نام پدر : محمدباقر
تاریخ تولد :1339/03/20
تاریخ شهادت : 1359/08/09
محل شهادت : کوی ذوالفقاری آبادان

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید محمدصادق قندی*

 

به شما عزیزان توصیه می کنم که مطیع امر رهبر باشید و از روحانیون متعهد پیروی کنید. در دفاع از میهن از هیچ چیز دریغ نکنید که دفاع از میهن حکم دفاع از ناموس را دارد. نماز را اول وقت بجا آورید ودر انجام فرائض دینی بکوشید. با قرآن مانوس باشید چرا که انس با قرآن باعث هدایت می شود. از خواهرانم می خواهم که در حفظ حجاب خود نهایت کوشش را داشته باشند که حجاب آنان کوبنده تر از خون شهیدان است.


زندگی نامه

فرازی از زندگی نامه سردار شهید محمد صادق(عباس) قندی:

سردار شهید محمد صادق قندی در سال1339 در شهرستان بابل متولد شد از زمان طفولیت با اسلام خو گرفته و آثار شجاعت و شهامت در او نمودار بود او در بعضی از حرفه های ورزشی مهارت خاصی داشت.

شهید قندی از سن هفت سالگی به مدرسه رفت تحصیلات خود را تا کلاس ششم متوسطه ادامه داد اما موفق به اخذ دیپلم نشد.

در سال 1355 فعالیت های او آغاز گشت و در اواخر سال56 شدت یافت او در پخش اطلاعیه و تصویرهای امام امت خمینی کبیر نقش به سزایی داشت. در تاریخ 15/7/57 در آغاز درگیریهای خیابانی با دژخیمان پهلوی در بابل اولین نفری بود که از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفت او آنقدر در دل ماموران رژیم رعب و وحشت ایجاد نمود که حتی در حال بستری بودن در بیمارستان چندین بار به دستگیری او اقدام نمودند که با مخالفت و اعتراض پزشکان روبرو شدند.

در اوایل پیروزی انقلابدر کمیته مستقر در راهنمایی و رانندگی فعالیت نمود سپس به جهاد سازندگی بابل رفت بعد از آن در شت های شبانه سپاه فعالیت داشت پس از در گیریهای انقلاب فرهنگی در اوائل تابستان59 در دادگاه منکرات به عنوان فرمانده عملیات از کنار دریا تا خزرشهر به فعالیتش ادامه داد.

او یکبار به یاری برادران افغانستانی شتافت و مدتی هم در آنجا دوشادوش رزمندگان افغانی با ابر قدرت شرق مبارزه نمود، قبل از شروع جنگ تحمیلی قصد عزیمت به فلسطین را داشت،اما با شروع جنگ تحمیلی آن را بر جنگ در لبنان ترجیح داد.

 

در تاریخ23/6/59از بابل به قصد جبهه عازم تهران شد و مدت یک هفته دوره سلاح سنگین و تخریب را در پادگان ولی عصر گذراند،سپس در تاریخ 3/7/59 از تهران به جبهه گیلانغرب اعزام شد.در تاریخ 25/7/59/به همراه برادران سپاه نطنز به جبهه اهواز و پس از طی دوره کوتاه مدت سلاح سنگین به جبهه آبادان و خونین شهر رفت.در تاریخ9/8/59در کوی ذوالفقار آبادان در پی یک نبرد نا برابر لشگریان حق با باطل هنگامیکه تانکهای صدامیان کافر قصد عبور از پل شناور را داشتند با کمک دیگر شیرهای بیشه اسلام جلوی سیاه گوشان صدام را گرفتند و از حرکت آنها جلو گیری و آنها را مجبور به عزیمت نمودند و خود به لقاالله پیوست.