نام پدر : مرتضی
تاریخ تولد :1341/07/29
تاریخ شهادت : 1380/04/30
محل شهادت : جاده دماوند

وصیت نامه

 

 

*وصیت نامه شهید جعفر کیمیا*

 

به نام الله

خوزستان: اهواز: کرخه نور

اللهم اسئلک ان تجعل وفاتی قتلها فی سبیلک تحت رایة نبیک مع اولیائک و اسئلک ان تقتل فی اعدائک اعداء رسولک

خداوندا! از تو خواهانم که مرگ مرا، شهادت در راه خودت را تحت رایت رسولت ودر کنار اولیائت قرار دهی.

خدایا: از شما خواهانم که دشمنان خود وپیامبرانت را بدست ما نابود بگردانی.

سلام ودرود برشما امت شهید پرور، سلام امام زمان برشما ای رزمندگان.

ای حق طلبان! بادرود و سلام به امت شهید پرور و همیشه در سنگر شهرستان بهشر، شما ای امت واقعا حق خود را ادا کردید. درود بر شما ای امت خوب حزب الله پیکار گران اسلام. همچمان می خروشند و بر صدام و صدامیان یورشی می برند و این جبهه های حق علیه باطل یادر آور کربلای روز شهیدان حسینی (ع) است. هم چنان که مجاهدت ها و ایثارسربازان و پاسداران روزه دار اسلام یاد شهیدان صدر اسلام را زنده می کند و راه آنان را پاس می دارند. برادران و خواهران! این رزمندگان وظیفه خود را در جبهه دانستند. ولی شما که در پشت جبهه هستید وظیفه شما چیست؟

وظیفه شما درپشت جبهه ها حفظ کردن از موازین اسلام است. که مهم ترین آن عبارتند از: حمایت بی دریغ از امام ولایت فقیه است که دشمنان خارجی وداخلی سعی بر نابودی و ازبین رفتنش را می کنند ولی این یک خیال خام است. امام با داشتن همچنان یاران  دلیر و غیور و همچون ، رفسنجانی ها و خامنه ای ها  و با داشتن سربازانی چون ارتشی ها ، سپاهی ها نمی توانند هیچ کاری بکنند در صورتی که شما اتحاد و وحدت خود را حفظ کنید.

 ای امت حزب الله! شما امام جمعه معزز خود را ول نکنید. این مرد بزرگ بود که بهشر را به این جا رساند. این فرد مومن به ولایت بود که یک لحظه از خط امام جدا نشد. درود ما بر تو ای امام که همچون فرزندانی تحویل انقلاب دادی.

 ای جباری عزیز! من اگر زنده ام تا عمر دعایت  می کنم و اگر به آرزوی خود رسیدم آنجا هم شفاعت تو را خواهم کرد. پدر ومادر عزیزم شما رفتید  برای من خواستگاری می خواستید، مرا داماد کنید ناراحت نباشید خدا مرا داماد کرد. ومن عروسی خود را پیش امام حسین (ع ) و امام زمان برگزار می کنم . و برادران شهید را دعوت می کنم.

مادرم! ای عزیزم! ای کسی که بایک سردرد من یک شب نمی خوابیدی ، من چگونه می توانم زحمت تو را جبران کنم . اما ای مادر عزیزم! ای کسی که از  کوچکی من خود را ناراحت کردی! اگر من شهید شوم گریه نکن  .مبادا بگویی پسرم شهید شد. عزیزم نکند این حرف را بزنی و گریه کنی که من خجالت زده بشوم پیش این امت حزب الله.

خدمت پدر ومادر عزیزم! که برای بزرگ کردن ما شب تا صبح کار می کردی تا بتوانی پسرت راحت باشد خدا حفظت کند. ای پدرم! نکند بعداز شهادت من گریه کنی. ناراحت نباش ، شما برای خودت گریه کن که چرا شهید نشدم. پسرت به آرزو خودش رسیده. ناراحت نباش؛ چون که ناراحت نیستم.

 خدمت برادران وخواهران کوچک خودم! سلام که هنوز به آن رشد فکری نرسیده اند . امیدوارم که وقتی بزرگ شده اند راهم و اسلامم را بر گزینند.

خدمت دوستان عزیزم! امیدوارم که هرچه بدی از ما دیده اید ما را ببخشید و برای ما دعا کنید. امیدوارم که راه شما همان راه من باشد.

 سلام و درود بر برادر عزیزم وحید قرائی که دنباله رو راه من است. سلام مرا به تمام دوستان و فامیلان برسانید و از آنها عذر خواهی کنید که این ها منتظر عروسی من بودند و حتی کادو خریداری کردند این کادو را به خانواده شهدا بدهند.

از همسر عزیزم که هنوز باهم ازدواج نکردیم اگر شهید شده ام می تواند باکسی دیگر عروسی کند این وصیت نامه که مربوط به خانواده است  را در بین امت حزب الله نخوانند.

خداحافظ سه ساعت دیگر دامادان و عروسان صیغه عقدشان با خدا بسته می شود. 3 ساعت دیگر به حمله مانده است. دعایم کنید.

سلام مرا به برادران پاسداربرسانید بخصوص برادر عزیزم مهدی سلیمی این فرد مومن و متدین.

سلام  مرا به  یعقوب  هاشمی برسانید که همان راه را ادامه دهد.  

والسلام

جعفر کیمیا

کرخه نور 61/2/16

 


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید جعفر كيميا*

 

نام پدر: مرتضي

دوّمين فرزند «مرتضي و صديقه» در 29 مهر 1341 در بهشهر به دنيا آمد.

«جعفر» زير سايه پدر و مادري شيعه و متدین تربيت یافت.

او با پایان مقطع متوسطه در زادگاهش راهی جبهه شد.

در بیان خلق ‌و خوی او باید گفت که نسبت به والدین مودب و متواضع بود. با دیگران نیز، با ملاطفت و گشاده‌روئی رفتار می‌کرد.

«انسیه رضایی» از همسرش چنین می‌گوید: «در انجام تمام کارهای خانه، با من همکاری داشت.گاهی که از مدرسه برمی‌گشتم، می‌دیدم غذا را آماده کرده است. تا من پای سفره نمی‌نشستم، غذا نمی‌خورد. سفره را هم خودش جمع می‌کرد. در نگهداری از بچه‌ها نیز، کمک‌حالم بود.»

برادرش «حسین» از تقیدات دینی وی می‌گوید: «در همه احوال، دائم‌الوضو بود و شب‌ها با تلاوت قرآن به بستر خواب می‌رفت. به نماز جمعه و جماعت نیز تاکید زیادی داشت. علاوه بر آن، توسل و ارادتش به اهل بیت، به‌خصوص حضرت زهرا،  وصف‌ناشدنی بود. تا حدی که با ذکر آنان، جانی دوباره می‌گرفت. او شب‌های زیادی را با چشمان خیس در زیارت عاشورا به سحر می‌رساند.»  ‌

در روزهای انقلاب، او با توزیع اعلاميه و حضور در راهپيمائي­ها به جمع انقلابیون پیوست. سپس با تشکیل کمیته و بسیج، فعالیت‌هایش را در این نهادها ادامه داد.

او در انجمن اسلامي نیز حضوري فعّال داشت. مدتي هم در ژاندارمري، انجام وظيفه ­كرد.

جعفر که بسیجیان را سربازان امام زمان می‌دانست، با آموزش رشته رزمی کونگ فو به صورت رایگان و اجرای برنامه‌های فرهنگی، تمام وقت خود را صرف سازماندهی آنان کرد.

حضور در غائله گنبد، گلوگاه و آمل، از دیگر خدمات ارزنده او به‌شمار می‌رود.

در 7 بهمن 1360 به عضویت سپاه در آمد.

در 22 اردیبهشت 1361، در کسوت فرماندهی گروهان، به جبهه جفیر عزیمت کرد؛ که ره‌آوردش جراحت و نُه سال اسارت در زندان عراق بود.

او بعد از بازگشت به میهن، خدمات بی‌شماری نیز به کارنامه افتخاراتش افزود. از جمله: مسئولیت اجرائی ستاد رسیدگی به امور آزادگان در بهشهر، فرماندهی گروه مقاومت بسیج نبی‌اکرم در گلشهر، و مسئولیت بخش امور مشترک تربیت بدنی لشکر 25 کربلا.

ناگفته نماند که او با ورود به دانشگاه امام‌حسین(ع)، تحصیلاتش را تا مقطع لیسانس نظامی ادامه داد.

و سرانجام، جعفر در 90/4/30 حين مأموريت در جاده دماوند، بر اثر سانحه تصادف، به ياران شهيدش پيوست. پيكر پاكش نیز یک ماه بعد، با وداع یادگارانش «مطهره، طاهره و فاطمه»، در «بهشت فاطمه» به خاك سپرده شد.