نام پدر : موسی
تاریخ تولد :1341/10/20
تاریخ شهادت : 1367/03/04
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*وصیتنامه شهیدصادق (کیان) کارگر*

 

 

به نام الله خالق موجودات و هستی دهنده مخلوقات. به نام خدای شهیدان که فرموده شهیدان بی­مرگ هستند و به پاس خون شهیدان قلب گرم­شان در آسمان شهر جنایت به خون نشست.

اعوذبالله من الشیطان الرجیم. إنّا لله و إنّا الیه راجعون

و َلَئن قَتَلتُم فی سبیل­الله اومتم لِمَغفره من الله و رحمه خیرٌ مِمّا یَجمعون

اگر در راه خدا کشته شده یا بمیرید، در آن جهان به آمرزش و رحمت خدا نائل شوید و آن بهتر از هر چیزی است که در حیات دنیا برای خود فراهم آورید.

الحقیر عبدالله صادق (کیان) کارگر فزند موسی شهادت می­دهم الله کبر (2) اشهد ان لا اله الّا الله (2) و اشهد ان محمدً رسول الله (2) و اشهد ان علی ولی­الله (2) ولا حول و لا قوه الله بالله العلی العظیم.

دینم اسلام، مذهبم شیعه، مکتبم قرآن، رهبرم روح­الله، در همین جا از معبودم شکرگزارم که هدایتم فرموده و از والدینم تشکر می­کنم که مرا صحیح پرورش داده­اند. بنده با توجه به وضع کنونی اسلام و دفاع مقدس، بر خود واجب شرعی دانستم که خود را روانه جهاد علیه ظالمان کنم و دینم را نسبت به اسلام و مسلمین ادا کنم و به ندای حسین­گونه امام عزیز لبیکی عاشقانه گویم. حال که خودم را در کنار عاشقان حضرت اباعبدالله می­بینم، احساس خوشحالی می­کنم و وصیت می­کنم که وصی و ولی­ام موسی و نماز میت­ام را یکی از آقایان وفادار به اسلام و مسلمین قرائت کنند و از خانواده­ام می­خواهم حتی جسدم را تقدیم به اسلام و حسین (ع) کنند و درغیر این صورت در گلستان شهدای لاریم در جوار برادران عزیز شهدا به خاک سپارید. مجالس شادی شهادت­ام را با همکاری برادران گروه مقاومت در بعدازظهر برپا نمایید.

اکنون با قدری تأمل به قرون گذشته اسلام می­فهمیم که تمام قدرت­های ضد بشری و ضد اسلامی برعلیه دین خدا قد علم کرده و با تمام قوا ضربه­های شدیدی بر پیکر اسلام وارد کردند. می­دانند که با آن­ همه جنایت و استعمار جایی باقی نمانده، باز هم از اعمال حیوانی­شان دست بردار نیستند. خلاصه در برابر حقی جوری در مقابل­اش از ازل بگیر تاکنون قابیل با هابیل، نمرود با ابراهیم، فرعون با موسی، اعراب و مشرکین با بنی­هاشم و رسول گرامی اسلام، معاویه با علی، یزید با اباعبدالله الحسین (ع)، بنی امیه و بنی­عباس با بنی­هاشم، استعمارگران انگلیس با مشروطه­خواهان و رسیده تا به امروز زالوهای جهانی شرق و غرب برعلیه جمهوری اسلامی ایران به هنگام استعمارگران شرق و غرب در قرون و اعصار نیروهای زیادی صرف این کرده بود که از ما فرهنگ اسلامی را بزداید و از ما ملتی دل­مرده و ناامید از اسلام بسازد و توانستند فرهنگ غربی را در کشورمان تحقق بخشند و این موضوع حکایت آن می­کند که در قدرت رؤسا خبری از اسلام نبوده و خودشان را فروخته و ظواهر دینوی ساختند و بی­کفایتی حکام پهلوی و در تحت سلطه قراردادن قدرت و سیاست خود به استعمارگران و با بی­ثباتی حکومت همه مظاهر فرهنگ­مان را تحت سیطره جنایتکاران قرار دادند و رها نشدن از چنین اسارتی نیازمند به زبان و قلم بی­همتایی همچون زبان و قلم انبیاء نیازمند بود. پدیده­ای از سلاله پاک پیامبر و برخاست و سد خاموش را که سال­ها بر آن مهر خاموشی نقش بسته بود، از هم درید و جرقه­ای آتشین در میان خلق با الهام از قوانین الهی پدید آورد. آری، امام از تبار حسین است او کسی است که انقلاب اسلامی را آغاز کرده و ثمره­ها پدید آورد. او تعالیم بندگی را در جامعه دگرگون ساخت. او رهبر، معلم و سرپرست ماست که بزرگ­ترین شخصیت روزگار ماست. او لحظات سخت و دشواری را رهبری کرده و از دژهای محکم و پرخطری عبور کرد. و انقلاب اسلامی پدیده­ای بس عظیم و الگویی را در جهان نمایان ساخت و احیا کننده بینش دینی و برافروزنده چراغ ایمان و آفریدگار عظیم­ترین حماسه و شجاعت مردمی دوران ما است. او یاور مظلومان، غم­خوار دردمندان، هادی گمشدگان، نجات­دهنده مردمان روزگار ما از منجلاب زندگی ذلّت­بار، او همچون آب کوثری است که تشنگان آن را می­نوشند. ای مردم! مقام و منزلت او را درک کنید. شخصیت او را گرامی بدارید. او حق بزرگی بر ما دارد و تنها کار مثبت ما نسبت به امام بزرگوار این است که جان­مان را به فدای امام که با انقلاب او، ما دوباره چشم به حیات گشودیم. این امام عزیز بود که با رهبری بسیار دشوار و پیامبرگونه­شان انقلاب و دفاع مقدس اسلامی­مان را از جهان با پربهاترین ارزش و شکوفایی­اش نمایان کرد. او برای کامل نمودن رسالت­اش یاران وفاداری چون کوهی استوار، همچون شهدای گران­قدر، مطهری­ها، شهید مظلوم بهشتی و 72 تن از یاوران اسلام، رئیس جمهور عزیز و نخست­وزیر محبوب، رجایی و باهنر، دکتر مفتح، شهدای محراب، مدنی، اشرفی، اصفهانی، دستغیب، صدوقی و شهید تابنده، عشق چمران و صدها انسان پاک و مظلوم که چون خورشید درخشیدند و رفتند و توطئه­های استکباری با جنایت و وحشی­گری­هاشان خواهان ریشه­کن ساختن اسلام و مسلمین در صدر می­باشد، از بین بردند. حال وظیفه من و تو ای مسلمان، در قبال خون این عزیزان و شهدای جنگ و دفاع از خون حسین (ع) مسوولیتی بس بزرگ بر دوش­مان گذاشته و بی­تحرک نشستن در مقابل این امر واجب از این، معصیت و کفر خواهد داشت و فردای قیامت پیش خدا و رسول خدا چگونه می­توانیم شرم و حیای خویش را بپوشانیم. چه شیرین است این امر الهی را همانند اهداف شهیدان حق تا به مقصد دنبال کرد. شیعیان علی (ع)! به پا خیزید و آزمایش الهی در این زمان بر ما فرا رسید. قامت مردانگی­تان را استوار سازید تا انتقام خون­های به ناحق ریخته مظلومان تاریخ را از ظالمان و ابرجنایتکاران بگیریم. ای مسلمانان این مرز و بوم! حماسه­ها و مردی و مردانگی­ها که آزادگان سربداری چونان شهدای فضیلت یا آنان را که مرکب قلم­شان از خون گلویشان برتر و والاتر است، در دامن پرورده و دانش مردان را در قلمرو عرفان و ادب و رزم و جنگ به بار آورده که جز بر آستان رفیع حقیقت بوسه نزده و جز در برابر امر خدا سر فرود نیاورده­اند و هرگز جان به نان نفروخته­اند و قیمت الفاظ و دردی را به پای خوکان پست زورمند و زوردار تاریخ نثار نکردند و سرانجام دوستی، شرف و بزرگی و حکایت مهر نبی و وصی او و رنج دربه­دری و فقر را به جان خریده­اند و با لشکر زمانه و تیغ تیز روزگار به مدد دین دست و پنجه نرم کرد و این خاک مردخیز و شهیدپرور که مرزبانان پرتوان خطه شرف و آزادگی­اش چونان بندهای سهمناک در طوفان انقلاب اسلامی خروشیده­اند و به گونه­ای آذرخش علیه سیاهی و تیرگی برآشفته و آتش در خرمن نامردی و بی­داد زده­اند، نقاب زرّین از چهره کریه ستمگران شرق و غرب برداشته و هویت پلید استعمارگران جهان­خوار را به محرومان علم نموده­اند. آری، این سرزمین قهرمان، ایثار و شهادت، این کانون حماسه­ها و آزادگی­ها، این خاک مردخیز شهیدان است. هان ای مسلمانان! این راه است و این ایام الله و زمان، زمان حرکت و پویایی و سازندگی است و گاه درنگ نیست و ای مسلمان اینک که جهان به گام هموار و حق پیروز و شیطان بزرگ رسوا و طاغوت سرنگون شده است، باید در سوی روشنی­ها گام برداشت. راهی از پاکی و صفا و کوله­باری از ایمان و آگاهی و وفا به سوی منزل شهیدان، آن سنگر پرنور حق، آن جایگاه مقدس الهی و سرمنزل مقصود شتافت.

الله اکبر! در زمانی واقع شده­ایم که سراسر وجودمان افتخار و لحظات زندگی­مان پرخاطره و قلب­مان عشق ایمان و همه این نعمات از مجاهدان فی سبیل­الله است که بر ما واصل شد. بگذار که همت والایشان را بستانیم و عزّت و تقوای­شان، بگذار جاودانگی شهیدان و عشق را در قربان­گاه شهادت ایستادند. ما نیز شاهد باشیم که شهیدان پیام خویش را سرخ سرخ در سینه­های ما نگاشته­اند تا مرگ بی­ثمر و بی­رنگ را به جاودانگی شهادت بدل کنیم. ای مسلمان که تا به حال نام مسلمانی را داشتید، بیایید کمربند همت و مردانگی را محکم ببندید و دست از مادیات و ظواهر دنیا بردارید که انسان فریبنده و خصم زبون را رسوا و ریشه­کن سازیم. ای مسلمانان:

طنین بانک قرآنی کجا شد

خروش آتش افشانی کجا شد

مسلمانان مسلمانی کجا شد

چه کس کربلای سالار حسین­بن­علی (ع) را دوباره به پا کرد در لحظه­هایی که زبان در کام مانده، قادر به اعتراض نبود، کدامین ظلم قلوب عصیان سرخی عاشورا را به چشمان بی­نورشان تاباند و به جز شهید، به جز شهید چه کسی باور کرد که زندگی در ظلمت سیاه شب تنها راه می­نمایاند و سفیر تیز گلوله­هایش مشعل پرشعله راهی می­شود که خلق خدا را به صبح روشن نوید می­دهد. اینک هزاران شهید در سینه­های ماست که دوست دارم همه اشک و خونم را بر مزارشان فرو ریزم. دوست دارم همه هستی­ام را ارزانی کنم و در پای ایمان و تقوای همه برادران شهید این گلوگون پیکران فریاد که در برابر اوج عظمت­هایشان شرمنده­ام از این­که هنوز ندای­شان را لبیک نگفته­ام. اینک تو ای محرم شاهد این به هر عاشورا شهید ای بر هر کربلا قربانی بر خویشتن ببال که امروز خون سرخ تو در کوچه­ها می­پیچد. این قلب تو است. این گلوله­های توست. ای شهید که در بستر شهر فریاد می­کشی، ببین که چگونه به هراس انتقال می­ستانند. ببین چگونه درس فداکاری پارسایی و نجات را می­آموزد. این همه را ببین و بر خویشتن ببال. اینک در قلب تک تک ما یک شهید، یک شاهد شکت­ناپذیر بیدار و بیدارتر نهفته است و ما را با شهیدان پیوند همیشگی است. بلی ما مردان این میدان جنگ و رزم­ایم و مدافع دین خدا و رهرو راه حسین­ایم. اگر در این راه به تمام اعضا و جوارح­ام آسیب برسد، منافقان و کوردلان و دشمنان از خدا بی­خبر بدانند که تا از اهداف و هستی مسلمین دست برنخواهیم داشت. آن­ها نه تنها این را درک نمی­کنند که با کشته­ شدن ما دین­مان از بین نمی­رود بلکه خروش می­یابد و باید بدانند که اسلام هرچه خون بیند، زنده­تر می­شود. آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آن­هایی که جهاد را تنها در توانستن می­فهمند و به همه آن­ها که پیروزی بر خصم را تنها برغلبه بیاموزد که شهادت نه یک باختن، یک انتخاب است، انتخابی که در آن مجاهد با قربانی شدن خویش در آستانه معبد آزادی و محراب عشق پیروز می­شود. دشمنان دین خدا بدانند که در فرهنگ ما مرگ در راه خدا مرگی نیست که دشمن ما بر مجاهد فی­سبیل­الله تحمیل کند بلکه شهادت مرگ دل­خواهی است که مجاهد در راه خدا با همه رسالت بی­درنگ از مکه بیرون می­آید و به سوی قتلگاه خویش شتاب می­گیرد. او که تاریخ منتظر است زمان که با دست ارتجاع و شرک عقب باز گردانده می­شود، چشم به او دوخته و خدا را می­خواهد که با مرگ خویش این فاجعه را شهادت دهنده و این است که «إن­شاءالله أن یَراکَ قَتیلاً» بله ما درس­مان را از حسین (ع) آموخته­ایم. حسین وارث آدم که به بنی­آدم زیستن داد. وارث پیامبر بزرگ که به انسان چگونه زیستن را آموختند. اکنون آمده است تا در این روزگار به فرزندان آدم چگونه آموختن را بیاموزد. بدان حسین زمان ما امام است. دیدید که چگونه کوفیان بعد از شهادت حسین فهمیدند که چه عصیانی کرده­اند.

مبادا خویشتن را وا گذاری                        امام خویش را تنها گذاری

                          ز خون هر شهیدی لاله­ای است                    مبادا روی لاله پا گذاری

و در مقابل شهیدان ما چنین بودند و ادامه­دهنده راهشان چنین هستند.

آنان­که بود عشق خدا یاورشان                        شیرند و دل بیشه بود سنگرشان

خواهند که جدا شود سر از پیکرشان           که یک مو نشود کم از سر رهبرشان

ای مسلمانان! در برهه­ای از زمان واقع شده­ایم که تمام راه­های الهی شدن با یک معلم بانی و رهبر در زمان­مان واقع شد. پس بکوش راضی به رضای خدا باشی تا خدا بر ما نگرش کند و نصرتش را بر ما عطا کند. آری، تو که از رنج و سختی دوران به دورن خویش خزیده­ای تا بر گرد عافیت خویش برگردی و سر به تقدیر خویش سپرده­ای تا خود را به رود خروشان خلق سپاری، به پا خیز و خلق را شعر جهاد بیاموز تا از ماندن بگریزد و بر رفتن به پا خیزند و اگر خواهی در خط انقلاب بمانی و تا رسیدن به قله پیروزی بروی و از چشمه­سار توحید بنوشی باید که دوباره انقلاب کنی. انقلاب از خود دیروز به خویش و فردا و از فجور به سوی تقوا و از مرداب تا دریا و از زمین تا سماء و از خود جدا و اسیر ظلم ظالمان و جهل جاهلان و کفر کافران نشوی و در صحنه پیکار حق و باطل از ایمان دست نشوی و راه رسیدن به فلاح بپوی. هر روز انقلاب کن و از عادت جاهلی تا خلق خدا و از حالت حیوانی تا خلق آدمی تو که می­خواهی توحید را از ابراهیم بستانی و بر خط سرخ تاریخ بنشانی و قیام محمد (ص) و علی (ع) و فاطمه (س) و حسین (ع) تا روزگار حاضر بکشانی و همراه محرومان به فتح برسانی و از آن­جا از قلب امام سینه مردم و از دست مردم به سینه تاریخ بسپاری، باید خود را از چنگال شرک دیروز بازستانی و بر توحید امروز بنشانی و به درون جامعه بکشانی و تا برج آسمان برسانی به راه خدا بسپاری. تو که می­خواهی در زنجیر اسارت نمانی و همراه کاروان بروی تا در خط هدایت به دروازه انسانیت برسی و چون رسولان بشیر فلاح و خداگوی شوی، در قفس حقیر بودن نمانی و از پوک ماندن به پاک شدن برو تو که می­خواهی ستون­های کاخ جباران را فرو اندازی و بر دروازه­های شهر ستم برج­ رهایی بسازی و برفراز قله تقدیر پرچم توحید بیاویزی تا قوس بیداری، خویش را از آتش هوشیاری خود بیافروز. تو می­خواهی در رودخانه آدمیت جاری شوی و در خط تکامل انسانیت به خلق ارزش­های نوین بپردازی با زشتی­ها بستیز و از کجی­ها بگریز و با نیکی­ها بیامیز. تو که می­خواهی درخت انقلاب بهره دهد و خون شهیدان ثمر دهد، دیوار اسارت بشکند و شکوفه عدالت بشکفد. شب کنار برود و صبح نور بیاید خود را از دلبستگی به شرک، به پیوستگی با توحید ابوذر این نسلی و باید بر مستکبرین زمان بتازی. ای مسلمانان امروز مسئله جنگ از اهمّ واجبات است که امام عزیز می­فرماید: «اسلحه­های سرد و گرم خود را و قلم­ها مسلسل­ها را از نشانه­گیری به روی یکدیگر منحرف و سوی دشمنان اسلام و انسانیت که در رأس آن­ها آمریکاست نشانه روید.» من رزمنده­ای هستم از سلاله خون جملگی شهدای اسلام و وارث خون­های پانزده قرن خط سرخ. به آینده می­اندیشم پس از تأمل به نتیجه­ای جاودانه دست می­یابیم که دو راه در پیش دارم؛ یک راه این­که حسین­وار مانند شهدای گذشته بر تمامی وجودم راه پوییدن و رفتن را انتخاب کنم و به صف شهدا بپیوندم و دوم این­که مانند یزیدها حیوان­وار بمانم و بخورم و بخوابم و هیچ حرکتی و هیچ جهشی نداشته و در آن دنیا نیز به آتش دوزخ گرفتار آیم و اینک زندگی و راه اولی را برگزیدم و می­خواهم هجرت کنم و از چهارچوب تنگ زمانه و این حیات پست هجرت کنم. آری، تصمیم گرفته­ام در اولین نگاه به سرزمین اسلامی­ام می­بینم در سر راه سدها را که همچون حیوانات انسان­نمایی جلو حرکت انسان­ها را گرفته­اند و در گوشه و کنار جامعه­ام به فتنه­گری و آشوب پرداخته­اند و باز می­بینم که چگونه ابرقدرت­های شرق و غرب و مزدوران وابسته به آنان به خاطر به خطر افتادن منافع­شان کمر به نابودی اسلام بسته­اند و تصمیم بر نابودی انقلاب اسلامی­مان را دارند و بار دیگر می­خواهند خون صدهزار شهید و معلول را به تباهی بکشند و توطئه برای نابودی انقلاب اسلامی که ترس از جهانی شدن آن را دارند و همان­طور که در حدیث آمده است، ما دشمنان شما را از نادان­ترین افراد قرار داده­ایم و تمام توطئه­ها و نیرنگ­های آن­ها را نقش برآب می­کنیم و این وظیفه همه مسلمانان است که برخیزند و وجود این استعمارگران را که هدف­شان به مسلخ کشیدن کلیه مستضعفین جهان است از سطح کره زمین پاک سازند. و من یک سرباز اسلام و فرزند امام عزیز هستم، تصمیم گرفته­ام با شیرمردان به سهم خود حرکت کنم و برای آزادی هم­کیشانم بکوشم و آنان را از دست این جهان­خواران غرب و شرق و مزدوران وابسته به آنان نجات بخشم. بلی، اینان خوب می­دانند که اگر اسلام پا بگیرد، دیگر جایی برای ماندن نیست و حکومت­های آنان که به گفته امام عزیز مانند طبل­های تو خالی می­باشد، مانند حکومت­های فرعون و شدّاد و نمرود به زودی واژگون خواهد شد و این­جاست که می­کوشند اسلام را نابود کنند و یا این­که مهره واقعی اسلام را نگذارند ملت­ها بشناسند. وقتی می­بینند که تمام وسیله­های آنان نقش برآب می­شود، می­کوشند که با اسلام به جنگ بروند و یا با مذهب علیه مذهب و مانند ابوجهل­ها و ابوسفیان­ها و عمروعاص­ها با مذهب، مذهب را نابود سازند و در این­جاست که صدام­ها دم از اسلام می­زنند و سادات از یک طرف دم از اسلام می­زنند و از طرف دیگر با دشمن­ترین دشمن اسلام و مسلمانان جهان، اسرائیل پیمان دوستی و قراردادها امضاء می­کنند و ملک فهدا می­خواهند با هواپیماهای آواکس آمریکایی از اسلام و خانه خدا پاسداری کنند و دیدیم با پاسداری­شان چگونه زائران خانه خدا را به خاک و خون می­کشند. بلی، آن­ها فقط پاسدار بنای کعبه می­باشند، نه اهداف و مقصد خانه خدا و این درد است برای مسلمانان جهان که نشسته­اند و آمریکا از یک طرف کمر به قلع و قمح کردن اسلام بسته و شوروی از طرف دیگر دولت­های مرتجع منطقه با بر سر نیزه کردن قرآن­ها از طرف دیگر این­جاست که اگر انسان بمیرد، بلی اینان می­خواهند اسلام را نابود کنند و به سلطه­گری خود ادامه دهند و این­جاست که ناگهان ناراحت می­شوم و به خود می­آیم، چه کنم مسوولیت خیلی سنگین است. پاسدار اسلام خون هزاران شهید اسلام باید از خط سرخ امام عزیز پاسداری کنم و غربی­ها و شرقی­ها را غربال کرده و به دور ریخته و اسلام خالص و معتقد به مکتب اسلام به وجود آوریم. بنابراین تصمیم گرفتم برای رفتن به سوی خدا و تکامل و رشد انسانیت هجرت کنم و سرزمین اسلامی­ام از اشغال این بی­دینان و فتنه­جویان و جنایتکاران وابسته به امپریالیسم شرق و غرب دربیاوریم که ناگهان به فکر مرگ و شهادت می­افتم چه زیباست این بیت

غریب هفت شهر کائنات­ام                          شهادت چشمه آب حیاتم

از این گرداب غفلت خیز عالم                      تویی تنهاترین راه نجاتم

شهادت، شهادت، به به! شاعر چه سروده است! وجودم را به لرزه آورد ولی مصمّم­تر می­شوم که با شتاب حرکت کنم و بعثت نمایم تا تکامل یابم و کامل شوم وگرنه در محدودیت و کاهلیت و وابستگی به زندگی خواهم ماند. روحم نیز باید از این قسمت بدنم به درآید و به عالم اعلی رود. جسم نیز به حیات جاودان بپیوندد. بلی، وقتی حضرت علی می­فرماید: «سوگند به خدا که علاقه پسر ابوطالب به مرگ بیشتر از علاقه طفل به پستان مادرش است» دیگر ما را از مرگ چه باک است که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است. بنابراین حضرت علی این­گونه به من می­گوید و مرگ را به هیچ نمی­گیرد، من که خود را شیعه و پیرو او می­دانم چگونه نباید به سوی مرگ بروم. حال آن­که شیعه هستم و باید امید فراوانی به مرگ داشته و از شهادت و پیکار حق علیه باطل نهراسم. چنان­که وقتی علی (ع) شمشیر بی­شعوری را می­خورد، می­فرماید: «فزت و رب الکعبه. به خدای کعبه که رستگار شدم.» او که امام و مقتدا و الگوی ما بود، فرمود از این دنیا راحت شدم، پس من نیز باید بگویم و در صحنه باشم و اگر نباشم، تنها نام­ام شیعه است. حال که خودم را پیرو مولا علی (ع) می­دانم می­روم به سوی میدان عشق تا دین خدا را یاری کنم. خدایا، خدایا، بارالها، فرمودی: «إن تنصرالله یَنصرکُم و یُثَبّت أَقدامَکُم» می­آییم تا ما را یاری کنی تا به مرقد مطهر حضرت آقا اباعبدالله برسیم و حرم معلّلایش را از دست دیوصفتان آزاد سازیم. به به! عجب شیرین در مقابل خداوند صورت­اش را به خاک افکند! چه چیز عزیزتر است، چه چیز بهتر و خوشمزه­تر از آن می­باشد، مخصوصاً جایی که نزدیک به کربلاست، خاکی که متصل به کربلاست. «السلام علیک یا اباعبدالله الحسین» تربت کربلا چه بویی دارد! انسان از دور که بویش را می­شنود، یک عطر عجیبی به مشامش می­رسد. هیچ عطری به اندازه تربت او معطر نیست. این­قدر خاکش عزیز و محترم است که حد و مرزی ندارد. معبودا! این عاشقان به امید آن تربت پاک آمده­اند. خدایا! این شیرمردان از داغ کربلای حسین (ع) تیرگی و ظلمت شب را از هم می­درند و به نیّت قبر آقا اباعبدالله ناله می­دهند و اشک­های چشم­شان چون چشمه­سارهای کوهسار سرازیر و سیلاب­های درون را می­شویند و ناله­های جان­سوز قلب هر دردمندی را به سوز می­آورد. خدایا! امیدمان را ناامید مکن. یا اباعبدالله! اینان فرزندان و سربازان شمایند. یا حسین (ع) ما اهل کوفه نیستیم به عشق تو به این صحرا آمدم آغوش لطیف مادرمان برای­مان گرم­تر و باصفاتر است. عشق تو از پربهاترین چیز دنیا و در آسایش بودند بر ایمان محبوب­تر است. یا حسین تو همه چیز این دلاورمردان هستی که چنان عشق و علاقه­ای به تو بسته­اند که جان­ها را همه فدایت می­کنند. خدایا، خدایا! دلم سرچشمه جام حسین است. معبود من! ما را با شهادت­مان و شفاعت حسین از حسینیان بگردان. بارالها! زمانی مرگ­ام را برسان که لباس مقدس جنداللهی بر بدن­ام باشد و در میدان رزم علیه شرک فی سبیل­الله بمیرم. آری، در لباس مقدس جان سپردن افتخار عظیمی دارد و جامه­ای است که حضرت امیرالمؤمنین بر تن می­پوشد و به آن ارزش بخشید و حسین در آن جان سپرد و بر آن بها بخشید و همین است که این بسیجیان جان برکف از این جامه جنداللهی پاسداری می­کنند و خون خویش را بر آن لباس و خداوند هدیه می­کنند. و در لباس مقدس بسیجی که ارزش­اش از لباس روحانیت کمتر نیست، آن­قدر خون جوانان عزیز ریخته شده که این جاده با خون­های مبارک آن­ها زینت داده شده است. ای برادران پرتوان بسیجی! شما به این نام مقدس بسیجی و لباس مبارک خود را بها داده­اید و آن را قیمتی و پرارزش نموده­اید و امیدوارم و از خداوند متعال می­خواهم ارزشی که شما به این خدمتگزاری و جنگ و رزم داده­اید، درسی باشد برای همه مردم روزگار تا از این خواب سنگین بیدار شوند. خدایا! عده کثیری از عزیزان اسلام جان­شان را برای احیاء نمودن عاشورا و برای حفظ قوانین و اسلام و برای ریشه­کن ساختن فرهنگ غربی از دست داده­اند و عده­ای هنوز در تلاش و کوشش­اند و در مقابل این گل­های نوشکفته از گلستان قد علم کرده و گروهی برای از بین بردن قوانین اسلام در کشور اسلامی به سرسپردگی امپریالیسم شرق و غرب در تلاش­اند. خدایا! نمی­دانم از چه بنالیم، با آن­که این همه خون­های عزیزان ما ریخته شده، بعضی­ها هنوز بی­تفاوت و یا مخالف نشسته­اند. خدایا! یا هدایت­شان بگردان و یا شرّ آن­ها را از میان­مان بردار. (آمین) سخن آخرم با برادران گروه مقاومت، خط و مسیرتان و اهداف مقصدتان فقط برای رضای خدا و خدمت به اسلام و مسلمین باشد و جلسات را شکوفاتر و همبستگی­تان بیشتر و مهر و صمیمیت در حد اعلا باشد. جذب و هدایت مردم باشد و در تمام کارها بر خداوند توکل کنید. برادران پاسدار! نهایت همکاری را با برادران گروه مقاومت داشته باشید. مجلس جشن شهادتم با شماست و گوش به حرف امام و ولایت فقیه باشید. اجرکم عندالله.

دانش­آموزان علم­شان را همراه تقوا تدریس کنند؛ چون علم بدون تقوا مانند بدن بدون روح است. و سر آخر شما را به صبر و تقوا و شکیبایی و تزکیه نفس و اجتناب از گناه و هادی قرار دادن قرآن در زندگی و توکل بر خدا سفارش می­کنم.

اللهم الرّزقنا اَشرف القتل فی سَبیلک تَنصُرنی و تَنصُر رسولک و افیم عاقبتنا.

دعا به جان امام عزیز و پیروزی رزمندگان، نابودی کفر، آزادی اسرا و بازگشتن مفقودین، زیارت کربلا، ظهور حجت، آمین یا رب­العالمین. هر بدی که شما برادران از من، بنده گنهکار دیدید، عاجزانه طلب عفو می­کنم و مرا حلال کنید و دعا کنید که شهادت به درگاه خداوند قبول باشد.

 

ارادتمند همه شما

الحقیر صادق کارگر

 23/12/1366

 


زندگی نامه

شهيد كيان كارگر

فرزند: موسي

«موسي و رقيه» در سال 1347 چشم به راه رسيدن كودكي بودند با نام «كيان». زوج سخت­كوش و متديّني كه با پيشه كشاورزي در حال گذران عمر بودند. روزهاي ابتدايي تحصيلي كيان در دبستان زادگاهش، «لاريم»، از توابع «گيل­خوران» در جويبار گذشت. سپس با پايان دوره راهنمايي در روستاي «كوهي­خيل» جويبار، موفق به اَخذ ديپلم فرهنگ و ادب در دبيرستان «شهيد قاسمي» اين محل شد.

پدرش، از كودكانه­هاي كيان مي­گويد:

«هميشه از من و مادرش مي­خواست كه به او نماز ياد بدهيم. اگر روزي به هر علّتي در مدرسه نماز برپا نمي­شد، به خانه كه مي­آمد، زود نمازش را ادا مي­كرد. با قرآن نيز مأنوس بود.»

اين فرزند برومند وطن با پايان دوره آموزش عمومي بسيج در چالوس، در سنّ 15، 16 سالگي رهسپار ميادين نبرد شد. وي در 10/10/1366 جامه پاسداري به تن پوشانيد و به انجام وظيفه پرداخت.

كيان در كِسوت جانشيني و فرماندهي دسته، فرماندهي گروهان و معاونت گروهان حضرت علي­اكبر (ع) در گردان صاحب­الزمان، خدمات بي­شاعبه­اي از خود ارائه نمود. در نهايت، اين شهيد گرانقدر در 4/3/1367 در شلمچه به جمع همسنگران شهيدش پيوست.

پيكر پاك­اش نيز با گذشت 9 بهار از تقويم روزگار با تشييع پرشور اهالي جويبار، در بوستان شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد. «مهران» از برادر شهيدش مي­گويد:

«در آخرين اعزام گفت: ديگر از آمدن و رفتن خسته شدم. خواهش مي­كنم به مامان بگو كه مرا بدرقه نكند. بگذارد كه اين آخرين بار باشد كه با پاي خودم به جبهه مي­روم و إن­شاءالله شهادت نصيبم شود.»

او در ادامه، چنين نقل مي­كند:

«كيان، حضور در جبهه را تكليف شرعي مي­دانست و اعتقاد داشت كه تمام نيروها بايد با همه توان به فرمان امام خميني لبيك بگويند و عاشقانه در جبهه­ها شركت كنند.»