نام پدر : رضی الله
تاریخ تولد :1343/12/12
تاریخ شهادت : 1362/01/20
محل شهادت : فکه

زندگی نامه

شهيد «فريبرز كاظمي تواني»

نام پدر: رضي­الله

در سال 1343 در روستاي «پَشكلايه بزرگ» از توابع «خرم­آباد» تنكابن متولد شد. «فريبرز» پنجمين فرزند خانواده و چشم و چراغ «رضي­الله و گل­مست» بود.

پيشه پدر،‌ بنّايي بود و هنر مادر، خانه­داري و فرزندپروري.

دوره ابتدائي فريبرز به سبب مهاجرت خانواده، در دبستان «امام رضا»ی تنكابن طي شد. مقطع راهنمايي را كه به پايان رساند، به قصد عزيمت به جبهه، ترك تحصيل كرد.

«گلنار» از تقيّدات ديني برادرش این‌گونه ياد مي­كند: «نماز را اول وقت به جاي مي­‌آورد و به ما هم توصيه مي­كرد كه اين كار را انجام بدهيم. البته، احكام دين را ابتدا خودش رعايت مي­كرد، بعد به ديگران سفارش مي­نمود. علاوه بر آن، با قرآن نيز مأنوس بود و اغلب اوقات به تلاوت آيه­هاي حق مي‌پرداخت.»

فرهاد علي­رغم برخورداري از سنّ كم در روزهاي انقلاب، در تظاهرات ضدّ رژيم شركت داشت. علاوه بر آن، در زمينه توزيع عكس و اعلاميه­هاي امام خميني نيز، فعّال بود.

بعد از پيروزي انقلاب نیز، از جمله افراد مؤثر در شكل­گيري بسيج تنكابن بود.

فریبرز در 1/11/1359، از سپاه تنكابن راهي سپاه پاوه شد و در كِسوت بي­سيم­چي لشكر محمدرسول‌الله به جبهه نبرد رفت.

در سال 1360 با عضويت رسمي در سپاه، مجدّد از اين لشكر به جنوب رفت.

از ديگر آوردگاه­هاي حضور فریبرز، مي­توان به عمليات­هاي بيت­المقدس، رمضان، والفجر مقدماتي، والفجر 1، ثارالله و مسلم­بن­عقيل اشاره كرد.

او همچنين در سِمت منشي گردان، خدمات ارزشمندي از خود ارائه نمود.

فريبرز در 24/11/1361 در فكّه مجروح و در بيمارستان قم بستري شد.

«فاطمه» از برادرش می‌گوید: «هر گاه که به مرخصی می‌آمد، بسیار بی‌قرار می‌شد. انگار که در قفس باشد، سعی می‌کرد سریع بازگردد.»

و سرانجام، فریبرز در 25 فروردين 1362 رَمل­هاي تشنه فكه را با خون خود رنگين ساخت و مانند برادرش، فرامرز، در جامه شهادت، جاودانه شد. جسم پاكش پس از چند سال در سال 1366 با تشييع باشكوه مردم قهرمان­پرور تنكابن، در بوستان شهداي اين شهر آرام گرفت.

و «کیومرث» از نحوه آخرین اعزام برادرش این‌چنین می‌گوید: «یک بار در عملیات والفجر مقدماتی از ناحیه سر، پا وگردن مجروح شد. مدتی در بیمارستان بستری بود. به او گفتم: از این به بعد من می‌روم. تو بمان و استراحت کن! او که مدام با بچه‌های لشکر محمدرسول‌الله در ارتباط بود، به محض این‌که متوجه شد عملیاتی در پیش است، گفت: می‌روم وسائلم را جمع می‌کنم و برمی‌گردم. بالاخره مرا قانع کرد و رفت؛ و در همان عملیات به شهادت رسید.»

 


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید فریبرز کاظمی*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 ان الله اشتری من المومنین انفسهم

خدا جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده است.

آنها در راه خدا جهاد می کنند که دشمنان دین را به قتل برسانند ویا خود کشته شوند این وعده قطعی است بر خدا وعهدیست که در تورات وانجیل و قرآن یاد فرموده واز خدا با وفا تر به عهد کیست ای اهل ایمان شما به خود در این معامله بشارت دهید که این معاهده با خدا به حقیقت سعادت وپیروزی بزرگی است (قرآن کریم )

ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد ( امام خمینی )

ضمن دورود به امام امت شهید پرور از آنجا که هر مسلمان باید وصیت بنویسد ومن که حالا به جبهه رفته ام واگر خداوند متعال خواست  که به درجه ی رفیع شهادت نائل شوم این وظیفه ی شرعی را انجام داده باشم ضمن سلام به مادر ارجمندم : مادر جان چند جمله ای می خواهم برایت دراین وصیت نامه بنویسم  که اگر شهید شدم بدانید ندای تمام شهیدان ومن را به تمام جهانیان برسانید . مادر جان بعد از خبر شنیدن مرگم خواهش می کنم اشک مریزید وبه خواهرانم بگوئید بر سر قبر من گریه نکند چون امام عزیزمان خمینی بت شکن در شهادت آقا مصطفی فرزند عزیزش وهمچنین شهادت 72 یار باوفا ودوست قدیم خود اشک نریخت چون می دانست رضای خدا دراین امر نمی باشد . پدر ومادر عزیزم مرگ من در راه اسلام وقرآن شاید در جوانان (منافق) شادی بوجود آورد البته نه مرگ وکشته شدن بلکه تمامی شهیدانی که درراه اهداف مقدس اسلام کشته شده اند امیدوارم که خونهای ما بتواند ریشه ی ظلم و کفر را از روی زمین برکند انشا الله .

خلاصه جنگ است مادر جان پیروزی دارد، شکست دارد، کشته شدن دارد واز شما می خواهم که اگر جسد من به دست شما نرسید هیچ ناراحتی نکنید که شهیدانی داریم که جسد آنها در کوه های سربه فلک کشیده ی کردستان وغرب است و در دشت های پهناور جنوب است و من از شما می خواهم که زینب گونه باشی و تو برادر عزیزم از تو می خواهم که این جوانان پاکی که در جبهه ها شهید می شوند و خون خود را برای درخت تنومند اسلام می ریزند فریاد ایشان را به تمام جهانیان برسان که تا وقتی یک پاسدار ( رزمنده مسلمان) زنده است پیروزی دشمنان اسلام بر این مرز غیر ممکن است مرا ببخشید که در حق شما بدی کردم و برایم طلب آمرزش کنید نکند که بر مزارم گریه کنید و بر رفتنم افسوس نخورید به خصوص تو ای مادر و خواهر عزیزم! چون من امیدوارم تا بتوانم در رکاب امام حسین (ع) بجنگم و بدانید که من بی هدف راه را دنبال نکردم وکسی هم مرا مجبور نکرد ومادر وپدر شما مرا ازدست نداده اید بلکه به پیشگاه خداوند متعال هدیه کرده اید ومن ازخداوند می خواهم به من چند جان بدهد تا در راه او بدهم ودر آخر از خانواده ی عزیزم می خواهم که راه امام را دنبال کنند. راه راست راهی است  به سوی بهشت ازخداوند متعال می خواهم که طول عمر بدهد به امامان وپیروزی برای سربازان اسلام در سراسر جهان وصبر و استقامت برای تمامی خانواده های شهداء.

به امید آن روز

(تمام عمرم فدای یک لحظه عمر امام )

والسلام علیک ورحمة الله وبرکاته

فریبرز کاظمی