نام پدر : غلام
تاریخ تولد :1336/10/05
تاریخ شهادت : 1363/01/01
محل شهادت : طلائیه

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید احمد کامجو*

 

به شما عزیزان توصیه می کنم که مطیع امر رهبر باشید و از روحانیون متعهد پیروی کنید. برادرانم از شما تقاضا دارم بسیج، این نهاد اسلامی و مردمی را خالی نگذارید، چرا که بسیج دنباله رو نهضت امام است. در دفاع از میهن از هیچ چیز دریغ نکنید که دفاع از میهن دفاع از ناموس است. در انجام فرائض دینی به خصوص نماز اول وقت کوشا باشید. از خواهرانم می خواهم که در حفظ حجاب خود نهایت کوشش را داشته باشند که حجاب آنان کوبنده تر از خون شهیدان است.


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

احمد کامجو- عزیز

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

5/10/1336، روستای وانا آمل

3- نام و شغل پدر :

غلام، کارگر

4- نام و شغل مادر:

محرم خادمی، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

هفت فرزند، فرزند دوم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

ایشان در یک خانواده پر جمعیت و متدین و مذهبی در سال 36 در روستای وانا آمل متولد شدند، ایشان دوره ابتدایی را در آمل گذراندن و سپس به تهران نقل مکان کردند و بعد از کلاس اول راهنمایی دیگر ادامه تحصیل ندادند  و سر کار می رفتند و در کنار آن فعالیت های انقلابی نیز داشتند ایشان در سن 20 سالگی ازدواج کردند و بعد از طی دو مرحله به جبهه به شهادت رسیدند.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ـــــــــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):

از بدو تولد تا سال 53، روستای وانا آمل. از سال 53 تا شهادت تهران، تهران پارس

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

مدرسه ابتدایی روستای وانا آمل

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه صورتگر تهران، اول راهنمایی

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ـــــــــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

کارگر بودند

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

بعد از اول راهنمایی دیگر ادامه تحصیل ندادند

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد

2- یگان اعزام کننده :

ارتش

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی :

تربیت حیدریه مشهد

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

متاهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

فرشته بزرگزاده، 1357

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):

یک فرزند. غلام

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

ایشان با همه افراد خانواده به خصوص پدر و مادر و همسر و فرزند خود مهربان بودند و به آن ها احترام           می گذاشتند و علاقمند و در کارها به آن ها کمک می کردند.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

کارگر

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :

شرکت ایران ابزار

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ـــــــــــــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

در پشتیبانی جبهه و جمع آوری کمک به رزمندگان فعالیت می کرد

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد : ـــــــــــــــــــ

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــــــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه : ـــــــــــــــــــ

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

1/1/63 ، جنوب طلائیه، اصابت ترکش

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

5/1 63، امامزاده عبدالله روستای وانا آمل

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

برادر شهید- همت کامجو: در سال 57 ما در تهران بودیم و در مسجد ها هم سخنرانی به پا می کردند، من یک موتور گازی داشتم. من و ایشان با موتور می رفتیم سخنرانی را گوش می کردیم یک شب طبق معمول من و ایشان داشتیم می رفتیم مسجد زمانی که به مسجد رسیدیم دیدیم حکومت نظامی است و آن نظامی با چوب 2،3 تا به سر برادرم زد و من هم گاز موتور را گرفتم و در رفتم با این حال اوضاع که آروم شد دوباره به مسجد برگشتیم و به سخنرانی گوش دادیم.

برادر شهید- علی کامجو: ایشان زمانی که تصمیم به رفتن جبهه  گرفتند سال 62 یک شب به مسجد وانا آمدند ماه رمضان بود ایشان از دم در مسجد از بچه ها تا بزرگترها شروع به دست دادن و روبوسی کردن و حلالیت طلبیدن کردن و گفتند که می خواهند بروند جبهه و شاید شهید شوم من را حلال کنید و با همه خداحافظی کردند.

همسر شهید:دوست داشت که به جبهه برود اصلاً خانه نبود زمان هایی هم که در جبهه نبود می رفت برای جبهه کمک مالی و غذا جمع می کرد و می فرستاد خیلی فعال بودند و همیشه می گفتند در نبود من شما این کارها را انجام دهید، در نماز جمعه شرکت کنید.