نام پدر : علی
تاریخ تولد :1345/12/07
تاریخ شهادت : 1362/12/10
محل شهادت : دهلران

زندگی نامه

                               *زندگی نامه شهيد عباس اكبري*

 

نام پدر: علي

اگرچه زمستان 1345 به هفتمين طلوع اسفند خود رسيده بود، امّا تولد كودكي با نام «عباس»، بهاري زودهنگام را براي «علي و صبح‌گل» به ارمغان آورد؛ زوج سخت‌كوشي كه با پيشه كشاورزي در روستاي «مُطّهر» از توابع آمل روزگار مي‌گذراندند.

عباس، دانش‌آموز پايه سوم راهنمایي در مدرسه «شيخ مُلّاالدوله سمناني» مُطّهر بود كه ترك تحصيل كرد.

عباس كه رشديافته يك تربيت ديني بود، پيوسته به اَداي نماز شب و تلاوت قرآن، اين كتاب انسان‌ساز، مقیّد بود.

پدرش می‌گوید: «بسیار به مسائل دینی اهمیت می‌داد. چون خودش پیراهن نداشت، دوستش محمد رحمتی به او یک پیراهن داد. موقع نماز، آن پیراهن را در آورد و نماز خواند. دلیل کارش را پرسیدم. گفت: درست است که من و محمد دوست هستیم، اما شاید خانواده‌اش راضی نبودند که او این پیراهن را به من بدهد. برای همین، می‌خواهم وقتی در محضر خدا قرار می‌گیرم، پاک و عاری از هر شبهه و گناه باشم. عباس که به بیت‌المال خیلی اهمیت می‌داد، وقتی از سر کار برمی‌گشت، موتورش را گوشه‌ای از حیاط پارک می‌کرد و به برادر کوچک‌ترش می‌گفت: مواظب موتور باش! بیت‌المال است؛ چرا که امام علی در این مورد بسیار سفارش می‌کند.»

«روح‌الله» از خلق‌وخوی برادرش مي‌گويد: «يكي از ويژگي‌هاي خاص عباس، دوري از غيبت بود. اگر كسي نزد او غيبت مي‌كرد، او را از انجام اين كار نهي مي‌نمود.»

عباس كه در غائله آمل نيز حضور داشت، بعد از پوشيدن جامه پاسداري در سپاه فيروزكوه، به جبهه غرب عزيمت كرد و در واحد عمليات مشغول به خدمت شد. مدتي نیز، در واحد تبليغات سپاه فيروزكوه فعاليت داشت.

تك‌تيرانداز گردان جندالله، بي‌سيم‌چي و مسئوليت دسته گردان رزمي، از ديگر خدمات ارزنده او محسوب مي‌شود.

در نهايت، عباس در 10/12/1262 در جزيره مجنون به فيض عظيم شهادت نائل آمد؛ و با بدرقه همسرش «فاطمه بخشيان»، در «امام‌زاده محمدطاهر» زادگاهش آرام گرفت.


وصیت نامه

                                        *وصيت­نامه شهيد عباس اكبري*

 

                                                         بسم الله الرحمن الرحيم

آنان كه به دين اسلام گرويدند و از وطن خود هجرت كردند و در راه خدا جهاد كرده­اند، اينان اميدوار، منتظر رحمت خدا مي­باشند كه خدا بر آن­ها بخشاينده و مهربان است. (قرآن/ سوره بقره)

شما باكي از اين­كه شكست بخوريد نداشته باشيد، براي اين­­كه لشكر اسلام هيچ وقت شكست ندارد. شهادت شكست نيست. پيروزي هم شكست نيست. شما يا پيروز شويد و يا شهيد، در هر دو جهت پيروزي با شماست. (امام خميني)

به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان و به نام تمامي شهيدان اسلام و با درود بر رهبر كبير انقلاب، نائب بر حق امام زمان، لبيك­گوي صداي هَل مِن ناصر حسين، ابراهيم قرن، موسي زمان، امام روح­الله الموسوي الخميني و با سلام گرم به رزمندگان عزيز كه در راه خدا جهاد كرده­اند و از جان و مال و زندگي گرم­شان گذشتند و در سرزمين­هاي گرم و خشك جنوب و كوه­هاي سرد و بلند غرب حماسه آفريدند و سرانجام به لقاءالله پيوستند. روح­شان شاد و يادشان گرامي و راه­شان پر رهرو باد.

اول رو به پروردگار كردم و مي­گويم كه پروردگارا! من با چشماني باز و با آگاهي بر اين­كه چه راهي را مي­روم و با ايمان به تو و طرفداري از حق و مبارزه با كفر به اين راه آمدم، نه به خاطر خودنمايي بلكه به خاطر مبارزه با نفس و كامل كردن ايمان خود اين راه را انتخاب كردم. پس پروردگارا تو خود مرا بيامرز و از سر گناهانم درگذر. مرا جزء اولياء‌ خودت قرار بده. تا به حال مرده بودم و اين لحظه آغاز جهاد و شهادت است، اين احساس را در خود مي­بينم تازه دارم از مادر متولد مي­شوم و زندگي جاويد خود را آغاز مي­كنم.

شهادت انسان را به درجه­ اعلاي ملكوتي مي­رساند و چقدر شهادت در راه خدا زيباست و من به طور يقين درك كردم شهادت تصادفي نيست بلكه لياقت و سعادتي است بزرگ كه نصيب همه ماها نمي­گردد بلكه نصيب آن­هايي مي­گردد كه از تمام خوشي­هاي زندگي خود گذشتند و عاشقانه در راه خدا مي­جنگند.

خدايا مي­دانم لياقت شهادت در راهت را ندارم ولي اي خداي بزرگ و قادر! از تو عاجزانه مي­خواهم كه هرچه زودتر اگر نصيب اين سعادت بزرگ هستم، نصيبم بگردان. برادران و خواهرانم اميدوارم كه اين بنده حقير را از دعاي خودتان فراموش نكنيد. اگر در طي چند سال عمر كه در پيش شما بودم، مي­دانم جز بدي و اذيت به شما كاري نكردم ولي از همگي شما عاجزانه حلاليت مي­طلبم و اميدوارم كه اين بنده حقير و مسكين خدا را به بزرگي خودتان ببخشيد و از تمامي افراد از طرف اين بنده گنهكار از خدا حلاليت بطلبيد.

آن­جايي كه اسلام عزيز كه در اين برهه از زمان احتياج بود برويم و هر جايي كه احتياج به فداكاري بود، فداكاري كنيم. ما مانند مردم كوفه نيستيم كه امام حسين (ع) را تنها بگذاريم. مردم ما از اول هم به نداي هَل مِن ناصر امام عزيزمان پير جماران لبيك گفتند و تا آخرين قطره خون­شان نيز همچنان استوار خواهند ماند.

اين بايد براي ما مسلمان­هايي كه دم از دين و اسلام مي­زنيم، ننگ باشد كه در اين لحظه حساس و سرنوشت­ساز خانه­هايمان در زير چادر زن­هايي بخوابيم و هميشه به فكر ماديات و شكم­پرستي و مال­اندوزي باشيم و يا اصلاً حساس به مسائل كشور نباشيم. در حالي­كه در يك خانواده تمام افراد خانواده­اش براي اسلام و وطن اسلامي­شان به شهادت مي­رسند مگر آن­ها مثل ما نيستند؟ مگر آن­ها گناهي مرتكب نشده­اند؟ آن­ها جرم­شان اين بود كه به خاطر اسلام فدا شدند و حاضر نشدند كه سرزمين اسلامي­شان پر از شرك و فساد و بيگانه گردد و به همين خاطر قرباني جنايت­هاي صدام يزيد كافر شدند در حالي كه من اصلاً به اين موضوع اهميتي ندهم. در اين­جا من يك جمله به مزدوران و منافقين داخلي دارم كه اي منافقان بدتر از كفار! اگر شما تمام خانه­هاي ايران را بمب­گذاري كنيد و اگر شما همه ملت را بكشيد، حتي اگر يك نفر از ماها نماند، بدانيد كه همان يك نفر قيام خواهد كرد و زير بار ظلم و ستم منافقان نيرنگ­باز نخواهد رفت. پيامي به تك تك پدر و مادراني دارم كه مانع از آمدن فرزندشان به جبهه­ها مي­شوند و مي­خواهم بگويم كه اي پدر و مادر، اين فرزندان امانتي هستند از طرف خدا در نزد شما و بايد هر وقت خطري اسلام را تهديد كرد، تمامي فرزندان­تان را براي دين خدا و پايداري اسلام عزيز فدا كنيد. موقعي كه جنگ باشد، جان و مال و فرزند به چه درد مي­خورد و اين موقع، همان موقع است و اين رهبر همان لبيك­گوي امام حسين است پس كمي بيانديشيد و تحت تأثير هوي و هوس­تان قرار نگيريد. اگر شما امروز مانع از اين كارها بشويد، فردا در پيش حضرت زهرا (س) نمي­توانيد جواب­گو باشيد.

جمله­ي ديگري كه براي جوانان عزيز دارم اين است كه اي برادران عزيز! مبادا خداي ناكرده تحت تأثير ماديات زندگي قرار بگيريد و معنويات را فراموش كنيد. به خدا قسم اگر قدر اين انقلاب و اين زمانه را ندانيم، هلاك خواهيم شد. اگر امروز تكليفي را كه شهدا به گردن ما انداختند، انجام ندهيم، فرداي قيامت نمي­توانيم جواب­گوي شهدا باشيم و هرگز نه مي­توانيم ادامه دهندگان راه شهدا باشيم. پس برادرانم شهدايي كه به خاطر اسلام و حفظ ناموس­ من و شما حاضر شدند تا درغربت جان خودشان را بدون اين­كه كسي بر بالين سرشان باشد، فدا كنند. هر چند كه امام زمان (ع) و امام حسين (ع) و ديگر معصومين بر بالين سرشان بودند و اين سعادتي است بزرگ كه نصيب همگان نخواهد شد و شماها هم سعي كنيد حسين­وار زندگي كنيد و وارث خون­هاي شهيدان اسلام باشيد و در روز قيامت سرافراز و سربلند باشيد. إن­شاءالله

و سخني ديگر ديگر كه براي ديگر افراد محل دارم اين است كه اي پدرانم، مادرانم و خواهرانم كه همگي شما نور چشم رهبر هستيد، اولاً از تك تك شما حلاليت مي­طلبم و اميدوارم كه هميشه ادامه­دهندگان راه شهدا و سربازان امام زمان باشيد. خداي ناكرده مبادا شيطان شما را وسوسه كند و به خاطر كمبودهاي مادي و داد و فرياد كنيد و هي پشت سر هم اعتراض كنيد. إن­شاءالله كه به خواست خدا اين­طور نيست. عزيزان من كمبود در مملكت است ولي بايد به كمك همديگر اين كمبودها و ضعف­ها را برطرف كنيم تا بتوانيم انقلاب­مان را به تمام جهان صادر كنيم. پس سعي كنيد به خاطر اسلام اين سختي­ها را تحمل كنيم. إن­شاءالله

و تو اي مادر مهربانم! مي­دانم كه براي آمدن من ثانيه شماري مي­كردي و اي مادرم در زماني كه خدا مرا به مهماني دعوت كرده بود و من عاشقانه به ملاقات خدا شتافتم و اميدوارم كه مرا حلال كني و در نبود من گريه و ناراحتي نكني و در بالاي خانه­مان پرچم­هاي لااله­الّاالله سوار كن و با استقامت و صبر و پايداري از انقلاب حمايت كن.

و تو اي خواهر مسلمان! تو نيز زينب زمانه باش و در راه خدا مبارزه كن و با مشت محكم بر دهان يزيد و يزيديان بزن.

خدا كساني را كه در راهش جهاد مي­كند، اجري عظيم عطا خواهد كرد.

و شما اي برادران حزب­اللهي! بعد از شهادتم راهم را ادامه دهيد تا روحم را شاد گردانيد و برايم گريه نكنيد كه دشمن آماده اين است كه ضعفي از شما بگيرد و آن را بزرگ كند و دشمن از گريه شما خوشحال شود، گريه نكنيد تا دل آن­ها را به درد آوريد. همان­طور كه آن­ها با شهيد كردن بزرگان مملكت دل شما را به درد آوردند و در راه خدا جهاد كنيد و از مال و جان خود بگذريد كه اين دنيا زودگذر است و آن­چه باقي است، دنياي آخرت است. برادرانم! من دوست ندارم كه در مراسم عزاداري و تشييع جنازه­ي من افرادي بي­طرف و سرمايه­دار و مخالف خط امام شركت كنند و همين­طور وصيت مي­كنم كه بر جنازه­ام كساني نماز بگذارند كه پيرو خط امام و در غير اين صورت چه بهتر كه جنازه­ام بي­نماز به خاك سپرده شود. همچنين به همسرم توصيه مي­كنم بدون هيچ ناراحتي و گريه توكل بر خدا كني و همواره در زندگي­ات صبر را پيشه كني و ادامه دهنده خون من و تمامي شهداي اسلام باشي إن­شاءالله.

و در آخر وصيت مي­كنم همان­طوري كه با لباس سپاه عروسي نموده­ام، مي­خواهم با همين لباس اگر امكان داشت، مرا دفن كنيد و اگر لياقت آن را داشته­ام مرا در مزار بغل آن دو شهيد گرامي و بزرگوار به خاك بسپاريد.

بارالهي من نمي­خواهم كه در بستر بميرم              ياريم كن تا به راهت در دل سنگر بميرم

اميدوارم مرا ببخشيد كه سر شما را به درد آوردم و وقت گرامي­تان را گرفتم.

سلام مرا به امام عزيز و مهربانم برسانيد و بگوييد كه سرانجام خداوند اين لياقت را به اين بنده گنهكار و حقيرش عطا فرموده است كه در هنگام جهاد در راه خدا خون بي­ارزشم ريخته گردد.