کرد و بعد از بیست روز مجدداً به شلمچه اعزام شد. وی همچنین در دی ماه سال 1366، مدتی در قسمت تربیت بدنی سپاه انجام وظیفه کرد.

پدر ابراهیم از عشق و علاقه وی به شهادت چنین می‌گوید: «بارها به برادرش می‌گفت: کوچه‌ی ما شهید ندارد، باید یک نفر از ما به شهادت برسد، تو زن و بچه داری و نباید بروی، من می‌روم»

این گفته‌های بیژن حکیمی نسب است از دوست دیرین‌اش ابراهیم:

«یک هفته قبل از شهادت ابراهیم، برای فوتبال به محله بخش هشت ساری رفته بودیم، از او درباره شرایط جنگ، خصوصاً از دست رفتن جزیره‌ی مجنون سوال کردم. گفت: «دشمن به اندازه نفرات، تانک در مقابل مان آماده کرده بود. در حین عقب‌نشینی از جزیره، چشم ام به زاغه مهمات خودی افتاد. فکر کردم که اگر به دست دشمن بیفتد، قطعاً گلوله‌های آن بر سر ما فرود خواهد آمد. دل به دریازدم و گفتم: حالا که [قرار] است انبار مهمات به دست دشمن بیفتد، خودم آن را منهدم می‌کنم. زمانی که همه در حال عقب‌نشینی بودند، نارنجک را داخل انبار مهمات انداختم، و تا توانستم از آن فاصله گرفتم. ناگهان انفجاری بزرگی رخ داد».

این ورزشکار با اخلاق مازندران و بسیجی دلاور، عاقبت در اول مرداد سال 1367، در منطقه  شلمچه در حالی که فرماندهی گروهان از گردان علی‌بن‌ابی‌طالب را به عهده داشت، جام شهادت بر تن کرد و ده روز بعد روی دست اهالی شهر تا بوستان شهدای «ملامجدالدین» ساری بدرقه شد. حالا سال‌هاست که نام ابراهیم زینت بخش یکی از کوچه‌های شهر است. 


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

ناصرکرد سوادکوهی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1346 ، شهرستان سوادکوه

3- نام و شغل پدر :

عزت الله ، بازنشسته دانشکده کشاورزی

4- نام و شغل مادر:

زینب ، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

7 فرزند، شهید دومین فرزند بود.

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

در کانون خانواده ای مومن و خدادوست ، با اوضاع اقتصادی نسبتاً خوب که از زحمات پدر و مادر تامین می شد به رشد و تکامل رسید .

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ): ــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):

تولد تا 9 سالگی  در تهران باقی عمرشان را در ساری سکونت داشتند .

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

اول و دوم دبستان در تهران ،  دبستان شیخ طبرسی ، (3 سال)

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه راهنمایی آموزگار (3سال)

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان :

دبیرستان 15 خرداد ، رشته علوم تجربی و ریاضی (2 سال)

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

بله ، بعد از اتمام مدرسه و انجام دادن تکالیف ، در کارهای مادر یار و مدد او بود .

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

در حین تحصیل و کسب علم ، راهی میادین نبرد شد و جنگ با دشمن را برخود واجب دید.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ـــــــــ

2- یگان اعزام کننده : ــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :  

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ــــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

رفتار و برخوردش با پدر و مادر بسیار عالی بود همه را دوست داشت و متقابلاً نیز او را بسیار دوست داشتند . در کارهای خانه کمک مادر بود چرا که با او صمیمانه تر بود و هر چیزی که می خواست از مادر تقاضا می کرد چون حجب و حیای او اجازه نمی داد که از پدر تقاضای چیزی بکند .

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی : ــــــــــــ

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

توجه به پیام ها و سخنان حضرت امام ، عشق و ارادتی که نسبت به ایشان در سر داشت و نیز شروع جنگ تحمیلی و شور و اشتیاق دوستان و بسیجی رزمنده اش برای شرکت در میادین نبرد در روحیات و شخصیت او بسیار موثر بود .

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد :

یکی از خلقیات و صفات بارز اخلاقی او ، آداب و معاشرت و صله رحم با دوستان و فامیل بود و در رفتار و برخورد با مردم  ، محبت و مهربانی اش را نثار آنان می کرد و در روستاهای اطراف به کمک و یاری مستمندان می شتافت . این خصلت او در وجود خانواده و دوستان وی موثر بود.

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

او نیز به نوبه خود با سردادن شعارهای انقلابی و ضد شاهنشاهی به جهت تقویت انقلاب و براندازی رژیم شاه به همراه والدین و دوستان در تظاهرات و راهپیمایی ها حضور می یافت .

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

بعد از پیروزی انقلاب عضو انجمن اسلامی و گروه مقاومت محل شد و در پایگاه محل ، برای شرکت در برنامه ها حضور می یافت . ایشان اکثراً در فعالیت های فرهنگی پایگاه شرکت داشتند.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود :

به همراه برادران بسیجی ، برای امنیت شهر با منافقین درگیر شد .

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :  

در جبهه حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

طی 7 مرحله ، از 1/9/62 الی 28/1/66

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

21 ماه و 21 روز

4- مسئولیت در جبهه :

رزمنده ، تیربارچی  ، جانشین دسته ، آرپی جی زن

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :

یک دفعه در 24/11/64 ، در منطقه فاو ، بر اثر مسمومیت شیمیایی از ناحیه چشم ، گردن و پشت مجروح شد.

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد :

والفجر 8

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

تاریخ 18/1/66 ، منطقه شلمچه ، بر اثر اصابت تیر ، به درجه رفیع شهادت نائل آمد .

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

پیکر پاک و مطهر ایشان در 23/1/66 در گلزار شهدای ملامجدالدین ساری خاکسپاری شد .

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

خواهر شهید ـ نسرین ـ با بیان خاطره ای نقل می کند : برادرم بیشتر روزهای عمرش را در دوران نوجوانی و جوانی در جبهه ها به سر می برد و چند دفعه هم زخمی شد حتی در عملیات فاو شیمیایی او آن قدر شدید بود که مدتی را در بیمارستان بستری شده بود . خاطره ای که از برادرم برای مان تعریف کردند به این صورت است که در یکی از این عملیات ها بودند که مهمات آن ها تمام شده بود ولی  عملیات آن ها ادامه داشت و همه ناراحت از این که چگونه بدون مهمات به جنگ با دشمن ادامه بدهند . فرمانده دائم با بی سیم پیغام های رمزی می داد و مرتباً سری به انبار مهمات می زد اما نا امید بر می گشت . خیلی ناراحت بودند و همه به خدا توکل می کردند و امام زمان (عج ) را صدا می زدند ساعتی بعد وقتی فرمانده دوباره به انبار رفت همین که در انبار را باز کرده بود انبار را پر از مهمات دید و تعجب از این که چگونه این همه مهمات به این جا رسیده وقتی در جعبه ها را باز می کردند بوی مطلوب و خوشی از آن جعبه ها بلند می شد همه رزمندگان با صلوات این جعبه ها را در بغل گرفته و گریه می کردند و با ذکر صلوات یک تیر به طرف دشمن پرتاب کردند . آن شب معجره خداوند باعث شده بود که همه سربلند و پیروز به دشمن متجاوز غلبه کنند .