نام پدر : عسکری
تاریخ تولد :1337/06/24
تاریخ شهادت : 1361/08/11
محل شهادت : عین خوش

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید احمد کاکا*

 

 

الهی کان صغر فی جنب طاعتک عملی فقد کبر فی جنب رجائک املی. ای خدا اگر در مقابل طاعت علم اندک است در مقابل رجاء و امید به کرمت آرزویم بسیار است.

الهی کیف اتقلب من عندک بالحبیه محروماً و قد کان طنی بجودک ان تقلبنی بالنجاه مرحوماً

ای خدا چگونه از درگاه لطف تو ناامید برگردم در صورتی که به وجود و احسان تو حسن ظن بسیار دارم که به حالم ترحم کرده و عاقبت از اهل نجاتم می گردانی خداوندا در موقعیتی واقع شده ام که این جبهه ام از داخل و خارج آزمایشی مناسب است و امیدوارم موفق شوم و عاقبت اگر سعادتی در انتظارم باشد به آرزویم برسم در زمانی واقع شده ایم که اسلام مورد تاخت و تاز ابرقدرتها واقع شده و این انقلاب که به رهبری خمینی کبیر جان گرفته روز به روز در حال رشد است هر بار از جهاتی مورد تاخت و تاز قرار می گیرد تا بلکه بدین طریق بتوان مسیرش را که از صراط مستقیم شروع به انحرافی در جهات و منافعشان بر گردانند اما چه خیالهای پوچی چون خداوند متعال تکیه گاه و پشتیبان ما می باشد چه مزدوران فریب خورده داخلی و چه عمال وحشت زده خارجی در صدد نابودی انقلاب می باشد که یقین می دانم هیچگاه موفق نخواهندشد زیرا در دل نداریم و به فرموده رهبر عزیزمان چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزیم عزیزان من اسلام زنده شده است و تمامی مراکز فحشا و فساد را از بین برده است و دارد به مرور زمان تمام فساد را از بین می برد و اسلام در تمام زمینه های فرهنگی اجتماعی و سیاسی حاکم می شود و افکار جهانی را تحت الشعاع قرار می دهد عزیزان من اکنون با ظهور خمینی مکتب خود را با شناخت کامل انتخاب کرده ام و خدایا تو نیک می دانی که فقط برای تو متعالی شدن خودم قدم به این راه گذاشته ام زیرا اینگونه پذیرفتن مکتب است که در گوشت و پوست انسان ریشه می دواند.

قدآتیک یا الهی بعد تقصیری و اشرفی علی نفسی مقتدرا نادما منکسراً مستقیلاً مستغفرا منیبا مقر مذعنا معترفاً اکنون آمدم به تو معبودا پس از تقصیر و اسرافم بر خودم عذر خواه و پشیمان و شکست خورده و گذشت خواه و آمرزش جو و بازگشته اقرار کننده و دل نهاده و گیری از آنچه کردم ندارم.

شهادت هم سنگرم را می بینم غبطه می خورم و می گویم آن فرد لیاقت داشت ولی من ندارم سعی می کنم کمتر و بیشتر برای خدا کارکنم که خدا مرا پذیرفته و آرزوی مرا برآورده سازد ای خدای ترا به عزیزترین خونهای تاریخ ساز عالم یعنی خون شهیدان کربلای حسین قسمت داده شهادت شربت معنوی را نصیب من بگردان.

بله اینهائی که من گفتم یک جز از حرکت اسلام و انقلاب اسلامی است و برای این بود که به شماها و تمام کسانی که به نحوی با این انقلاب انسان ساز موافق و یا مخالف هستندبگویم که نکند این محبتی که خدا بما اعطا کرده را از دست بدهید نکند که امپریالیزم چه شرق و غرب که تمامی ساعات خود را برای نابودی این انقلاب گذاشته موفق شود دوباره ظلمت را بر شما حاکم کند و نکند که ما راه گمراهان را برویم و خدا نور را از ما بگیرد بیایید تقبل از اینکه بر سر خود بزنیم راه درست انتخاب کنیم راه درست چیست راه درست حمایت و پشتیبانی خود را از روحانیت دریغ نکنید و تابع ولایت فقیه باشید هرگز استعمار نمی تواند کوچک ترین ضربه ای به اسلام عزیزمان بزند (امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند) ولایت فقیه ولی اگر عکس آن باشید خواهید اسلام بدون روحانیت از مفهوم اصلی اش تهی شده و جز وسیله ای برای استعمار مردم بکار نرفته و فقط نگهبان و پاسداران آن روحانیت بوده که احکام و قانون را پیاده می کرده اند و این خواست دشمنان اسلام است که روحانیت در صحنه نباشد. پدر و مادر و برادران و خواهران عزیزم اگر باری بر دوش شما بودم مرا ببخشید و مبادا فکر کنید که پناه به جبهه فرار از زندگی است نه بلکه فرصتی است که بدست امده و من خود را در تاریخ صدر اسلام می دانیم و فرصت دست یابی به فوز عظیم شهادت را که عین سعادت است غنیمت می شمارم و من از شما می خواهم تا آنجا که در توان دارید برای اسلام تبلیغ کنید و اگر من هر کاری و هر قدمی مخالف شما برداشته ام مرا حلال کنید و از من راضی باشید و از شما می خواهم که برای من ناراحت نباشید فقط امام را دعا کنید. برادران و خواهرانم من نماینده شما در این سنگرها هستم که سنگر اسلام و قرآن است و من در هر دو جبهه می جنگم برای اسلام و انقلاب اسلامی و امام خمینی آن بزرگ مرد تاریخ و آزادی انسانها خدایا بهترین لذتهای آخرین و دنیائی را من عطا کن و آن لذت بهترین که اسلام می باشد قبول به فرما و انشا الله اگر شهید شدم برای من گریه نکنید چون این سعادت است و من همیشه هراس آن داشتم که مرگی جز شهادت نصیبم شود بخدا پناه می برم و از او می خواهم این نفس سرکش شیطانی را در من خفه کند تا بتوانم در او فنا شوم حال که این وصیت نامه را می نویسم در حالی که از صحت کامل برخوردار به روی کاغذ می آورم. من شخصی مسلمان و معتقد به خط امام هستم و از همه آنهائی که مرا می شناسند و یا دوستداران من هستند می خواهم که به جای خودم راهم را دوست بدارند و در ادامه آن تا مرز شهادت کوشا باشند چون این راه حسین (ع) است و باید خون داد تا اسلام احیاء شود و بفرموده رهبر عزیزمان کشته شدن حسین علیه السلام شکست نبود بلکه قیام برای خدا بود و قیام برای خدا شکست ندارد از همه شما خداحافظی می کنم.

خدایا به سوی تو شکایت می کنم از هواپرستی منافقین که به هلاکت مان اندازند برابر هر حقی باطلی دارند و برای هر زنده ای قاتلی تهیه کرده اند. ای خدا به تو روی می آوریم از سخت دلی منافقین که از خوف تو و با کافران آسیب مان رسانند و نزد آنان عزت طلبند و خدایا به حق رافت و رحمت ما را بر دشمنان اسلام و امام نصرت عنایت به همراه خداوندا همه مسلمین جهان را بر کفر جهانی پیروز و موفق بدار.

خدایا قلب آقا امام زمان (عج) آن ارباب بزرگ را که بر دلها جای دارد از ما راضی و خشنود بگردان.

 

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

مورخه 9/6/61 روز شنبه ساعت 20/10

مقداری کتاب دارم با برادرم محمد حسین منصف تماس بگیرید هر جوری که خود صلاح می داند عمل کند از پول و حقوق من می توانید برداشت کنید البته انفاق در راه خدا یادتان نرود و دو سال نماز و دو ماه روزه برایم بگیرید همیشه به یاد خدا باشید.

 مرگ بر آمریکا مرگ بر شوروی مرگ بر اسرائیل 


زندگی نامه

بسمه تعالي
مختصري از زندگي و شهادت برادر شهيد پاسدار انقلاب اسلامي احمد كاكا
برادر شهيد احمد كاكا در يك خانواده مذهبي كارگري در يكي از سالهاي خفقان رژيم شاهنشاهي در شهرستان بابل دنيا آمد 
خانه محقر و گلي شان نشان از زحمتكش بودن افراد خانواده داشت 
شهيد سالهاي كودكي اش را با فقر و كار پشت سر گذاشت 
و سالها سپري شد و به سنيني رسيد كه مي بايست به سربازي مي رفت عازم سربازي شد 
و از قضا محل سربازي او گارد جاويدان قرار گرفت برنامه هاي شاهنشاهي و تبليغات رژيم نتوانست روح و فكر او را به دام اندازد و او را از جان نثاران شاهنشاه بسازد 
انقلاب شكوهمند اسلامي ديگر آغاز شده بود و او كه خود از طبقات پائين جامعه بود 
و فقر و بي عدالتي شاه عاري از مهر و اربابانش را ديده و لمس كرده بود 
ديگر نمي توانست در لشگر گارد طاغوتي باقي بماند در همين زمان پيام امام مبني بر فرار سربازان از ارتش صادر شد و او هم فرمان امامش را لبيك گفت و از كار فرار كرد 
روزهاي حمله به پادگانها او همراه مردم بود و در يكي از اين حمله ها اسلحه اي بدست آورد 
و در روزهاي 21 و 22 بهمن و روزهاي بعد در مقابل گارد و سرو سر سپردگان شاه و اربابانش ايستادگي كرد مدت كمي بعد از پيروزي به بابل آمد و در كميته انقلاب اسلامي مدرسه ميرزا زكي مشغول فعاليت شد مدتي به فعاليت ادامه داد و بعد براي ادامه كار سابقش به محل كاري رفت و مدتي مشغول بكار شد اما كار پردرآمدش او را قانع مي ساخت 
و عشق خدمت به اسلام دوباره او را به كميته اي كه بعد از كميته مدرسه مدرسه ميرزا زكي تشكيل شد كشاند و بعد از انجام امتحانات مربوطه به عضويت كميته انقلاب اسلامي بابل درآمد
مدت فعاليت او در كميته همزمان با فعاليت شديد منافقين و گروههاي ضد انقلاب اسلامي بود 
و در ماموريت هاي مختلف با اين منحرفين مي پرداخت و يكي از اعضاي فعال كميته انقلاب اسلامي بابل به شمار مي رفت 
مدتي گذشت و ابرقدرتها جنگ افروزي را بوسيله مزدوران عراقي بعثي شروع كردند 
شهيد كاكا يكبار به همراه شهيد گرائيلي براي سركشي به نيروهاي اعزامي كميته به آبادان و جزيره مينو عزيمت كردند و بعد از بازگشت از جبهه مدتي نگذشت كه از كميته بابل استغفا داد 
و براي نبرد و رويارويي با كفر عازم جبهه شد و مدتي در نوار مرزي مريوان نبرد عليه مزدوران كافر مشغول بود بعد از بازگشت از جبهه به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بابل درآمد 
و در قسمت بازداشتگاه سپاه مشغول كار شد در بازداشتگاه رفتار او با زندانيان آنقدر خوب بود كه بازداشتي هاي منافقين و گروهكها هم عاشق اخلاق و رفتار اسلامي اش بودند 
چند ماه از خدمتش در سپاه مي گذشت كه نام او را در ليست اعزام به جبهه خواندند 
و او به همراهي ساير برادران عازم جنوب كشور شد و در عمليات بيت المقدس شركت كرد 
در اين عمليات بزرگ بعد از فداكاري و فعاليتهاي زياد از ناحيه كف تير مي خورد و زخمي مي شود و از ميدان عمليات خارج مي شود و براي مداوا به بيمارستان اعزام مي شود 
مدتي مي گذرد و بعد از التيام زخم دوباره به جبهه مي رود و در عمليات رمضان شركت مي كند 
او در اين عمليات به سمت معاونت گردان منسوب مي شود و كساني كه با او كار مي كرده اند مي گويند كه او بالاتر از اينها بود و مانند يك برادر زيردست رفتار مي كرد و افراد گردان مجذوب و شيفته رفتار و كردار اسلامي او شده بودند 
بالاخره عمليات رمضان با رمز يا صاحب الزمان (عج) شروع شد و برادر شهيدمان بعد از فداكاريها و زحمتها از ناحيه صورت و دست تير مي خورد و مجروح مي شود بطوري كه خود او از آن لحظات مي گفت لحظه اي كه تير به بالاي بيني ام خورد خون زيادي از صورتم سرازير شده 
و احساس كردم كه دارم شهيد مي شوم 
از اين وضع لذت زيادي مي بردم و شهادتين را بر زبان جاري ساختم :
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله و اشهد ان ... ...
اما بعد از چند لحظه متوجه شدم كه به فوز عظيم شهادت نائل نگشتم و برادران امدادگر مرا از صحنه نبرد خراج كردند 
بعد از مداواي زخمها بار ديگر به جبهه عزيمت نمود ولي هنوز تير داخل بيني اش بود
و بطوري كه خود او تعريف مي كرد مي گفت حدود يك هفته درد شديد در ناحيه بيني و صورت و دندان احساس مي كردم و بعد از پايان يك هفته درد يكي از روزها براي شستن صورت به دستشويي رفتم و هنگامي كه بر روي صورتم دست مي كشيدم ناگهان تير آرام از سوراخ بيني ام خارج شد و افتاد همان تيري كه دكترهاي متخصص مي گفتند براي بيرون آوردنش بايد صورت و بيني ام پاره و ريشه دندانهايم از بين رود و اين يكي از الطاف خداوند در حق من بشمار مي رود 
عمليات محرم كم كم در حال فرا رسيدن بود و برادر كاكا طبق گفته بچه ها گوئي منتظر بود كه انتظار داشت در عمليات اخير شهادت نصيبش مي شود و بسوي خدا رود 
او در اين عمليات معاونت يكي از گردانها را به عهده داشت زمان حمله فرا مي رسد 
رمز عمليات بوسيله بي سيم ها اعلام مي شود يا زينب (س) يا سجاد (ع) عمليات شروع شد
طبق گفته يكي از شاهدان در زمان عمليات برادر كاكا به امام زمان (عج) توسل مي جويد و سرش را به روي خاك مي گذارد و با صداي يابن الحسن يابن الحسن امام زمان را صدا مي كند 
اين حركت او گردان را تحت تاثير مي گذارد و آنها هم به تبعيت از او سرشان را به خاك مي گذارند و به امام زمانشان توسل مي جويند 
بعد از شروع حمله در يكي از محورها برادرمان از ناحيه سينه ودست مورد اصابت گلوله مزدوران بعثي قرار مي گيرد و سينه اش كه مالامال از عشق به خدا اسلام امام زمان و امام خميني و ملت شهيد پرور بود پرخون مي شود 
برادران سعي مي كنند او را به بيمارستان برسانند اما در بين راه به آرزويش مي رسد 
و شهادت را در آغوش مي كشد و با ملائكته الله به سوي لقاء حق تعالي مي رود 
والسلام