شهید «سیفالله کرد نیرسی»
نام پدر: حاجی
با قدومش به کاشانه «حاجی و ثمنگل»، تقویم سال 1344 را برای این زوج زحمتکش و متدین، با شادی هر چه تمامتر رقم زد. کودکانههای «سیفالله» در کوی و برزن طبیعت دلنواز «نیرس» از توابع «کجور» نوشهر خاطره شد.
در هفت سالگی به دبستان «توحید» زادگاهش راه یافت. اما علیرغم اشتیاق به کسب علم، به دلیل شرایط نامساعد مالی آن روزها، از ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر بازماند.
زمزمههای انقلاب که در کوچه و خیابان پیچید، او که نوجوانی بیش نبود، تحتتاثیر اندیشههای امام خمینی، چونان قطرهای به سیل خروشان انقلابیون پیوست و همپای دیگر تظاهراتکنندگان فریاد تظلم سر برآورد. علاوه بر آن، با هدف ترویج عقاید و اهداف عالیه امام، به انجام توزیع اعلامیه نیز مبادرت داشت.
این فرزند نیکسیرت که هماره خود را به زیور فضایل اخلاقی میآراست، در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در همه حال، مطیع اوامرشان. با دیگران نیز، در نهایت ملاطفت و گشادهرویی رفتار میکرد و نزدشان از محبوبیتی خاص بهرهمند بود.
در بیان تقیدات دینی وی، همین بس که به سبب توجه و تربیت خانواده، پیوسته در ادای فرائض واجب و مستحب میکوشید و از انجام محرمات امتناع میورزید. با قرآن، این سرچشمه حکمت و معرفت نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. گذشته از آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت(ع)، همواره در پی کسب کمال معنوی و انسانی گام بر میداشت.
همسرش بانو «گلی کرمانی» از خاطرات آن ایام اینگونه سخن میراند: «فردی سادهزیست بود و در اداره زندگی، زحمتکش و کوشا. زمانی که در خانه بود، در انجام کارها، بهخصوص نگهدای بچهها، کمکم میکرد. حتی لباسهایش را خودش اُتو میکشید تا من خسته نشوم.»
با شعلهور شدن جنگ، سیفالله نیز بر حسب تکلیف و از سر عشق به شهادت، جامه رزم به تن پوشانید و جهت یاری رزمندگان، رهسپار میدان نبرد شد. وی مدتی در کسوت فرماندهی دسته، در جبهه جنوب به سر برد. سپس در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه نوشهر به ادای وظیف پرداخت. گذشته از آن، در پایگاه بسیج نیرس نیز، خدمات ارزندهای در راستای ترغیب و تهییج جوانان به شرکت در جهاد، از خود ارائه نمود.
با گفتههای مادر، فصل دیگری از زندگانی سیفالله را مرور میکنیم: «یک روز به خانه آمد، لباسهایش را جمع کرد و گفت: میخواهم به جبهه بروم. گفتم: داداشت رفت و شهید شد؛ بس است. تو زن داری؛ نرو! گفت: من نذر کردم که اسمم در بیاید تا به منطقه بروم.»
و سرانجام، سیفالله در 12/10/1365، با حضور در جبهه شلمچه، نامش را در طومار شهدای آوردگاه کربلای 5 جاودانه ساخت. پیکر پاکش نیز، اگرچه نُه بهار در دل کربلای ایران پنهان بود، در نهایت با وداع همسرش و یادگارانش «حسین و زینب»، در گلزار شهدای زادگاهش آرام گرفت.