نام پدر : رضی الله
تاریخ تولد :1340/01/09
تاریخ شهادت : 1360/03/08
محل شهادت : پاوه

زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد فرامرز كاظمي تواني*

 

نام پدر: رضي­الله

«رضي­الله و گل­دوست» در سال 1340 در تب­وتاب تولد نوزادي بودند که نامش را «فرامرز» نهادند.

فرامرز سوّمين ثمره زندگي اين زوج متديّن و فداكار بود. زوجی كه در روستاي «توان» از توابع «اَلموت» در قزوين، گرم گذران عمر بودند. تا این‌که به دليل خشكسالي، فرامرز همراه خانواده به «تنكابن» مهاجرت، و تحصيلاتش را در دبستان «امام رضا(ع)» اين شهر آغاز كرد. سپس با گذر از مقطع راهنمايي در مدرسه «خزر» سابق در تنكابن، موفق به اَخذ ديپلم رياضي‌فيزيك در دبيرستان امام‌خميني اين شهر شد.

ناگفته نماند که فرامرز علي­رغم قبولي در كنكور، ميدان جهاد را بر سنگر علم ترجيح داد و به قصد دفاع از وطن، جامه رزم به تن كرد

«فاطمه» از برادرش چنین می‌گوید: «نماز اول وقتش ترک نمی‌شد. همواره سفارش می‌کرد اگر می‌خواهید دوستی انتخاب کنید، اول به خانواده‌اش نگاه کنید که از چه خانواده‌ای هستند.» 

در بيان تعهدات و تقيّدات اين فرزند نيك­سيرت، همين بس كه در اداي فرائض واجب و رعايت شئونات اخلاقي، اهتمامي خاص داشت و در اين خصوص، راهنماي ديگر اعضاي خانواده نيز بود. نماز را اغلب اوقات به جماعت به پا مي­داشت و هماره با قرآن مأنوس بود.

و امّا اوصاف اخلاقي فرامرز به بيان پدر؛ «مهربان و زحمتكش بود و نسبت به همه اعضاي خانواده، صميمي. در كار بنّايي كمك­حالم بود و دسترنج خود را خرج خواهران و برادرانش مي­‌کرد. علاوه بر آن، نسبت به رعايت حقوق ديگران نيز تأكيد داشت.»

زمزمه­هاي انقلاب كه در شهر پيچيد، فرامرز نيز هم­پاي ديگر مردم كوچه و خيابان، خواستار براندازي حكومت جور و برپايي عدالت شد. توزيع اعلاميه، عكس و نوارهاي امام خميني در شهر، از جمله فعاليت­هاي سياسي او در آن روزها به شمار مي­رود.

ناگفته نماند كه در راهپيمائي سال 1356 دستگير شد، امّا اندكي بعد، از بند اِسارت درآمد.

پدرش در مورد فعالیت‌های انقلابی فرزندش می‌گوید: «همراه برادر شهیدش، فریبرز، در پخش اعلامیه و عکس و نوار سخنرانی امام فعال بود. همسایه‌ها می‌گفتند: جلوی بچه‌هایت را بگیر. اگر مأمورین شاه آن‌ها را دستگیر کنند، معلوم نیست چه بلایی سرشان بیاورند. من هم پدرانه نصیحت‌شان کردم تا مانع کارشان شوم. اما آن‌ها در جوابم گفتند: تا آخرین قطره خون‌مان در راه حق ایستادگی می‌کنیم.»

فرامرز هم‌زمان با عضويت در سپاه، جهت سركوب غائله­ گنبد، راهي اين ديار شد؛ اگرچه از ناحيه ران آسيب ديد.

او علاوه بر جبهه، در زمينه تدريس نهج­البلاغه، تشكيل كلاس­هاي عقيدتي و نظامي در پشت جبهه و كردستان، براي رزمندگان نيز خدمات ارزنده­اي ارائه نمود.

از 1/1/1359 به مدّت دو ماه، در سپاه پاوه خدمت كرد. يك ماه بعد نیز، جهت سركوبي تحرّكات منافقين، از سپاه كردستان راهی روستاي جعفرآباد در همين منطقه شد.

او در 4/1/1360 با سِمت فرماندهي محور، از سپاه تنكابن راهي غرب كشور شد.

و سرانجام، فرامرز در 29 فروردين 1360 در منطقه نودشه در پاوه، به خيل هم‌سنگران شهيدش پيوست. پيكر پاكش، اينك سال­هاست كه در گوشه­اي از گلزار شهداي تنكابن آرام گرفته است.

با گل­گفته­هاي برادرش «كيامرث»، برگي ديگر از دفتر خاطرات آن ايّام را ورق مي­زنيم: «سال 1360، قبل از عمليات محمد رسول­الله در سنگر بوديم. «حاج ابراهيم همّت» فرمانده سپاه پاوه وارد سنگر شد و شروع به صحبت با من کرد. گفت: از كجا آمدي؟ گفتم: از تنكابن. پرسيد: آيا شهيد فرامرز کاظمي را مي­شناسي؟ پاسخ دادم: بله! گفت: اين شهيد خيلي خوش‌فكر و طرّاح بود. همين منطقه نودشه را كه مي‌بيني، با طرح اين شهيد از دست گروهك­ها خارج شد. بعد ادامه داد: او را چقدر مي­شناسي؟ گفتم:‌ خيلي! ما از بچگي با هم بوديم. گفت: بچّه‌محل هستيد؟ گفتم: در يك خانه بزرگ شديم. پرسيد: چطور!؟ جواب دادم: من برادر شهيد هستم.»   


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید فرامرز کاظمی تبار*

 

بسمه تعالی

پدر ومادر عزیزم تنها چیزی که می خواستم این است که هیچ ناراحت نباشید زیرا هرچه خواست خدا باشد همان است و اگر خواست خدا نباشد هیچ برگی از درخت نمی افتد ، ایناین علم پیشین و آینده نگری خداوند است لکن انتخاب و تصمیم ما هم شرط است . لذا هیچ ناراحت نباشید و این را بگویم که ناراحتی هیچ دردی را دوا نمی کند ، بلکه دشمن را خوشحال تر می کنند شما مسئول هستید که در مقابل دشمنان اسلام ودشمنان قرآن قیام کنید . پدر و مادر ارجمندم قیام همان پشتیبانی ار اسلام عزیز و رهبر کبیر ایران است سعی کنید . برادران را نصیحت کنید که نماز را به پا دارند و این همان نماز است که شما را از فحشا و منکرات باز می دارد و خدا شما را فراموش نخواهد کرد و یاری کنید خدا را تا خدا شما را یاری فرماید : و همانطوری که گفتم اگر خواست الهی چنان بود که شربت شهادت نصیب این حقیر شود شما را به خدا سوگند که یاری کنید و گریه و زاری نکنید که گریه و زاری دشمن را خوشحال می کند و اگر جنازه ام مادر بعد از شهادت به دستتان نرسید هیچ نگران نباشید که جنازه برادران هنوز در بیابان است که دشمن بر آن منطقه تسلط دارد . انشاءالله دعا کنید تا پیروز شویم. خلاصه بعد از مرگ چه جسد در بیابان باشد و چه در داخل قبر فرقی نمی کند مگر مادر عزیز جسد ما از جسد سربازان حسین بهتر است که باید چنین شود مادر این ایام محرم دعا می کنیم که هر چه زودتر پیروز شویم ، مادر عزیزم من فقط نگران آن هستم ، که نتوانستم وظیفه شرعی که نسبت به چدر و مادرم داشتم انجام دهم مرا ببخشید اگر زمانی اخلاقم شما را راضی نمی کرد . پدر عزیزم نگران نباشید که اسلام پیروز است و خون همین جوانان است که می تواند درخت اسلام را بارور کند پدر به امید روزی که همه ستمدیدگان زیر پرچم لا اله الا الله و زیر پرچم حکومت مهدی (عج) به پیش بروند و مطمئن باشید که زمان پیروزی نزدیک است اسلام پیروز خواهد شد.

و قرآن نوید این پیروزی را می دهد که نَصرُ مِنَ الله وَ فَتحٌ قَریب .