شهید «عبدالرحمان کلبادینژاد»
نام پدر: حسین
با آمدنش در اول اسفند 1342، بهار را زودتر از تقویم، به خانه دل « حسین و نجیبه» به ارمغان آورد؛ کودکی برخاسته از دامان زوجی متدین و زحمتکش در «گلوگاه».
تحصیلات «رحمان» به پایه دوم راهنمایی در مدرسه «باقرالعلوم» زادگاهش ختم میشود.
این فرزند نیکسیرت که پیوسته خود را به زیور خصائل نیک میآراست، در خوشروئی و ملاطفت با دیگران، زبانزد بود. در برابر والدین نیز، نهایت ادب و احترام را به خرج میداد و در همه امور، رضایتشان را مد نظر داشت.
او که پرورشیافته تربیت دینی بود، همواره در ادای فرائض واجب و مستحب، اهتمامی دوچندان داشت. علاوه بر آن، آیههای قرآن، این مصحف آسمانی را به گوش جان میسپرد و در عمل به فرامین آن، کوشا بود.
رحمان بهواسطه فعالیتهای پدر، در قالب توزیع عکس و اعلامیه و تحتتاثیر اندیشههای امامخمینی، در روزهای قبل از انقلاب، جهت اعلان بیزاری از حکومت طاغوت، به صفوف تظاهراتکنندگان در کوچه و خیابان پیوست.
فعالیت در دفتر حزب جمهوری اسلامی گلوگاه و زمینههای آموزشی و عقیدتی، از دیگر اقدامات او در بعد از پیروزی باشکوه نهضت مردمی ایران به شمار میرود.
رحمان در سال 1358 و 1359 با حضور در کردستان، اولین تجربه جنگی خود را از سر گذراند.
به گفته پسرعمویش «علیاکبر»، «وقتی رحمان به کردستان اعزام شد، با ذکاوتی که داشت، در تمام زمینههای فرهنگی مرتبط با نیاز آن منطقه، مهارت پیدا کرد. حتی یک دوره، آموزش کمکهای اولیه را طی کرد تا بتواند بیشتر به مردم آن دیار خدمت کند.»
رحمان با وجود سن کم، در کردستان محبوبیت زیادی داشت. او شبانه در محلهای پرپیچوخم این استان و کوههای سربه فلک کشیده آن، نگهبانی میداد.
در 28 خرداد 1360 به عضویت سپاه در آمد و بیش از پیش، به دفاع از وطن پرداخت.
او در کسوت تکتیرانداز و مسئول دسته، خدمات ارزندهای را در کارنامه افتخارات خود به یادگار گذاشت.
ناگفته نماند که رحمان در کنار همه این فعالیتها، در رشته ورزشی تنیس روی میز، تبحّر خاصی داشت؛ بهگونهای که گاهی در سپاه، بین همرزمانش مسابقه میگذاشت.
و سرانجام، رحمان در 8 آبان 1360 جام شهادت را نوشید و در بوستان شهدای «سفید چاه» آرام گرفت.
و «علی صدری» از نحوه شهادت همرزمش، اینگونه روایت میکند: «سردار یحیی صفوی یکی از همرزمان رحمان بود که ارادت خاصّی به او داشت. او میگفت که دوستانش گزارش دادند که رحمان اسیر شده است و برای آزادیاش، باید معاملهای صورت بگیرد. آنها سه، چهار نفر از اُسرای کومله را همراه خود بردند تا در جای معینی مبادله کنند. وقتی به مقصد رسیدند، دیدند رحمان روی زمین افتاده، و بعد از شکنجه شدن، به شهادت رسیده است.»